اداره بایدن و معمای افغانستان

جو بایدن، رییس جمهور جدید ایالات متحده امریکا، اداره ابر قدرت پر تشنج، چند پارچه و منزوی در صحنه جهانی را از دونالد ترمپ، رییس جمهور پیشین امریکا به ارث برده است. پس‌لرزه‌های شورش رژیم برانداز ششم جنوری هنوز در پایتخت این کشور آرام نگرفته است؛ حتا معلوم نیست که ایالات متحد امریکا بتواند سردسته شورش‌گران را به میز محاکمه بکشاند و مجازات کند. بازگشت امریکا در صحنه رهبری جهانی با شک اندیشمندان، عدم اعتماد متحدان و مقاومت فرصت‌طلبانه قدرت‌های رقیب روبه‌رو است. از میان ده‌ها معضل بزرگ جهانی، مسأله‌ای به اصطلاح صلح افغانستان که با کارگردانی آقای خلیل‌زاد به راه افتاد، اکنون در منجلاب گیر مانده و به یک معما در اداره جو بایدن تبدل شده است. اداره بایدن با آنچه ترمپ و خلیل‌زاد انجام داده‌اند، نمی‌تواند به پیش رود و این جنگ نفس‌گیر را تا آینده‌های نامعلوم ادامه دهد. بازنگری معاهده‌ای که ترمپ – خلیل‌زاد با طالبان به امضا رسانده است، گواه بر بی‌خبری کامل تیم جو بایدن از متن توافق‌نامه نیست؛ بلکه اعترافی است بر نداشتن یک راه حل برای معمای به ارث رسیده از اداره پیشین. آقای خلیل‌زاد باید بماند تا آنچه را پیچ و مهره کرده است باز کند و از حاتم‌بخشی‌های خود از کیسه مردم افغانستان، راز بگشاید.

چرا مسأله افغانستان در کل و توافق‌نامه امریکا با طالبان به طور خاص معمای سیاست خارجی اداره جو بایدن است؟ آقای بایدن، تنها صدای مخالف پالیسی دولت‌سازی در افغانستان در دوران ریاست جمهوری اوباما و استراتژی جنگ ضد شورش‌گری نظامیان آن کشور در افغانستان بود. ولی طرف‌دار ترک کامل افغانستان و سازش با قاتلان سربازان امریکایی نبود. جو بایدن طرف‌دار ایجاد یک حکومت غیرمتمرکز و استراتژی جنگی ضد تروریستی در افغانستان بود و قرار معلوم، هنوز بر موضع قبلی خود استوار است. آنچه را پروژه ترمپ – خلیل‌زاد به بار آورده است، سازش با تروریسم، واگذاری افغانستان به تروریست‌پروران منطقه و به حاشیه راندن کامل دولت افغانستان است که بایدن نمی‌تواند به آسانی با آن کنار بیاید. جو بایدن می‌خواهد از جنگ پایان‌ناپذیر افغانستان پا پس بکشد؛ ولی نمی‌خواهد افغانستان را به رقبای جهانی و منطقه‌ای امریکا به طور کامل واگذار کند. جو بایدن به حیث معاون ریاست جمهوری امریکا در اداره اوباما، به رغم این‌که در اقلیت کامل در کابینه قرار داشت، معتقد بود که نمی‌شود ملت چندپارچه‌ای چون افغانستان را با سیاست‌مداران فاسد، خودمحور و قوم‌گرا سر از نو ساخت و آن را در اطراف یک مرکزیت قوی جمع کرد و متحد نگه داشت؛ ولی می‌شود با ایجاد یک دولت غیرمتمرکز آن را حفظ کرد. محراق بی‌باوری‌های جو بایدن نسبت به سیاست دولت‌سازی در افغانستان، در آن زمان، بر فساد مهارناپذیر دولت حامد کرزی و حاکمیت بی‌چون‌وچرای جنگ‌سالاران در امور اداری و دولتی استوار بود. امروز جو بایدن، به عنوان رییس جمهور ایالات متحده امریکا، بیش از هر زمان دیگر بر باورهای قبلی خود اعتماد دارد و در طول مبارزات انتخاباتی خود، از آن دیدگا‌ه‌ها با افتخار یاد کرده است.

