Browsing Category
مونولوگ
مغرب
کشتی بزرگی در مغرب ترین آفتاب حرکت میکند .روی آب های آرام دریای مدیترانه ,آفتاب خودش را میدزدد و عینک ها ی آفتابی غلاف میشوند . تنها یک زن روی عرشه کشتی چشمانش را آلوده مغرب نمیکند ,رنگها چشم ها را نوازش می دهند و او پشت این شیشه ی…
غاز همسایه نفهمد ما مرغیم!!
ما میزبان های خوبی هستیم برای مهمان هایمان .. از سال ۱۳۸۲ که بازسازی انجام شد و هیچ وقت دلیل مناسبی نداشتیم که بازسازی مناسبی برای این ورزشگاه بزرگ و دومین ورزشگاه ترسناک جهان انجام دهیم ,حالا ناگهان در موقعیتی قرار میگیریم که سه هفته ای…
گیر افتادیم
گیر افتادیم . در ساعت شیش بعد از ظهر . در خستگی آمدن به خانه از سرکار . در شلوغی بی امان ساعتی بین طلوع و غروب آفتاب . نه صبح است و نه شب . در بعد از ظهری گیر کرده ایم که هوا نم دارد و ناگهان میگیرد . لاک هایمان پریده رنگند و ریش هایمان یکی…
گاهی نبودن هم خوب است
✍? زهرا صفایی
نگاه نو- نبودن در تو انگیزه ایجاد میکند . به انزوا می روی و تنها زوایای چارچوب فکرت را می سنجی . در نبودن یک فضای خالی قابل لمسی وجود دارد که قبلا پر بوده است است . که همین در من تاثیری می گذارد .. در یک تضادی قرار بگیرم .…
کودکانی که راهی نور می شوند
آن ها میمیرند .هر روز ,هر ماه, هرسال . داخل اتوبوس هایی که از لای پنجره هایش صدای آواز می آید . آن اتوبوس های زنگ زده اما بانمک و زرد .با راننده ی کلافه ای که گاهی خواب آلود میشود . آن ها میمیرند برای اینکه رفتند یادواره کسانی که روزی…