امریکاییها رفتند، طالبان پیروز شدند و مردم شکست خوردند
وقتی نیروهای خارجی بهشکل نامنتظرهای افغانستان را ترک کردند، دولت افغانستان با فرار اشرف غنی در ۱۵ آگست فروپاشید و طالبان بعد از ۲۰ سال درگیری و کاربست خشونت و انتحار و طی توافقنامهای که بخشهای پنهان و پوشیده دارد، وارد کابل شدند. از آن زمان فرماندهان نظامی این گروه که اکنون بر مسند قدرت تکیه زدهاند، همواره از شکست امریکا و غرب سخن به میان آورده و به آن فخر میفروشند؛ هرچند فخرفروشی و پز دادن در برابر قدرتهای بزرگ پیشینه بیشتر از مبارزه با امریکا دارد و به گذشتههای دور برمیگردد. بهعنوان نمونه رهبران مجاهدین که اکنون در برجهای لندن و دبی زندهگی میکنند، سنگ شکست شوروی را بر سینه میکوبند و ناسیونالیستهای قومی مبارزه با انگلیسها را مایه مباهات و بزرگی میپنداشتند، اما در خفا از آنها پول و امکانات و مشروعیت میگرفتند.
در این میان، مردم عنصر گمشده در مناسبات سیاست-قدرت افغانستان هستند که کمتر نامی از آنها برده میشود. نه رژیمهای شاهی به آنها اهمیت میدادند، نه کمونیستها که با شعار رهایی تودهها آمدند و بعد با داس سر دهقانها را بریدند و با چکش بر فرق کارگر کوفتند، به مردم وقعی گذاشت و نه در جمهوریت «شریر» که شعارش حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم بود به خواست مردم تمکین میشد. تودههای مردم در اینجا عنصر بیصلاحیت، ناآگاه و شکستخوردهگان همیشهگی تاریخ ما محسوب میشوند که هرازگاهی بهعنوان ابزار قدرت و شهرت از آنها استفاده میشوند. این نوشته استدلال میکند که امریکا، انگلیس و شوروی شکست نخوردند، بلکه این مردم هستند که در دورههای مختلف تاریخی شکست خوردند، آواره شدند و گرسنهگی و رنج کشیدند. افغانستان گورستان امپراتوران و قدرتهای بزرگ نیست؛ گورستان فرزندان خودش است. ما شکست خوردهایم، ما آواره شدهایم.
امریکا رفت
امریکا بهعنوان هژمونی قدرت در جهان براساس منافع امنیتی-راهبردیاش در سال ۲۰۰۱ و بعد از حمله مرگبار القاعده بر برجهای جهانی تجارت به افغانستان لشکرکشی کرد. به گفته زلمی خلیلزاد این کشور نه برای حضورش از کسی اجازه گرفته بود و نه برای خروجش به اجازهنامه کسی نیاز داشت. امریکا تقربیاً به اهدافش که سرکوب القاعده بود، دست یافت و جو بایدن، رییس جمهور امریکا، گفت که ما برای سرکوب القاعده و گروههایی که منافع امریکا را تهدید میکردند، به افغانستان رفتیم و اصلاً فلسفه حضور این کشور در افغانستان، دولتسازی و ترویج دموکراسی نبود. امریکا با چنین پیشینهای در ۱۵ آگست، افغانستان را ترک کرد و زمام امور را به متحد جدیدش (طالبان) واگذاشت. گروهی که نزدیک به سه سال با آنها در قطر گفتوگو کرد و توافقنامه دوحه را دو طرف امضا کردند.
طالبان در مذاکرات دوحه از یک گروه تروریستی به همکار استراتژیک امریکا ارتقا پیدا کرد. پیمان دوحه میان امریکا و طالبان علاوه بر تعهد این گروه به مبارزه علیه القاعده و حمایت از منافع امنیتی امریکا در منطقه، دارای ضمیمههای پنهان است که نشان میدهد همکاری استخباراتی-اطلاعاتی نیز میان آنها وجود دارد. اینها نشان میدهد که امریکا نهتنها شکست نخورده، بلکه از یک سو متحد تازه را به قدرت رسانیده که هر هفته میلیونها دالر پول به آن تحویل میدهد و از سوی دیگر حضور برجسته استخباراتی خود در افغانستان و منطقه را گسترش داده است. علاوه بر این، همکاری اطلاعاتی و امنیتی پنهانی نیز با طالبان دارد که گروههای تهدیدکننده برای منافع امریکا در افغانستان و منطقه را مورد هدف قرار داده و از میان بردارند. هرچند پرسشها درباره تعهدشکنی طالبان وجود دارد، اما آنچه تا حال وجود دارد، روابط پنهان و آشکار امریکا با طالبان است که نمایندهگان آنها در دوحه همواره در گفتوگو هستند.
طالبان پیروز شدند
طالبان پس از ۲۰ سال جنگ و انتحار و خشونت به آن مدینه فاضله که در پستوهای ذهن خود ساخته بودند و شبیه یک مدرسه مذهبی است که توسط ملاها اداره میشود، رسیدند؛ مکانی که در آن جز پشم و خشم و شهوت چیزی وجود ندارد و از تنوع و کتاب و موسیقی در آن خبری نیست. شبیه خلافتکدهای است که کاوه جبران، نویسنده و شاعر افغانستانی، در کتاب «زندهگی به سفارش پشهها» آن را به تصویر کشیده است. اینها نشان از پیروزی اندیشه طالبان در افغانستان است؛ پیروزیای که افغانستان پرتنوع، در حال توسعه و دارای ظرفیتهایی که میتوانست امید برای آینده و زندهگی باشد را یکباره تبدیل به مدرسهای کرده است که در آن جز مردان خشمگین که شهوت کشتن و بستن و ریختن دارند، دیده نمیشود.
