خواندن؛ آیا کتاب خواندن یک نیاز است؟
✍️شیون شرق
مسلما پرسشی که در عنوان آمده، پرسش درستی است. هر خوانندهای گاهی فکر میکند که چه نیاز است کتاب بخوانم و چرا بخوانم؟ بسیاری نیز میپرسند که چرا کتاب بخوانیم و سود یا فایده آن چیست؟
سارتر میگوید در حقیقت کتاب خواندن «یک امر نیازی» است؛ یعنی هر کسی نیاز دارد کتاب بخواند، بیاموزد، تجربه حاصل کند، خوب زیست کند و دارای ذهن و فکر روشن باشد. بدون شک هیچ یک از موارد بالا بدون آموختن و کتاب خواندن به دست نمیآید. نه ذهن روشن، نه زیستن خوب و نه آموختن خوب. همه وابسته به کتاب است تا خوانده و آموخته شود. این نگاه ـ خواندن کتاب امر نیازی است ـ نگاه درستی است. بسیاری چنین میگویند که بهشکل نیازمندانه کتاب میخوانند. به باور این طیف، اگر کتاب نخوانیم، به مقصد، رویا و خواستههای خود نمیرسیم. راه ما بدون خواندن و داشتن رهنما (کتاب) به ترکستان میرود؛ زیرا هر کسی نیاز به رهنما و روشنی دارد تا در نور آن راه برود و سیر و سفر کند. کتاب خواندن و بیشتر آموختن راهنمای ما و آله و اسباب رسیدن به مطلوب است.
سارتر مینویسد: «خواندن پیمان بخشش است میان نویسنده و خواننده، هر یک به دیگری اعتماد میکنند. من هنگامی که میخوانم، توقع دارم. اگر توقعاتم برآورده شود، مرا برمیانگیزد تا از نویسنده بیشتر بخوانم…» (ادبیات چیست، ص: ۹۲)
در این متن، سارتر خواندن را وسیله رسیدن به مطلوب قرار داده و واضح ساخته که اگر خواندن سبب شود به توقعش برسد، بیشتر و باانگیزهتر میخواند. شبیه گفته برایان تریسی است: «اگر متنی به دلت نشست، انگیزه داد و راهت را به سوی مطلوبت باز نمود، بیشتر و بیشتر بخوان.» پس یک خواست خواننده از کتاب، وصال به مطلوب است. این خواست بیشتر رایج است و بسیاری از خوانندهها از کتاب چنین توقعی دارند. این نیز بعید نیست که کتاب رساننده است، رساننده به مطلوب و خواستهها.
گاهی کتابی سبب میشود که باانرژیتر راه برویم، به سوی زندهگی بشتابیم و به رویا برسیم. گاهی کتاب رهنمای حسابیای میشود و روشنیدهنده نابی میگردد. یک کتاب برای خواننده راه درست را پیدا میکند، انرژی میدهد و او را به سوی برندهگی و خوب شدن سوق میدهد. علیرضا آزمندیان، کارشناس موفقیت ایرانی، باور دارد که کتاب رهنمای خوب و یاور لایقی برای رفتن و رسیدن به رویاست. از این بابت، بسیاری نگاهشان به کتاب «نگاه نیازمندانه» است و برای رسیدن، رفتن و قوی شدن، کتاب را انتخاب میکنند تا بخوانند.
گفتهای از کارو، شاعر ایرانی است: «اگر کتاب نمیبود، بشر را دلتنگی میکشت.» کتاب خواندن را پناهگاه خوبی میداند. او اشاره کرده که کتاب میتواند پناهدهنده باشد، همراز باشد، تسلیتدهنده باشد، یار و غمگسار روزهای گرفتهگی و خستهگی باشد. بسیاری نیز میگویند که هنگام دلتنگی به کتاب پناه میبرند و میخوانند و کتاب نیز بالایشان تاثیر میگذارد و حالشان را خوب میکند. برای من نیز کتاب یاور است. هنگام دلتنگی، کتاب میخوانم تا حالم خوب شود و دلتنگی و گرفتهگی به کابوسی کشنده تبدیل نشود. فروغ فرخزاد گفته بود: «اگر کتاب نمیبود، چه میشد؟» یعنی جهان و بشر نیاز به کتاب دارند و حتا یک کتاب در غم و خستهگی بشر شریک است. بدون کتاب زندهگی سخت است.
کتاب میتواند روحیهبخش باشد، انگیزه بدهد و انرژی بکارد. همانطور که خوبکننده حال بشر است، انگیزهدهنده و ایماندهنده نیز است. میتواند در اسرع وقت دلتنگی را بخورد و در عوض طرب و شادی را جابهجا کند. این رمز و راز کتاب است. یک کتاب شبیه انسان است، اگر زبان ندارد که گپ بزند، خط دارد که خوانده شود. اگر با کتاب تماس یکطرفه است، اما تاثیرش کمتر از یک انسان نیست. برای همین است که کتاب را «یاور انسان» گفتهاند.
کتاب میتواند زندهگی را صیقل و انسان را تغییر دهد. همانگونه که یک کتاب حالت روحی یک فرد را تغییر میدهد، شخصیت او را نیز تغییر میدهد. کتاب سازنده شخصیت خوب است و از یک فرد فاقد شخصیت برتر، میتواند شخصیت برتر بسازد. وقتی چیزی ندانی و کتاب بخوانی، به فهمت افزوده میشود و تجربه حاصل میکنی و موفق میشوی. هر کتاب روایت یک زندهگی است، پس دانستن و آموختن زندهگی یک فرد سبب بهتر شدن فرد میشود و از خطا و ارتکاب نادرستی جلوگیری میکند. خواندن ده کتاب (معمولا کتاب قصه و…) به معنای دیدن و دانستن زندهگی ده فرد است. کسی که زندهگی ده فرد را بداند و از کاستی و خوبی زندهگی آنها آگاه شود، تلاش میکند خود مرتکب کاستیهایی نشود که آنها مرتکب شدهاند.
کتاب همانگونه که رهنما، آموزنده، صیقلدهنده شخصیت، انرژیدهنده و زیباست، پرکننده خلاهای یک انسان نیز است. انسان کتابخوان راه خود را میداند و مکان نشستن و برخاستنش را میفهمد و کجی و خوبی زندهگی را درک میکند و فهمیده پیش میرود و موفقانه زندهگی را سر میکند. پس خواندن کتاب امری نیازی، ضروری، مهم و سازنده است.