تئاتر تکراری مدیران کشور و  نیاز به گالیور!

نگاه نو-   متاسفانه در ایران، همۀ ما سفرهای گالیور را یک مجموعۀ کارتونی می‌شناسیم. اما چرا می‌گویم متاسفانه؟ چون این مجموعۀ باعث شد تا همۀ ما ایرانیان، سفرهای گالیور را صرفا یک سریال طنزِ کودکانه و سرگرم‌کننده بشناسیم؛ غافل از اینکه شهرت کتاب، مدیون نقدهای اساسی نویسنده به ساختارهای اجتماعی، سیاسی و علمی جامعۀ اش است. سفرهای گالیور، یکی از شاهکارهای ادبیات جهان نوشتۀ جاناتان سوئیفت است.
در تکه ای از سریالی که بر اساس همین کتاب ساخته شده، نویسنده حمله ای جانانه می کند به جدا بودن مدیران و دانشمندان از دنیای واقعی و درگیر شدن آنها در تفکرات انتزاعی و شبه مساله ها. او به یک مکان علمی می رود و می بیند که تمام دانشمندان به شدت مشغول کارند اما مشغول ایده های عجیب و غریب و خنده داری که به هیچ دردی نمی خورند و جالب این جاست که یک اتاق دارد به نام اتاق پاسخ ها. وقتی او سوالاتش را می پرسد او را ارجاع می دهند به آن اتاق. وقتی به آن اتاق می رسد می بیند که در آن اتاق پلمپ شده و مدت هاست که کسی پایش را آنجا نگذاشته. اتاقی پر از خالی!
داستان ما نیز شبیه این شرایط است. از مدیران دولتی و حاکمیتی آغاز کنیم. صبح به سازمان می‌روی، طبقۀ دهم آسانسور را میزنی تا بدون توقف در دیگر طبقات، به اتاقت وارد می‌شوی و سپس مشغول تئاتر هر روزۀ خود می شوی:
امروز قرار است چگونه عددسازی کنم تا دهان مبارک ده‌ها ستاد و مرجع بالادستی را ببندم؟ امروز قرار است در چند جلسۀ بیرونی شرکت کنم تا خدای نکرده در غیاب من، تکلیف جدیدی برای سازمان من تعیین نشود؟ اصلا تجربه نشان می‌دهد هیچ چیز بهتر از داشتن یک سند جامع نیست؛ آن را می‌توانم هر جا رفتم با خود ببرم و و به هر کس که رسیدم بگویم ببین چه برنامۀ جامعی دارم! برای افق ۱۴۰۴ و ۱۴۲۰ و ۱۴۴۰ برنامه دارم و در همۀ آنها هم قرار است در منطقه اول شویم!
اما نتیجۀ این تئاترهای تکراری و همیشگی؟ مدیران دولتی عزیز ما، هر روزِ خود را در طبقات سازمان‌های خود سپری می‌کنند بدون اینکه لحظه‌ای پای خود را در دنیای واقعی بگذارند: یعنی همانجایی که قرار بوده بازار جدیدی خلق شود، همانجایی که قرار بوده شغل جدیدی ایجاد شود، همانجایی که قرار بوده مساله ای حل شود. عدم حضور مدیران عزیز ما در این «همانجا»ها همان و تعریف سیاست های تکراری، تخیلی و ناکارآ همان!
جامعۀ دانشگاهی ما نیز سرگرم تئاتر مشابهی است البته کمی با کلاس تر!! یک‌سوم آنها بیش از آنکه واقعاً دانشگاهی باشند، مدیرانی دولتی هستند که برای برنده شدن در بازی‌های سیاسی، نیازمند القابی همچون «دکتر» و «عضو هیئت علمی» بوده‌اند (و در بند قبل، به توصیف زندگی این عزیزان پرداختیم). بقیه‌شان نیز هر صبح که از خواب برمی‌خیزند، گرفتار شاخص‌های کمّیِ وزارت علوم برای ارتقا: چند کتاب، چند مقاله، چند … . اما نتیجه؟ از فساد و لابی گری در مجلاتِ علمی‌پژوهشی (بارها به خود من گفته شده که برای فلان مقاله را بگونه‌ای داوری کن که حتما چاپ شود) و رتبۀ بسیار پایین ایران در کیفیت مقالات در ژورنال‌های خارجی که بگذریم، دانشگاهیان ما نیز هر روزِ خود را در اتاقهای خود سپری می‌کنند بدون اینکه به طور معنادار و عمیق، پای خود را در دنیای واقعی بگذارند: یعنی همانجایی که قرار بوده تکنولوژی خلق شود، همانجایی که قرار بوده یک مساله اجتماعی مورد کاوش عمیق قرار گیرد، همانجایی که قرار بوده… (رفرنس دکتر علی بابایی، کافه استراتژی)
تجویز راهبردی:
برخی مدیران و نخبگان ما شده اند ماهی اکواریومی. محیط بسته، غیرواقعی و تکراری. هر روز در یک محیط بسته تکرار، تکرار و تکرار می شوند. یک متر مکعب را هر روز بالا و پایین می روند. راهکار بیرون رفتن از محیط بسته و «لمس واقعیت از نزدیک» است و راه رفتن با کفش دیگران قبل از آنکه راجع به آنان قضاوت کنی. تفکر انتزاعی راهکارهای علمی-تخیلی تولید می کند و تجربه ملموس، راهکارهای عملی-کاربردی. بنابراین؛  قبل از آنکه در مورد فیلتر کردن یک شبکه اجتماعی تصمیم گیری کنیم یک هفته آن را نصب کنم و بکار ببرم.
اگر آیت الله هستم و مرجع تقلید و می خواهم در مورد نظام بانکی حکمی صادر کنیم آنگاه بهتر است یک چند روزی در نظام بانکی تجربه کسب کنم و آن را از نزدیک لمس کنم.
اگر استاد توسعه هستم دو هفته پیاپی سری به سیستان و بلوچستان و سنگاپور بزنم.
اگر مسوول رفاه هستم شبی را در گرمخانه ها بگذرانم تا بدانم درد بی خانمانی و معتادی و حاشیه نشینی و گورخوابی چیست؟
هوش از درک متقابل متفاوت است. هر چقدر باهوش باشیم همه ما نیازمند آن هستیم که درک متقابل پیدا کنیم و درک متقابل بدست نمی آید مگر با لمس نزدیک واقعیت و راه رفتن با کفش های دیگران. فراموش نکنیم فقط مدیران و دانشگاهیان در معرض تئاتر تکراری و زندگی آکواریومی نیستند همه ما …