مجمع افغان‌ها؛ لویه‌جرگه یا نمایش خیمه‌شب‌بازی؟

این روزها سخن از تشکیل مجمع افغان‌ها یا لویه‌جرگه است. یکی از معضلات این جامعه، به‌کارگیری ابزارهای پیشامدرن برای حل مشکلات مدرن است. جرگه، یکی از سنت‌های قبیله‌ای است، نه روشی شهری. این سازوکار در ادوار تمدنی منطقه ما، دست‌کم در یک هزار سال گذشته، جز در یک دوره محدود، در میان نبوده و جز در حالات استثنایی کارایی نداشته است.

با ورود به دوران مدرن، از روزگار امان‌الله خان به این سو، ناکارایی جرگه‌ها بیش‌تر نمایان شد و مشخص گردید که جز تسکینی موقت برای دردی مزمن نیست. در این میان، جرگه‌هایی که جنبه نمایشی داشته و زیر سایه سرکوب برگزار شده، علاوه بر ناکامی، مضحک هم بوده است. کشور جرگه‌ها، برساخته‌ای سیاسی است، بدون ریشه در تاریخ چند‌هزار‌ساله این سرزمین.

نادیده گرفتن نقش شهروندان افغانستان و نابالغ تصور کردن آنان، که هم در میان برخی حلقات خارجی و هم در میان برخی حلقات سیاسی داخلی رواج داشت، یکی از خطاهای اساسی در این روند است. دست‌کم امروز و در این شرایط، هر شهروندی از آن‌چه در جهان رخ می‌دهد، لحظه‌به‌لحظه آگاه می‌شود و به هر کس و هر نهادی در جهان، مستقیم یا غیر‌مستقیم دسترسی دارد. این تحول ریشه‌ای، شرایط ما را با دوره‌های محدود کارایی سنتی جرگه‌هاً کاملاً متفاوت ساخته است.

جرگه می‌تواند راه‌حلی اضطراری برای حالات استثنایی باشد، نه سازوکاری پایدار برای تمام فصول؛ آن هم به شرطی که نماینده‌گان با معیارهای پذیرفته شده، با رأی آزاد مردم، از همه گروه‌های قومی و گرایش‌های سیاسی، بدون دخالت حاکمان و با نظارت بین‌المللی، انتخاب شوند و سایه هیچ تهدیدی را بر سر خود احساس نکنند. برگزاری هر جرگه‌ای در غیاب مردم و بدون تفویض صلاحیت از سوی آنان، بیهوده است و به هر فیصله‌ای برسد، هیچ تغییری در واقعیت‌های روی زمین نمی‌آورد.

اگر جرگه در زیر سایه طالبان برگزار شود، تنها پیامدی که خواهد داشت، مشروعیت یافتن گروهی است که با زور اسلحه بر سرنوشت مردم حاکم شده است. پیام آن، این خواهد بود که هر گروه مسلح دیگری هم می‌تواند با جنگ و کشتار به اشغال پایتخت روی آورد و سپس با گرد آوردن یک شمار افراد از گوشه‌و‌کنار، برای خود مشروعیت بتراشد. این دور و تسلسل بی‌منطق، می‌تواند سرنوشت چندین نسل دیگر را با خشونت و جنگ گره بزند. چنین چیزی، به درازتر شدن بحران، شدت گرفتن خصومت‌های قومی، افزایش جنگ و به تاخیر افتادن روزهای رهایی از این وضعیت فلاکت‌بار خواهد انجامید. لبیک گفتن به فراخوان طالبان در زیر شلاق این گروه، جز معامله بر سر حقوق مردم و خوش‌خدمتی به یک گروه جنگی با پیشینه‌ای سیاه و خونین، نخواهد بود.

لازم است که هم سازمان ملل، هم کشورهای منطقه و هم قدرت‌های دخیل در قضیه افغانستان، به جای پیچیده‌تر کردن قضیه، راهی اساسی برای حل این بحران بجویند. باید نقشه راهی، به مشورت تمام گروه‌های سیاسی، زیر نظر شورای امنیت سازمان ملل و نماینده‌گان با‌صلاحیت کشورهای منطقه ترسیم شود. طالبان هم اگر خواهان پایان بحران باشند، می‌توانند به این روند بپیوندند. باید شروع این روند، غیر‌نظامی شدن کابل و تشکیل اداره‌ای بی‌طرف در آن، و پایان آن برگزاری انتخابات سرتاسری شفاف برای تشکیل دولتی ملی، غیر‌تمرکزگرا و غیر‌سرکوبگر باشد. باید راهی معقول برای مشروعیت و ثبات جست‌وجو کرد.