شبح حکومت اسلامی
شبح در برابر واقعیت قرار دارد؛ یک موجود خیالی و انتزاعی است و قدرت فوقالعاده در جذب مخاطب، خلق شعارهای کاذب و پنهان شدن در ورای ایدهها و اندیشههایی دارد که ویرانگر و خشونتبیار بوده است. در تاریخ بشر و خصوصاً شرق که پر از پوشیدهگی و توهم است، شبح گاهی در لباس دین ظاهر شده و زمانی خود را در بدن منجی پنهان میکند که مردم را از اهریمن نجات میدهد و زمینههای خوشبختی را برای ملتی فراهم میکند که گرفتار مشقت و رنج بوده و منتظر است نجات داده شود. اینها خود دست به کار نمیشوند و فقط انتظار شبحی را دارند که یکشبه ظاهر شود و دنیا را گل و گلزار کند، شبیه معجزه پیامبران دینی یا ابرقهرمانهای هالیوودی.
مهمتر از این، بستر اجتماعی خلق شبح است که در یک محیط توسعهنیافته، روستایی و دارای شرایط اقتصادی ضعیف با ساختاریهای سنتی ظهور میکند که ادعای تغییر زندهگی مردم را در بغل دارد و همواره شرایط ایدهآلی را ترسیم میکند که چنین شرایط اصلاً وجود خارجی ندارد؛ برای اینکه خود شبح وجود خارجی ندارد؛ فقط جهان ذهنی است که ملتی را در میان توهم نگه میدارد و پیوسته در یک چرخه باطل در نوسان و گردش است و هرگز به جامعه ایدهآل خود نمیرسند. رسیدن به حکومت اسلامی با تعریف مدرن آن، دقیقاً چنین شبحی است که نه وجود خارجی داشته و نه در آینده خواهد داشت.
بیش از نیم قرن است که بخشی از بحران افغانستان را همین شبح حکومت اسلامی مدیریت و بازتولید میکند. این مفهوم در سطح جهانی نیز دارای پیامدهای خونین بوده است؛ اما افغانستان هم نیم قرن است که دچار شبحباوری شده و توهم خروشان به این مفهوم پیدا کرده است؛ مفهومی که وجود فزیکی ندارد و هر باری که مردم به آن نزدیک میشوند، فرو میریزد و نابود میشود. بعد مردم تصور میکنند که راه رفتهشان اشتباه بوده و باید از راه دیگر با ابزارها و میدانها دیگر به این جامعه آرمانی برسند. برای همین، هیچوقت به آن نمیرسند و همواره در راه رسیدن به آن سرگردان میمانند و در آخر هم شکست میخورند. شاید این چندمین بار است که افغانستان به جامعه آرمانی «حکومت اسلامی» نزدیک میشود و از آنجایی که وجود ندارد، جهان ذهنی مردم فرو میریزد.
هرچند مفهوم حکومت اسلامی زاده عصر استعمار است و در معنای مدرن آن در قرن بیستم وارد افغانستان شده، اما در دهههای ۷۰ و ۸۰ این قرن مردم برای رسیدن به آن مبارزه کردند، رهبران جدید خلق شدند و هزاران انسان در راه رسیدن به این مدینه فاضله ذهنی که همچون شبح وجود فزیکی ندارد، کشته شدند. وقتی دولت کمونیستی سقوط کرد، مردم انتظار داشتند که تمام چالشها حل شده و سرآغاز توسعه و سازندهگی شروع میشود، اما چالشها حل نشد، بنبستها به بحران کشیده شد و مرز میان توسعه و جامعه فراختر و گشودهتر گردید. شبحها اصلاً وجود ندارند که جامعهای را به توسعه آرمانی باورمندانش برسانند. افغانستان نیز توسط آن به توسعه و زندهگی و جامعه آرمانی نخواهد رسید. شاید یکی از دلایلی که تودههای کمسواد زودتر به این شبحها ایمان میآورند، زندهگی مشقتبار و انتظار داشتن برای یک منجی است که دست آنها را بگیرد و نجاتشان دهد.
از ویژهگی بارز شبحباوری این است که سخت به دست میآید و وقتی باورمندان به آن مدینه فاضله میرسند، همچون سرابی از هم میپاشد و نابود میشود. برای همین، فرایند رسیدن به شبح حکومت اسلامی در هر جایی به نام خدا و فرشته آغاز شده و با بدترین اعمال شیطانی به پایان رسیده است. القاعده را در نظر بگیرید یا داعش که خود را تنها حکومت اسلامی میدانست و هزاران انسان را به کام مرگ کشاند، یا دولت طالبان در کابل که همه ادعای فرشته بودن اما عملکرد شیطانی داشتند/دارند و قطعاً انتظاری که پیروانشان از آن حکومتها دارند، شبیه یک توهم همراه با احساسات تاریخی و سرخوردهگی از وضعیت فعلی است که هرگز برآورده نمیشود.
