زن، زنده‌گی، آزادی

شعار «زن، زنده‌گی، آزادی» که معادل «ژن، ژیان، ئازادی» در زبان کُردی است، نخستین بار توسط «زنان مبارز کُرد» در کردستان ترکیه به کار گرفته شد و پس از آن به دیگر همایش‌های دادخواهانه جهان راه یافت. این شعار نتیجه ۴۵ سال مبارزه «جنبش آزادی کردستان» است؛

جنبشی که از نخستین کنگره‌ خود که دو زن در آن شرکت داشتند، تا سال ۱۳۷۱ که برای اولین ‌بار برای ایجاد ارتش زنان گامی نهاده شد، مراحل بسیار دشواری را سپری کرد.

اما در ایران، جان باختن مهسا (ژینا) امینی، دختر ۲۲ ساله سقزی که روز ۲۲ سنبله ۱۴۰۱ در تهران توسط «گشت ارشاد» بازداشت شد و به علت ضرب‌و‌شتم به کما رفت و سه روز بعد زنده‌گی را وداع گفت، مردم این کشور را به‌شدت علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی برانگیخته و همراهی و پشتی‌بانی افکار عمومی جهان را به‌طور کم‌سابقه‌ای به خود جلب کرده است. فریادی که این روزها از شهرهای مختلف ایران به گوش می‌رسد «زن، زنده‌گی، آزادی» است که از سوی معترضان سرداده شده و در همایش‌های اعتراضی زنان افغانستان در حمایت از اعتراضات ایران، نیز مورد استفاده قرار گرفته است.

شعار «زن، زنده‌گی، آزادی» که اولین بار در روز مراسم خاک‌سپاری مهسا امینی در سقز توسط جمعیت خشمگین فریاد زده شد و در همان محل زنان چادر‌های خود را برداشتند، بیان‌کننده این مهم است که هر چند اعتراضات پیش رو در دفاع از حقوق زنان شکل گرفته، اما در واقع خشم و عقده جامعه را نسبت به ارباب قدرت به تصویر می‌کشد.

از سوی دیگر، در طی کمتر از یک هفته، از بازداشت و قتل و به خاک سپردن مهسا امینی، هر چه نماد مردسالاری و ستم بر زنان بود، از سوی کل جامعه زیر سوال رفته است. این اعتراضات در واقع ثابت کرده که یکی از وقایع عظیم اجتماعی در تاریخ معاصر ایران است و تمام فرهنگ حاکم که سالیان طولانی بر زنده‌گی مردم مستولی بود را در کف خیابان به نقد کشیده است. اعتراضی که تا‌کنون بیش از ۱۸ کشته برجای نهاده است. به‌درستی روی سنگ مزار مهسا نوشته‌اند:

 «ژینا جان تو نمی‌میری. نامت یک نماد می‌شود». اکنون نام او نماد اعتراضی است که حضور زنان در آن پر‌رنگ است؛ زیرا آزادی زن را معیار آزادی جامعه دانسته‌اند و در این برهه‌ تاریخ، جامعه‌ ایران تلاش خویش را معطوف به همین امر کرده است، چنان‌که زنان سنندجی روسری‌های‌شان  را به دست باد می‌سپارند و شعار «مرگ بر خامنه‌ای» سر می‌دهند، دانشجویان  دانشگاه تهران فریاد می‌زنند و می‌نویسند که «من یک هشتگ نیستم، یک انسانم». ابراهیم رییسی، رییس جمهور ایران، گوشی را برمی‌دارد و می‌گوید: «دختر شما همچون دختر من است». ده‌ها تن هدف گلوله‌های ساچمه‌ای قرار می‌گیرند و گروهی از زنان به اعتراض موهای‌شان را قیچی می‌کنند و هشتگ #مهسا_امینی  در توییتر تا‌کنون میلیون‌ها  بار تکرار شده است.  تقریباً هیچ شخصیت و چهره شناخته شده‌‌ای نیست که یادی از مهسا امینی نکرده و لبی به اعتراض نگشوده باشد.

این شعار (زن، زنده‌گی، آزادی) جدا از ‌آوای خوشی که دارد و آهنگی که با تکرار سه‌باره‌ حرف «ز» تشکیل می‌شود، بانگ «رهایی» و «آزادی‌خواهی» را با خود حمل می‌کند و از آن‌جایی که از آن رایحه‌ «مدنیت و مدرنیت» به مشام می‌رسد، محتوای آن که نشانی از «یکی از ریشه‌دارترین خواسته‌های طبقه متوسط جامعه دارد»، نیز قابل درنگ است.

«زن، زنده‌گی، آزادی» توانایی برباد دادن خانه‌ سردم‌داران ارتجاع را دارد؛ اما آنان نگران وزش باد در موهای دیگران هستند؛ چون خاصیت حکومت‌های تمامیت‌خواه، زدودن آزادی‌های شهروندان است. در این نوع حکومت‌داری، نظام به مخدری تبدیل می‌شود که مانند معلمی مستبد در بهترین حالت می‌کوشد افراد جامعه را به بهشت خودخواسته هدایت کند؛ بهشتی که بسیاری آن را برنمی‌تابند و از این رو است که انقلاب می‌کنند.

وضعیت ملتهب ایران امروز، آیینه‌ پس‌فردای افغانستان حاضر است. آن‌چه پیر و برنای ایرانیان را امروز به جاده‌ها‌ آورده است، حرص عریانی‌های ناهمگون با تاریخ و فرهنگ آن دیار‌ نیست، بلکه حق آزادی‌های‌ فردی و اجتماعی و امر مدنی است. آزادی‌‌هایی که یکی از‌ مؤلفه‌های نظام مردم‌سالار است و امر مدنی‌ای که شهروندان آن خواستار راندن امور فقهی از گستره‌ همه‌گانی و اجتماعی به عرصه‌ خصوصی و فردی‌اند، چنان‌که نقش کشیش‌های سیاسی از زنده‌گی روزمره‌ مردم زدوده گشت و جهان جای بهتری برای زیستن شد.