هراس از واقعیت؛ دروغ‌های طالبان از کجا می‌آید؟

روز چهارشنبه، ۲۹ سرطان/تیر، یوناما گزارشی از نقض حقوق بشر توسط طالبان نشر کرد. طالبان گفتند که دروغ است. به تاریخ ۲۰ سپتامبر سال گذشته نیز سه سازمان بین‌المللی گزارشی از نقض گسترده حقوق بشر توسط طالبان نشر کردند. طالبان آن وقت هم رد کردند و گفتند که اطلاعات‌شان نادرست است. این در حالی بود که این گزارش‌ها از سوی معتبرترین نهادهای بین‌المللی تهیه و نشر شده بود. در کنار این، رسانه‌های خارجی و داخلی نیز بارها گزارش‌هایی از جنایت جنگی طالبان در مناطق مختلف افغانستان نشر کرده‌اند، اما طالبان طبق معمول این گزارش‌ها را نیز رد یا انکار کرده‌اند. طالبان فقط گزارش‌هایی را تایید می‌کنند که از رسانه‌های تحت کنترل خودشان نشر شود و از فیلتر خود آنان بگذرد. به بیان دیگر، طالبان می‌خواهند بگویند که همه دروغ می‌گویند و فقط آنان راست می‌گویند؛ چرا چنین است؟

در این نوشتار کوشیده‌ام با طرح علت‌های چنین رفتاری، به این پرسش، پاسخ بدهم.

یکی از دلایلی که باعث می‌شود طالبان بگویند همه دروغ می‌گویند،‌ جز ما، این است که آنان فکر می‌‌کنند با انکار واقعیت می‌توان آن را از بین برد. آنان واقعیت‌ها را آن‌گونه که هست‌، برنمی‌تابند، بنابراین در صدد انکار آن هستند. امیدوارند واقعیت‌ها همین‌گونه نابود شود. جبهه مقاومت می‌گوید در فلان منطقه طالبان را کمین زده‌ و تعدادی را کشته‌ایم، ولی طالبان می‌گویند اصلاً در آن ساحه جنگی اتفاق نیفتاده که کسی کشته شده باشد. قبول این واقعیت برای‌شان دشوار است که گروهی علیه آنان می‌جنگد و قبول‌شان نداشته باشد. چون این واقعیت خیلی برای‌شان تلخ است، پس می‌کوشند آن را انکار کنند. حاکمیت در افغانستان تلخی‌هایی دارد که طالبان نمی‌خواهند با قبول کردن آن واقعیت‌ها کام‌شان شیرین نشده، تلخ شود. طالبان اگر به واقعیت‌های بیکاری،‌ فقر، خشک‌سالی، قطع شدن کمک‌های بین‌المللی و عدم مشروعیت داخلی و خارجی معترف شوند، چوکی «امارت» را برفی می‌بینند که در معرض گرمای تموز قرار گرفته و آب شده می‌رود. پس راه آسان این را می‌بینند که تمام این واقعیت‌ها را انکار کنند. فکر می‌کنند اگر آنان چشم‌های‌شان را ببندند و دیگران را نبینند، دیگران نیز آن‌ها و عملکردهای‌شان را نمی‌بینند. نه، چنین نیست، مردم همه می‌بینند.

دلیل دیگر خودحق‌پنداری طالبان، ریشه در نظام تحصیلی‌شان دارد. در نظام تحصیلی‌ای که آنان پرورده شده‌اند، خبری از استدلال نیست. در این نظام، آن‌چه مولوی بگوید، همان درست است و لا غیر. طالبان حالا که نظام یک کشور را در دست دارند، نیز با گزارش‌های نهادهای بین‌المللی چنین برخوردی دارند. چون مولوی‌شان نگفته، پس نادرست است. علاوه بر این، در متونی که در مدرسه‌های طالبان تدریس می‌شود، جای استناد و استدلال خالی است. برای آنان گفته می‌شود که فلانی گفته است؛ نمی‌گویند که تحقیق ثابت کرده یا علم ثابت کرده است. پس چون «فلانی گفته» درست است و هر کسی که خلاف آن بگوید، دروغ گفته است. در نظام تحصیلی طالبان تفکر صفر و صد حاکم است. راه میانه‌ای وجود ندارد. یا یک نفر مولوی‌شان است که همیشه راست می‌گوید یا غیرمولوی که همیشه دروغ می‌گوید. سخن از تفکر انتقادی در نظام آموزشی طالبان، یاوه‌سرایی است.