مسأله مهم‌تر از همه، توافق‌نامه ترمپ – خلیل‌زاد با طالبان، در واقع اعتراف جانب امریکا به شکست ماشین عظیم جنگی این کشور در مقابل یگ گروه تروریستی فراری، فاقد مشروعیت سیاسی و اعتبار بین‌المللی است. جو بایدن هنوز بر جهان وطنی که امریکا بر آن سلطه کامل‌تر داشته باشد، معتقد است و به شدت می‌خواهد ایالات متحده از سیاست ناسیونالیسم هیتلرگونه ترمپ دوری بجوید. پذیرفتن شکست نظامی از گروه بدنامی چون طالبان، برای اداره تازه به پیروزی رسیده جو بایدن، بسیار ناگوار است. برای امریکا، تبدیل شدن گروه طالبان به یک الگوی افراطیت اسلامی که با سخت‌جانی توانست یگانه ابر قدرت نظامی جهان را به شکست معترف سازد، نه تنها شرم‌آور، بلکه عمیقاً نگران‌کننده است. چنین سناریو و الگوسازیی، ده‌ها گروه و شبکه‌ای چون القاعده و داعش را در سطح جهان دوباره زنده خواهد کرد و چنین الگوی نامیمونی، افراطیت نوینی را در سطح جهان مورد ستایش و پذیرش بی‌پیشینه قرار خواهد داد. در جانب افغانستان، این مسأله بزرگ‌تر از احساس شرم و اعتبار جهانی است، در صورت پیروزی طالبان، افغانستان به قرن حجر باز خواهد گشت. پیروزی طالبان بر امریکا، پیروزی آزادی بر اسارت و یا استقلال بر اشغال نیست؛ بلکه مرگ تمام ارزش‌های نیمه‌لیبرالیستی است که افغانستان در سایه حضور امریکا و جامعه جهانی در دو دهه اخیر آن را به دست آورده است.

امریکا هزینه بزرگ جانی و مالی در افغانستان پرداخته است. بیش از ۲۴۰۰ سرباز امریکایی پیچیده در تابوت‌ها به ایالات متحده برگشته و به جای خانه‌های‌شان به گورستان‌ها رفته‌اند. بیش از بیست هزار سرباز دیگر هنوز رنج جراحات برداشته از جنگ افغانستان را درد می‌کشند و از یک زنده‌گی بارور و امیدوار محروم شده‌اند. مالیات دهنده‌گان امریکا که قشر پایینی، طبقه متوسط و کارگران روزمزد را تشکیل می‌دهند، بیش از هشت‌صد بیلیون دالر مخارج این جنگ را با کار شاقه و صرفه‌جویی در زنده‌گی روزانه‌شان پرداخته‌اند. دولت‌های وقت و دستگاه نظامی و استخباراتی امریکا، این همه قربانی را، بهای جنگ علیه تروریسم و تامین امنیت ملی امریکا و متحدان بین‌المللی‌اش تبلیغ می‌کردند. چگونه ممکن است که قاتلان هزاران سرباز امریکایی (بپذیریم که کشتار ماورای توحش افغان‌ها توسط انتحارها و انفجارهای طالبان و تجنی علیه آن‌ها در محاسبات ترمپ – خلیل‌زاد جا ندارد) به یک‌باره تبدیل به مسیحا نفسان سفید پوش و متعهد در مبارزه علیه تروریسم و جنگ علیه داعش شدند؟ مطمئناً در بازار مکاره سیاسی، عوام‌فریبی ابزاری است بس موثر؛ ولی دستگاه‌های قدرتمند نظامی و استخباراتی امریکا، به عنوان نهادهای پایدار و پای‌بند بر سلسله اصول و موازین بنیادین، نمی‌توانند به آسانی بر خون و خاطرات هزاران هم‌سنگر و هم‌دفتر خود خط نسیان و بطلان بکشند. چنین است که فرماندهان بزرگ ارتش امریکا، مخالفت‌های‌شان را با پالیسی ترمپ و خلیل‌زاد در رابطه با افغانستان پنهان نداشته و هرازگاهی بی‌باوری‌شان را به نحوی ابراز داشته و حتا نگرانی و مخالفت‌شان را در اختیار کنگره قرار داده‌اند. خلیل‌زاد در تلاش است تا بر خوش‌ باوران سیاسی بقبولاند که او از نقطه نظر سیاست و عمل، طالبان را غسل تعمید داده است و ادعا دارد که گویا طالبان تغییر کرده و یا هم در حال تغییر اند. آری، طالبان غسل تعمید آقای خلیل‌زاد را گرفته‌اند؛ ولی متأسفانه این غسل تعمید نه در دریای پاک تقبیح جنگ و قطع خون‌ریزی و به زمین گذاشتن ماشین‌های کشتار، بلکه در دریای خون مردم بی‌گناه افغانستان صورت گرفته است و هنوز هم  این غسل تعمید در دریای خون کودکان و زنان افغان جریان دارد. پروژه ترمپ – خلیل‌زاد انتخابات‌محور بود و خوشبختانه به انقضا رسیده است. جو بایدن نیاز ندارد تا مسأله جنگ و صلح افغانستان را از دید انتخابات ببیند. بایدن گوش شنوا بر داده‌های دستگاه‌های استخباراتی، نظامی و دیپلماتیک امریکا که منافع دراز مدت و استراتژیک امریکا را در منطقه در محراق اهداف و برنامه‌ریزی‌های شان قرار می‌دهند، دارد. توافق‌نامه خلیل‌زاد با طالبان منافع استراتژیک و درازمدت امریکا را در منطقه نه تنها تامین نمی‌کند، بلکه مخاطرات بزرگ‌تری به آن می‌افزاید. اداره جو بایدن ناگزیر است، مسأله افغانستان را از روزنه جدیدی مورد توجه قرار دهد؛ روزنه‌ای که منافع درازمدت و استراتژیک امریکا را تامین کند. چنین است که دایه‌های سیاسی طالبان در منطقه، با درک از اوضاع، آن‌ها را به مانورهای دیپلماتیک و سیاسی هدایت کرده‌اند. شرفیاب شدن طالبان در دربار تهران و مسکو گواه بر این تپش‌ها و تنش‌های تازه ایجاد شده در رابطه به آوازه‌های صلح افغانستان است.

