تفکر بومی در مورد امنیت

نگاه نو_ در دو روز گذشته انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان میزبان و برگزارکننده‌ی دومین سمپوزیم امنیتی هرات بود که در آن پژوهش‌گران داخلی،‌ محققانی از آسیای میانه و شماری از استادان دانشگاه از هند و ایران شرکت کرده بودند و در آن در مورد نظریه‌هایی در مورد مشروعیت، ‌قدرت و امنیت در حوزه‌ی فرهنگی خراسان قدیم،‌ هند و ماوراءالنهر تولید شده بود، بحث کردند. انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان از چند سال به این‌سو با راه‌انداختن سمپوزیم‌های مختلف که یکی از آن‌ها «مکتب امنیتی هرات» است،‌ تلاش می‌کند تا پژوهش‌گران کشورهایی که در حوزه‌ی فرهنگی خراسان،‌ ماوراءالنهر و هند قدیم قرار دارند، یافته‌های تحقیقات‌شان را درباره‌ی امنیت و حکومت‌داری که در سده‌های میانه در این حوزه‌های فرهنگی تولید شده است، توضیح دهند و نشر کنند. انستیتوت می‌کوشد که این پژوهش‌ها زیر عنوان مکتب امنیتی هرات منسجم شود و به درد امروز این جوامع بخورد. هدف این است که سویه‌ها و لایه‌هایی از سنت قدیمی این حوزه شناسایی شود که برای درمان دردهای امروز این جوامع به کار بیاید.

هرات تا شروع قرن شانزدهم میلادی، مرکز امپراطوری تیموری‌ها بود. این امپراطوری علاوه بر وسعت سرزمینی و قدرت نظامی،‌ دارای قدرت نرم هم بود. در آن امپراطوری زمینه برای رشد عرفان، ‌ادبیات،‌ میناتوری، ‌موسیقی و معماری فراهم شده بود. تیموری‌های هرات آخرین سلسله‌ای در قلمرو افغانستان کنونی بود که علاوه بر قدرت نظامی، ‌قدرت نرمش هم نیرومند بود. پس از فروپاشی سلسله‌ی تیموری‌های هرات،‌ قلمرو افغانستان کنونی و کل جغرافیایی که تیموریان بر آن حکومت می‎‌کردند، ‌میان مغل‌های هند، ‌صفوی‌های فارس و خان‌نشین‎های آسیای میانه تقسیم شد. در سال ۱۷۴۷ امپراطوری درانی‌ها شکل گرفت که تکوین آن معلول ضعف‌های مغل‌ها و صفوی‌ها بود. اما قدرت نرم امپراطوری درانی‌ها به اندازه‌ی تیموریان هرات نبود. به همین دلیل است که انستیتوت مطالعات استراتژیک می‌خواهد بازخوانی نظرات دانشمندان در مورد نظریه‌های خراسانی، هندی و ماوراءالنهری امنیت،‌ قدرت و مشروعیت را زیر نام مکتب امنیتی هرات گردآوری کند. انتخاب اسم هرات در این‌جا نمادین است تا شکوه دوره‌ی تیموری‌ها را یادآوری کند.

تردیدی نیست که در حال حاضر تمدن غرب در جهان امروز مسلط است. این امر تنها معلول قدرت نظامی، اقتصادی و استعمار غربی نیست. ارزش‌هایی که تمدن غربی آفرید، رهایی‌بخش است و این امر یکی از عوامل مهم جهانی شدن این تمدن است. نظام دولت-کشور یا دولت-ملت‌ها یکی از محصولات همین تمدن است. انسان‌ها دیگر رعیت یک پادشاه نیستند و سرزمینی که انسان‌ها درآن زیست می‌کنند دیگر قلمرو مفتوحه‌ی یک سرلشکر شمرده نمی‌شود. حتا کشورهایی که در آن دیکتاتوری حاکم است خودشان را نظم جمهوری تعریف می‌کنند و جمعیتی را که بر آن حکم می‌رانند شهروند می‌خوانند. این تغییر در جهان ذهنی و هندسه‌ی معرفتی انسان امروز محصول تمدن غربی است. برابری حقوقی زن و مرد،‌ انتخابات، نظم جمهوری و دموکراسی هم ارزش‌هایی است که تمدن معاصر آفریده است. اما در این هم نباید تردید کرد که سنت‌ها، فرهنگ، ادبیات و نظام اجتماعی سنتی خراسان قدیم، هند سده‌های میانه و ماوراءالنهر هم سویه‌ها و لایه‌هایی داشت که شناسایی آن می‌تواند در حل مشکلاتی که افغانستان و دیگر کشورهای منطقه به آن مواجه است کمک کند.