دلیل دیگر هم این است که پذیرفتن واقعیت برای تغییر واقعیت است. طالبان واقعیت موجود را نمی‌پذیرند، چون برنامه‌ای برای رسیدن به واقعیت مطلوب ندارند. یا هم واقعیت مطلوبی که مد نظر دارند، در انتهای همین‌ فلاکتی قرار دارد که گریبان‌گیر مردم است. چون طالبان هیچ برنامه‌ای برای تغییر واقعیت فلاکت‌بار کشور روی دست ندارند، یا هم مطلوب‌شان با آن‌چه مطلوب یک انسان عادی است فرق دارد، نمی‌خواهند واقعیت‌هایی چون فقر، بیکاری، ناامنی، افزایش بهای مواد خوراکی، خشک‌سالی، کم‌آبی و سایر فلاکت‌ها را بپذیرند و برای رفع آن‌ها اقدام کنند.

طالبان به‌عنوان یک گروه اجیر، کارهایی را می‌کنند، واقعیت‌هایی را بیان می‌کنند یا می‌پذیرند که برای‌شان دیکته شود یا در راستای منافع باداران‌شان باشد. پس می‌توان گفت دلیل دیگری که طالبان واقعیت‌ها را انکار می‌کنند، این است که آنان برای کار خاصی در افغانستان اجیر شده‌اند. برای طالبان و باداران‌شان فرقی نمی‌کند که چه بر سر مردم و کشور می‌آید؛ مهم این است که «عمق استراتژیک» بادار در منطقه پیاده شود.

باور حاکم در میان طالبان و فضای مدارس آنان، منجر به خودشیفته‌گی و خودبرتربینی‌شان می‌شود. این ویژه‌گی شخصیتی البته در اکثر دین‌باوران و مذهبیون افراطی مشترک است. آنان بنا بر آن‌چه برای‌شان گفته می‌شود و باور می‌کنند، ‌خود را موجودات برتر و انسان‌های متعالی‌تر فکر می‌کنند. در اغلب موارد رفتارهای سایر انسان ها را ناشی از نا‌آگاهی‌شان می‌دانند؛ ناآگاهی از چیزهایی که به آنان قبولانده شده است. حالا اگر این ویژه‌گی شخصیتی اعضای گروه طالبان را به حاکمیت‌شان نیز تعمیم دهیم، پی می‌بریم که آنان نظام‌شان را نیز بی‌بدیل و بی‌مثال می‌دانند. پس گوش‌شان به هیچ نقدی بدهکار نیست و هیچ واقعیتی را نمی‌بینند. هر مشکل و چالشی را به ماوراالطبیعه حوالت می‌کنند و این‌گونه خود را از مسوولیت می‌رهانند.

طالبان نه‌تنها دیگران را به دروغگویی متهم و خود را راستگو قلمداد می‌کنند، بلکه دروغ‌های شاخ‌داری را نیز تحویل مردم می‌دهند. مثلاً این‌که گفته‌اند آب دریای پنجشیر را به کابل می‌آورند یا حکومتی می‌سازند که در منطقه بی‌بدیل باشد و با جهان رقابت کند، یا از زغال سنگ برق تولید می‌کنند، همه از دروغ‌های شاخ‌داری است که طالبان با آن‌ها شعور مردم را به سخره می‌گیرند. هرچند نمی‌توان هیچ توقعی از طالبان داشت، ولی بهتر است گفته شود که اگر واقعیت‌های اطراف را نمی‌بینند، حداقل ساکت باشند و با دروغ‌های‌شان به شعور مردم توهین نکنند. به قول مولانا: «ور نگویی عیب خود باری خمش/ از نمایش وز دغل خود را مکش»