زنده‌گی‌نامه نویسان و صاحب نظران سیاسی امریکا، جو بایدن را سیاست‌مدار آرام، ولی ثابت قدم در آرمان صدرنشینی امریکا بر جهان تعریف می‌نمایند. البته این هرگز به این معنا نیست که ترمپ نمی‌خواست، صدرنشین جهان باشد. بایدن طرف‌دار به کارگیری قدرت نرم امریکا در امور بین‌المللی است، در حالی که ترمپ گانگستروار عمل می‌کرد و از قدرت گرم امریکا لاف می‌زد و جهان را تهدید می‌کرد. شعار انتخاباتی جو بایدن در رابطه با سیاست خارجی امریکا چنین خلاصه می‌شد: «باید جهان را توسط قدرت نمونه‌های خود، نه توسط نمونه‌های قدرت خود رهبری کنیم.» نباید چشم پوشید که سیاست به کارگیری قدرت نرم امریکا به عوض کودتاگری‌ها و لشکرکشی‌ها در جهان کاربرد بهتر و بیش‌تری داشته اشت. در بینش سیاسی بایدن، قدرت نرم، همان «قدرت نمونه‌های امریکا» است که تشکیل دهنده عناصر اساسی دموکراسی ایالات متحده به مفهوم عام آن به شمار می‌رود. دفاع از ارزش‌های امریکا و پای‌بند بودن به کنوانسیون‌های جهانی، دفاع از حقوق بشر، آزادی بیان، عقیده و مذهب، دفاع از آزادی‌های مدنی و تساوی جنسیتی، ایجاد و حمایت از بنیادهای رضاکار و خیریه، دفاع از محیط زیست و حیات وحش و کمک‌های مالی هنگفت به ملل و کشورهای در حال رشد، شاخصه‌هایی است که جو بایدن از آن‌ها به عنوان «قدرت نمونه‌های امریکا» یاد می‌کند. این نمونه‌های قدرت در درون جامعه امریکا به ارزش‌های بنیادین جامعه ایالات متحده تبدیل شده است که دموکراسی امریکا را با آن می‌توان تعریف کرد. به رغم این‌که این ارزش‌ها، در خارج از کشور ابزاری است در جعبه سیاست خارجی این کشور؛ ابزاری که در همه‌جا یکسان استعمال نمی‌شود. چنین است که به عنوان مثال، نقض حقوق بشر در عربستان سعودی و ایران توسط کارگردانان سیاست خارجی امریکا دارای وزن و اهمیت مساوی نیست. به رغم این نقیصه‌ها، دست‌آورد به کار بردن «قدرت نمونه‌های امریکا» در افغانستان  قابل پیمایش و ستایش است و به دست‌آوردهای بیست سال گذشته مشهور گشته است. در حالی که استفاده از «نمونه‌های قدرت» دست‌آوردی نداشته و حتا ماشین عظیم جنگی و تکنولوژی پیش‌رفته امریکا در مقابل تروریسم تریاک‌محور طالبان ناکارآمد از آب در آمده و منتج به حاتم‌بخشی‌های خلیل‌زاد از کیسه مردم افغانستان به طالبان شده است. اداره بایدن انتخاب سختی پیش‌رو دارد؛ قبول توافق‌نامه ترمپ – خلیل‌زاد با طالبان که بر بنیاد نیاز انتخاباتی امضا شده بود، یا ادامه ناخوشایند جنگ به‌نام حفظ دست‌آوردهای بیست سال گذشته در افغانستان. شاید عاجل‌ترین راه حل «بازنگری» اعلان شده باشد تا گذشت زمان و دینامیسم آشفته منطقه بتواند راه حلی بر معمای چهل ساله افغانستان ارایه دهد و گزینه‌های دیگر، تعدیلات در توافق‌نامه و یا تعامل جدید کشف شود.

