هم‌پیمانی تحجر و استبداد از ایران تا افغانستان

✍️ میرزایی

۱۰ حوت/اسفند ۱۴۰۱

از چند ماه به این‌سو، در برخی مکاتب/مدارس دخترانه در چندین شهر ایران، مواردی از مسمومیت دانش‌آموزان به ثبت رسیده و خانواده‌ها را نگران ساخته است. در نخست مسوولان حکومتی با تجاهل و تکذیب با مسأله برخورد می‌کردند و تلاش داشتند که وقایع مربوط به مسموم شدن دختران دانش‌آموز را کم‌اهمیت جلوه دهند؛ اما وقوع سریالی این مسمومیت‌ها سرانجام معاون وزارت بهداشت ایران را وادار به اظهار نظر کرد. او اعتراف کرد که مسمومیت دختران در چندین شهر ایران، عمدی است و گروهی که با درس خواندن دختران مخالفت دارند، در خلق این حوادث دست دارند. یکی از مدرسان حوزه علمیه قم هم در مصاحبه‌ای اعلام کرد که نتایج پژوهش‌های یک جامعه‌شناس نشان داده که پشت سر این وقایع، اشخاصی قرار دارند که گرایش‌های مذهبی دارند و به گروهی مذهبی به نام «هزاره‌گرا» وابسته هستند.

حوادث سریالی مسمومیت دختران دانش‌آموز برای مردم افغانستان پدیده‌ای آشنا‌ است و هنوز از حافظه آن‌ها زدوده نشده است. چندین سال پیش، در ولایت‌های مختلف کشور گزارش‌های متواتر و متعددی از مسموم شدن دختران دانش‌آموز به نشر می‌رسید. این حوادث توانسته بود در دل دختران دانش‌آموز رعب و وحشت ایجاد و روند آموزش آنان را دچار اختلال جدی کند. در آن زمان، همه‌گان به این باور بودند که عامل اصلی این وقایع، گروه طالبان است. چیزی که باعث می‌شد انگشت اتهام به سوی طالبان نشانه برود، سابقه مخالفت شدید این گروه با آموزش و تحصیل دختران بود. طالبان در زمان سلطه‌شان در دهه ۹۰ میلادی، بدترین محدودیت‌ها را بر زنان اعمال کردند و از جمله با آموزش دختران در مکاتب و دانشگاه‌ها از ریشه دشمنی داشتند. همچنین طالبان در دوران جمهوری پس از توافق‌نامه بُن، همواره در روند آموزش دختران و نیز پسران اختلال وارد می‌کردند و هر ‌از گاهی مکاتبی را در مناطق گوناگون کشور به آتش می‌کشیدند یا منفجر می‌کردند.

با آن‌که تقریباً یک قرن از ورود مکتب به ایران و افغانستان می‌گذرد، اما تا هنوز هم جریان‌ها و افرادی هستند که با نهاد مکتب سر ناسازگاری دارند و آن را خطری برای هیمنه و اقتدارشان تلقی می‌کنند. این جریان‌ها گاهی رو به ضعف و فتور نهاده‌اند، ولی هرگز صحنه را به کلی ترک نکرده و هر زمانی که فرصتی به دست آورده‌اند، حملات بی‌امان‌شان را به دانش‌آموزان و دانش‌جویان، به ویژه دانش‌آموزان و دانش‌جویان دختر، از سر گرفته‌اند. این جریان‌ها با کلیت علم مدرن و مدرنیته دشمنی دارند، ولی حساسیت آن‌ها در برابر آموزش دختران بیشتر است. آن‌ها از زنان و مردان توان‌مند و آگاه می‌ترسند و آموزش و تحصیل دختران را نشانه‌ای از تهاجم فرهنگی غرب به شمار می‌آورند.

بسیاری از ناظران اوضاع در ایران، در تبصره به حوادث مسموم‌سازی دختران دانش‌آموز، به این نکته اشاره می‌کنند که گروهی که پشت این ماجرا قرار دارد، می‌خواهد از دانش‌آموزان دختر بابت نافرمانی مدنی‌شان علیه نظام حاکم در این کشور انتقام بگیرد. بسیاری از دانش‌آموزان دختر در سراسر ایران در جریان جنبش اعتراضی «زن، زنده‌گی آزادی» که پس از کشته شدن مهسا امینی از سوی پولیس مذهبی از تابستان امسال شکل گرفته و هدف آن به چالش کشیدن حاکمیت مذهبی در ایران بود، نقشی معنا‌دار و حضور پر‌رنگ داشتند. رژیم مذهبی در ایران در جریان این اعتراض‌های فراگیر و مستمر دریافت که مهار کردن زنان و دختران ایرانی یکی از راه‌کارها برای مقابله با شورش‌ها و اعتراض‌ها در آینده است.

در همسایه‌گی ایران نیز که به‌‌تازگی رژیمی مذهبی و به شدت سرکوب‌گر اختیار امور را در دست گرفته، مسأله حضور زنان و دختران در صحنه جامعه و همچنین آموزش و تحصیل آنان، از معضل‌های اصلی‌ای است که این رژیم با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کند.