یکی از عوامل جنگ و بحران در افغانستان کنونی، ‌ریشه در روایت‌هایی دارد که از سنت برگرفته شده است. به طور مثال طالبان از طریق تبلیغ روایت‌های مذهبی/ایدیولوژیک و تکیه روی برخی از ارزش‌های اجتماعی که ریشه در فرهنگ افتخار و پشتون‌والی دارد، به جنگ ادامه می‌دهد. هیچ تردیدی نیست که جنگ افغانستان عوامل بسیار نیرومند خارجی، سیاسی و اقتصادی دارد. اما روایت جنگ و آن‌چه که برای این جنگ مبنای نظری فراهم می‌کند، ‌روایت‌های فرهنگی و دینی‌ای است که ریشه در سنت‌های همین حوزه‌‌ی فرهنگی دارد. شناخت این سنت‌ها و روایت‌ها کمک می‌کند تا وضعیت بهتر درک شود و کمکی کند به کاهش رنج‌ و درد‌های جمعی.

مثلا در فرهنگ پشتون‌والی علاوه بر نهاد ننگ و انتقام، نهاد دیگری است به نام «ننوات» یا بخشش که در روستاهای فارسی‌زبان نشین به آن «عذر» می‌گویند. اگر شناخت دقیق از این فرهنگ و قواعد وجود داشته باشد، برای مبارزه با خشونت می‌توان از نهاد عذر در برابر نهاد انتقام استفاده کرد. خان‌عبدالغفار خان تلاش می‌کرد که نهاد عذر را بر نهاد انتقام غالب بسازد. اما در روایت‌های طالبان برعکس نهاد انتقام به صورت بسیار پررنگ معرفی می‌شود.

در روایت‌های مذهبی این منطقه هم تفکری وجود داشت که بر مبنای آن بغاوت علیه سلطان یا نظم مستقر، نارواخوانده می‌شد. بر مبنای این تفکر اگر حاکم به صورت آشکار با دین اسلام مخالفت نمی‌کرد، هیچ کسی حق نداشت علیه او دست به آشوب‌گری بزند. این تفکر از این پیش‌فرض سرچشمه می‌گرفت که آشوب‌گری علیه حاکم جبار هم فتنه‌های بزرگ‌تری در پی دارد، ‌ثبات را برهم می‌زند و سبب هرج‌ومرج می‌شود. در تفکر سیاسی قدیم هم‌چنان مشروعیت حاکم به تطبیق احکام فقهی در محاکم نیز بسته‌گی داشت و رعایت این احکام در واقع قدرت پادشاه/سلطان را کنترل می‌کرد. در تفکر سیاسی مغرب‌زمین انجمن‌های جامعه‌ی مدنی، پارلمان‌ها و دیگر شوراهای محبوب مردم، قدرت حاکم را مهار می‌زنند. هم در تفکر سیاسی غرب و هم در تفکر سیاسی سنتی در خراسان و هند قدیم، بدترین وضعیت هرج‌ومرج است که به هیچ صورتی باید اتفاق نیافتد و همه‌ی نظام‌نامه‌نویس‌ها و آنانی که پادشاهان را نصیحت می‌کردند، بر همین فکر تاکید داشتند. اگر در طول هجده سال گذشته شناسایی دقیق از سنت‌ها و حافظه‌ی تاریخی صورت می‌گرفت، در جنگ روایت‌ها به کار افغانستان می‌آمد.

بحث دیگری که هر از گاهی مطرح می‌شود این است که عرفان هندی و خراسانی و خوانش عارفانه از دین اسلام، تفکر مسلط در حوزه‌ی فرهنگی‌ای بوده است که افغانستان به آن تعلق دارد. این خوانش عرفانی از دین پایه‌ی اصلی اسلام سنتی در این منطقه بود و به گرایش‌های خشونت‌طلبانه اجازه‌ی بروز و ظهور نمی‌داد‌، اما با ایدیولوژیک شدن دین و ورود ایدیولوژی‌ اسلام‌گرایی از خاورمیانه، گفتمان جهادیسم در این منطقه غالب شد. تردیدی نیست که در تفکر سنتی دینی هم سویه‌های بود که خشونت را موجه جلوه می‌داد ولی گرایش‌های عرفانی آن را تلطیف می‌کرد. اما دوام جنگ موازنه‌ی قدرت بین نهاد دین و دیگر نهادهای اجتماعی را صدمه زد و مشکلات کلانی آفرید. این بحث‌ها در دومین سمپوزیم مکتب امنیتی هرات به صورت جدی و مفصل مطرح شد و انتظار می‌رود که در آینده‌ها به صورت نظریه‌های منسجم مدون و مکتوب شود.