اداره تازه به قدرت رسیده جو بایدن، برخلاف ترمپ، تا حد زیادی پای‌بند به تعهدات بین‌المللی امریکا است و بر نقش متحدان جهانی‌اش در تصمیم‌گیری‌های بزرگ ارزش بیش‌تری قایل است. امریکا مدیون شرکت بیش از چهل‌ و دو کشور در حمله به افغانستان است. اکثریت این کشورها نه به خاطر افغانستان، بلکه به خاطر امریکا وارد جنگ با طالبان و القاعده شده و به نحوی خشم و انتقام‌گیری تروریسم را به جان خریده‌اند. حملات تروریستی در اروپا، در سال‌های اخیر، قبل از آن‌که ناشی از سیاست‌های مستقلانه این کشورها در حوزه نفوذ و عمل سازمان‌های تروریستی باشد، ناشی از همراهی کشورهای اروپایی با لشکرکشی‌های امریکا در حوزه‌های نفوذ سازمان‌های تروریستی، چون افغانستان، عراق، لیبیا و… است. اداره جو بایدن ناگزیر است تا مرمتی بر خرابی‌های ترمپ در این مورد، همانند ده‌ها مورد دیگر، بگذارد و متحدان جهانی‌اش را دخیل در چندوچون مسأله افغانستان و اقدامات عملی بعدی سازد. جهان آماده سازش با تروریسم نیست و طالبان با هزاران تار و پود با تروریسم پیوند دارند، جهان به عنوان یک واقعیت عینی به این مسأله می‌نگرد.

نتیجه‌گیری

اداره جو بایدن بار سنگین تخطی‌های باورنکردنی ترمپ را در عرصه ملی و بین‌المللی به دوش می‌کشد. تروریسم بومی به عنوان یکی از جدی‌ترین خطرات امنیت ملی امریکا شناسایی شده است. اداره بایدن در تلاش بازگشت و اعاده حیثیت ایالات متحده در سطح جهان است، ولی این مهم را نمی‌تواند با نشر یک اعلامیه به دست بیاورد. مسأله افغانستان، برای اداره جو بایدن یکی از معماهای بزرگ سیاست خارجی امریکا است. واگذار کردن افغانستان به طالبان نه تنها اعاده حیثیت نیست، بلکه کمال بی‌حیثیتی امریکا در گستره جهانی خواهد بود. اداره بایدن بر فساد مهارناپذیر و اصلاح ناشدنی حکومت افغانستان آگاهی کامل دارد و نمی‌تواند بر آن تکیه کند. توافق‌نامه خلیل‌زاد – طالبان که جز اعتراف به شکست امریکا در افغانستان تفسیر دیگری نمی‌تواند داشته باشد، در واقع خلع سلاح شدن امریکا در صحنه تحرکات نظامی و دیپلماتیک جهان است. از جانب دیگر، اداره جو بایدن به سلسله اصول و ارزش‌های معتبر جهانی باور دارد و نمی‌تواند آن ارزش‌ها را در معامله با طالبان قربانی کند؛ چیزی که اداره ترمپ در حال انجام دادن آن بود. متحدان آزرده خاطر امریکا، نگاه بدبینانه‌ای به توافق‌نامه خلیل‌زاد – طالبان دارد. برای نظامیان امریکا و ناتو، قبول شکست از دست طالبان و تبدیل شدن طالبان به یک الگوی حماسی سازمان‌های تروریستی جهان، نه تنها قابل قبول نیست، بلکه بیش از حد هشدار دهنده است. در چنین وضعی، اتخاذ موضع بازنگری که در واقع جست‌وجوی فرصت زمانی برای پیدا کردن یک راه حل معقول و قابل قبول برای متحدان  بین‌المللی، رهبران نظامی و دیپلماتیک امریکا است، یگانه گزینه‌ای است که اداره بایدن به آن تمسک خواهد جست.