رژیم طالبان با رژیم حاکم در ایران، شباهت‌های فراوانی دارد. هر دوی آن‌ها با مدرنیته و فرهنگ غرب در تضاد و تقابل قرار دارند و هر دوی آن‌ها بر مبنای برداشت‌های خاص از دین، می‌کوشند بر مردم در قرن بیست‌و‌یکم فرمان‌روایی کنند. هم گروه طالبان و هم رژیم ایران، با تحولات اجتماعی همگام نیستند و به همین علت سعی‌شان بر این است که چرخ تاریخ را وارونه بچرخانند و جامعه را به عقب برگردانند. در افغانستان در دو دهه پسین، تحولاتی همه‌جانبه روی داده و از جمله این‌که زنان قادر شده‌اند حضورشان را در صحنه‌های گوناگون زنده‌گی به نمایش بگذارند. آیا طالبان می‌توانند تأثیر ژرف این تحولات را از بین ببرند و کشور را به قهقرا بکشانند؟ داستان زنان ایران با زنان افغانستان اگرچه شباهت‌هایی با هم دارند، اما انکار نمی‌توان کرد که حرکت زنان و دختران ایرانی منسجم‌تر، هماهنگ‌تر و آگاهانه‌تر است و از این‌رو، با قاطعیت می‌توان گفت که جنبش زنان در ایران، نتایجی ملموس در پی خواهد داشت و رژیم ایران را به کرنش و انعطاف‌پذیری وادار خواهد کرد.

سوال اصلی این است که چرا حکومت‌های ایران و افغانستان با حضور و هیمنه زنان در ستیز قرار دارند و با توسل به حیله‌های مختلف سعی دارند که حضور زنان را در اجتماع کمرنگ کنند؟ در پاسخ باید گفت که اگرچه نقش برداشت‌های فقیهانه سنتی از متون دینی را در این میان نمی‌توان نادیده انگاشت، اما رویکرد سرکوب‌گرایانه گروه طالبان و رژیم ایران علیه زنان، بیشتر از این‌که مبتنی بر دلیل باشد، استوار بر علت است. رژیم‌های مذهبی استبدادی که مؤلفه اصلی آن‌ها را مردسالاری تشکیل می‌دهد، به خوبی درک می‌کنند که هرگاه قرار باشد مدرنیته و علم و مدیریت مدرن حرف اول را در یک کشور بزند، آهسته‌آهسته انحصار قدرت از کف مستبدان ربوده می‌شود. استبداد دینی با مدرنیته به شدت دشمن است. با این‌حال، مسلماً حضور زنان دوشادوش مردان در متن جامعه از مظاهر اساسی مدرنیته است. استبدادهای دینی این بخت را دارند که با تحجر فکری و واپس‌گرایی ایتلاف کنند و فروپاشی خود را برای مدتی به تعویق اندازند؛ ولی پرسش محوری این است که آیا این ایتلاف می‌تواند بقای استبداد را برای همیشه تضمین کند؟

در تاریخ یکی دو قرن اخیر در کشورهای مسلمان، وقایع پرشماری اتفاق افتاده که حتا کند‌ذهن‌ترین انسان‌ها را هم متقاعد به پذیرش این موضوع می‌کند که حکومت‌ها هرچند به ظاهر نیرومند و شکست‌ناپذیر باشد، هرگز قدرت متوقف کردن عقربه زمان را ندارد. ممکن است تلاش‌های این حکومت‌ها برای مجادله با مدرنیته و گسترش و ریشه‌دار شدن دانش و زنده‌گی مدرن، برای مدتی کارساز افتد و از سرعت سیر شتابان جامعه به سوی مدرن شدن بکاهد، اما به هیچ صورت نمی‌تواند جلو ورود مدرنیته به جوامع را به کلی بگیرد. چه کسی تصور می‌کرد عربستان سعودی که تا دو دهه پیش یکی از محافظه‌کارترین نظام‌های سیاسی را در خود جای داده بود، روزی برسد که شگفتی بیافریند و در آن کشور، ولی‌عهدی زمام امور را به دست بگیرد که خیال داشته باشد به کلی از گذشته ببرد، طرح‌های بزرگی را در سر بپروراند که چهره کشور پادشاهی عربستان را در آینده نزدیک، یک‌سره عوض کند و زنان را اجازه دهد به سنت‌ها پشت پا بزنند و در مدیریت کشور سهم فعال بگیرند. این نمونه و هزاران نمونه دیگر که در دست‌کم یک قرن اخیر در حافظه تاریخ ملت‌های مسلمان حک شده، این نکته را آشکار می‌کند که درک نکردن نبض زمانه جز این‌که هزینه‌های کمرشکن را بر ملت‌ها تحمیل کند، حاصل دیگری در بر ندارد و از سقوط و زوال حکومت‌های مرتجع استبدادی پیش‌گیری نمی‌کند.