اگر تمام موضعگیریها و گفتههای طالبان واقعیت نداشته باشد، پیروزی آنها و سوق افغانستان به عصر «آفتابهولگن» که از آرزوهای همیشهگیشان بود، واقعیت آشکار است. امروز طالبان برمبنای اندیشههای دگم و جزم خود مکاتب دخترانه را بستهاند، ارزشهای انسانی و آزادی را سلب کرده و فضا را چنان تنگ ساختهاند که بیش از ۵۰۰ هزار تن از نخبهگان و کادرهای علمیـفرهنگی، افغانستان را ترک کرده و یا در حال ترک آن هستند. اندیشه طالبانی بهمثابه یک تفکر ستیزهجو و دیگرستیز حاکم شده و فکرهای مخالف خود را قلعوقمع میکند. حضور طالبان افغانستان را ۱۰۰ سال به عقب برده و زمینههای رشد طبیعی این کشور را از بین برده است. از همینجا پیروزی طالبان، پیروزی دگماندیشی و خشونت در برابر دانش و صلح بود؛ پیروزی روستا بر شهر و پیروزی مدرسههای مذهبی که جهان ذهنیشان مکانی شبیه اکوره ختک است بر مکتب و دانشگاه.
حالا طالبان هفتهوار ۳۲ میلیون دالر از امریکا میگیرند، بیش از ۸۰ میلیارد دالر تجهیزات و جنگافزار از امریکا به میراث برده و در موترهای مدلبالا گشتوگذار میکنند. فرماندهان مسنشان با دختران جوان و تحصیلکرده ازدواج کرده و با چرخبالهای ارتش که از همپیمان استراتژیکشان جا مانده، عروسهایشان را از یک شهر به شهر دیگر انتقال میدهند. تمام جنگجویان خود را به ادارات دولتی گماشته و در بهترین خانهها و شهرکهای کابل زندهگی میکنند. گروهی که تمام افغانستان و مردم و سرزمینش را بهمثابه غنیمت جنگی فرض میکند که باید استفاده اعظمی را از آنها صورت بگیرد. جالب است که این گروه مکاتب و دانشگاهها را فلج کرده و به ملاها و طلبههای مدرسههای مذهبی که هیچ کارایی و موثریت ندارند، معاش تعیین کردهاند تا از گفتار آنها نیز بهرهمند شوند. تمام اینها مگر نشانه پیروزی طالبان نیست؟
مردم شکست خوردند
در این مثلث خشونتبار مردمـامریکا-طالبان، مردم شکستخوردهگان اصلی هستند. نهتنها اکنون بلکه در گذشته و از زمان ایجاد کشوری به نام افغانستان، مردم پیوسته در فغان و شکست و دربهدری به سر بردهاند. در جنگ انگلیسها مردم شکست خوردند و در کودتای دهه ۵۰ کمونیستها پیروز شدند، اما مردم شکست خوردند. جهاد دهههای ۸۰ و ۹۰ قشری را به پیروزی و ثروت و قدرت رساند، اما سبب شکست مردم شد. جمهوریت نیز با تقلب و در نظر نگرفتن رای و اراده تودهها مردم را با شکست مواجه کرد و اکنون نیز بعد از خروج امریکا و پیروزی طالبان این مردم و تودههای فقیر هستند که شکست خوردهاند و بار دیگر تمام زحمتها و تلاشهایشان برای ساختن افغانستان توسعهیافته و قابل زندهگی با خاک یکسان شده است. انگار بعد از هر بار تلاش، خانه و سرنوشت مردم به دست گرگها میافتد؛ گرگهایی که رنگها و ظاهر متفاوت، اما تفکر یکسان در ویرانی دارند.
مردم شکست خوردهاند، زیرا ۷۹ درصد زیر خط فقر قرار گرفته و برای تأمین غذای شب مجبور میشوند فرزندانشان را به فروش برسانند. زنان بهعنوان نصف نفوس این جامعه آفتزده شکست خوردهاند که نزدیک به یک سال میشود خانهنشین شدهاند و اساسیترین حق انسانی و اسلامیشان سلب شده است. تودهها شکست خوردهاند، زیرا در ایران و پاکستان با هزار نوع تهدید، زهر چشم و توهین زندهگی میکنند و خوبترین نامشان «افغانی آشغال» است. ما همه شکست خوردهایم و وطن ما به دست گرگهای پیروز افتاده است. امریکاییها بهعنوان ابرقدرت جهان، زندهگی خوب و باعزت دارند. همپیمانان تازهکار آنها که از کوه و بیابان به شهر و آبادی آمدهاند، از برکت کمکها و پولپاشی غرب زندهگی خوب دارند و بزرگی شکمشان از حد معمول بیشتر شده است. در این میان، یگانه قشری که شکست خورده، مردم افغانستان هستند که صد سال به عقب رفتهاند و روزنه رهایی از وضعیت فعلی نیز در میانمدت دور به نظر میرسد. در افغانستان همیشه مردم عنصر فراموششده و شکستخورده بودهاند. چرا مردم همیشه شکست میخورند؟