در مرحله دوم مردم سرخورده از حکومت اسلامی مجاهدین که نتوانسته بود خواستهها را برآورده کرده و آن شبح ذهنی و غیرواقعی را در جهان مادی ترسیم کند، به دامن طالبان پناه آوردند. مردم با عاطفه خروشان مذهبی و ادبیات توهمآفرین باور داشتند که از جنگجویان طالبان بوی صحابه میآید. تصور آنها این بود که با روی کار آمدن طالبان، مدینه فاضله اسلامی که شبیه بهشت است قایم شده و همه چالشها به یکبارهگی حل میشود. وقتی مردم به شبح «امارت اسلامی» با شعار «یا شریعت یا شهادت» رسیدند، یک بار دیگر دنیای آرمانی آنها فروریخت و به رژیمی رسیدند که در آن جز خشونت و تعصب چیزی وجود ندارد. انگار مردم خوباند و بیدار که میشوند، چیزی در دنیایی واقعی نیست و همه خونریزیها برای هیچ بوده است.
هرچند در ساختن شبحها سازمانهای استخباراتی، کشورهایی که منافعشان در آن نهفته است و افراد حقیقی قدرتطلب نقش اساسی دارند، اما این مردم هستند که آن را میپذیرند و در راه رسیدن به آن خون میریزند و آدم میکشند. برای همین گفته میشود که بهشتخواهی شماری از شبحباوران اسلامطلب به خدانشناسی بزرگ تبدیل میشود که میتواند جامعه و کشوری را صدها سال به عقب ببرد و روز و روزگار را از دمار مردم بیرون کند. مردم تا لحظه رسیدن به شبح، جانانه برای آن شمشیر میزنند و بعد از آنکه رسیدند، متوجه میشوند که دنیای ذهنی آنها تجسم عینی نداشته و وضعیت را بدتر از گذشته کردهاند. با نگاهی به عملکرد گروههایی که حکومت اسلامی میخواهند، این واقعیت آشکار میشود که آنها همیشه وضعیت را بدتر کردهاند؛ چون داعیه آنها توهمی است که با سرخوردهگی و احساسات گره خورده است.
با این بیان، رسیدن به حکومت اسلامی و ویژهگیهای آرمانی و ذهنی که برای آن تعریف میکنند، یک شبح و انتزاعی است که تجسم عینی ندارد و در طول تاریخ چنین حکومت وجود نداشته و نخواهد داشت. قدرتطلبان بیرحم و سازمانهای استخباراتی بزرگ جهان برای تامین منافعشان جوامع عقبمانده را به چنین سمتهایی میبرند تا از آب گلآلود ماهی مراد بگیرند و منافع حیاتی خود را تامین کنند. هر آدم عاقلی به این مهم واقف است که نیم قرن «حکومت اسلامی» خواهی در افغانستان، به جز کشتار و خشونت و بیدولتی، چیزی در پی نداشته است. شبحها ساخته میشوند، دریایی از خون برایش ریخته میشود و بعد دوباره ویران میشوند؛ مانند اسلامطلبان افغانستان و منطقه که همه چیز را ویران کردند و به آن مدینه ذهنیشان نرسیدند.
چرخهای باطل که بدون آگاهی و دانش، شکستن آن دشوار و حتا ناممکن به نظر میرسد و نیم قرن است که بر گلوی مردم قرار دارد تا آنها ره رهایی از وضعیت موجود را پیدا نکنند. تا زمانی که باور رسیدن به شبح حکومت اسلامی که همچون بهشت موعود همهچیز در آن مرتب است وجود داشته باشد، رسیدن به یک جامعه انسانی و دارای ساختار اینجهانی و پاسخگو بعید به نظر میرسد و این خشونت و کشتار به رنگها و شکلهای متفاوت وجود خواهد داشت. مشکل ما باور داشتن به این شبح است؛ باور به اینکه حکومت اسلامی بیاید، زندهگی ما را خوب کرده و عدالت را تامین کند. در حالی که این یک توهم است، یک شبح است و هیچ وقت حکومت اسلامی نخواهد آمد که همچون منجی یکشبه همهچیز در آن بهشتگونه شود.