«آنچه البته به جایی نرسد فریاد است»
کودک ۹ ساله بهنام عبدالروف حدود سه ماه پیش در شهر مزار شریف از سوی اختطافگران ربوده شد. ربایندهگان با نشر تصویر ویدیویی این کودک که او را برهنه و در غل و زنجیر نشان میداد، خواهان یکونیم میلیون دالر شدند؛ مبلغی که خانواده عبدالروف نتوانست بپردازد، یا هم نخواست این پول را به ربایندگان بدهد تا مبادا کار آدمربایی و باجگیری رونق پیدا کند. اعضای خانواده عبدالروف در مقابل دفتر والی بلخ دست به تحصن زدند و اعتراضاتی نیز از سوی فعالان جامعه مدنی و سایر اقشار مردم در شهر مزار شریف به راه انداخته شد. اما تحصن و اعتراضات، هیچکدام نتیجه نداد و عبدالروف همچنان از قید ربایندهگان رها نشد. اخیراً اعضای خانواده این کودک به کابل آمدهاند تا شاید صدایشان به گوش مقامهای ردهاول حکومت برسد و البته که رهبران حکومت فریاد عدالتخواهانه و استمداد آنان را شنیدهاند و رییس جمهور به مقامهای ولایت بلخ هشدار داده است که اگر کودک اختطافشده را از چنگ ربایندهگان آزاد نکنند، از مقامهایشان برکنار خواهند شد. اما نکاتی چند در این زمینه قابل تأمل است که ذیلاً به آن پرداخته میشود.
۱. هشدار رییس جمهوری به مقامهای ولایت بلخ بسیار دیر صادر شده است. این هشدار باید زودتر و به موقع صادر میشد؛ درست زمانی که پدر و مادر عبدالروف همراه با سایر اعضای خانواده او تحصن و اعتراضاتشان را در شهر مزار شریف آغاز کردند. همان زمان، تقریباً تمامی مردم افغانستان فریاد و ضجههای این پدر و مادر را شنیدند. امید میرود این هشدار و به تبع آن تشدید تلاش و جستوجوی مقامها و نیروهای امنیتی در بلخ برای رهایی کودک اختطافشده، به نوشداروی پس از مرگ سهراب نماند. چون بارها ثابت شده است که آدمربایان با نهایت بیرحمی و قساوت با گروگانهایشان رفتار کردهاند؛ در مواردی جان آنها را گرفته و یا دستکم فشارهای جبرانناپذیر روانی به گروگانها وارد کردهاند. این بار نیز به احتمال زیاد این کودک مورد شکنجه و آزار زیادی قرار گرفته است. حتا اگر زجر و شکنجهای هم در کار نباشد، جدا کردن یک کودک از خانوادهاش و نگهداری او در اسارت، آزار کمی نیست. نیروهای امنیتی در بلخ بدون شک تلاشهایی را برای رهایی این کودک انجام دادهاند، اگرچه که از چگونهگی و چندوچون این تلاشها و دلایل ناکامی آن دستکم تاکنون مردم چیزی نمیدانند.
۲. بر فرض اینکه پس از هشدار رییس جمهوری، نهادهای امنیتی در بلخ جستوجو و تلاشها را بیشتر کنند و موفق شوند عبدالروف را از بند آدمربایان رها کنند که بدون شک کار عالی خواهد بود؛ اما در آن صورت برداشت عمومی چنین خواهد بود که مقامهای محلی به خاطر حفظ چوکیهای خودشان این کار را کردند، نه برای نجات جان یک کودک بیگناه، نه برای تطبیق قانون و اجرای عدالت. حکومت موظف است که از جان، مال و عزت مردم پاسداری کند، به داد آنها برسد و عدالت را اجرا کند. مسوولان امنیتی حسب وظیفه و مطابق به اصول باید به شکایات مردم رسیدهگی کنند و نیاز نیست برای اجرای وظایفشان، از مقامهای بالاتر اخطار برکناری دریافت کنند. سه ماه، زمان کمی نیست. تصور کنید عبدالروف چه زجر و شکنجههایی را در این مدت متحمل شده و چه صدمات روانی و جسمی بر او وارد شده است. بدون شک پدر و مادر و سایر اعضای خانواده او نیز وضعیت بدتر از خود عبدالروف داشته و روزهای پر از اندوهی را سپری کرده و درد جدایی فرزندشان را چشیدهاند.
۳. به رغم هشدار رییس جمهور، اگر عبدالروف همچنان آزاد نشود، یا اتفاق بد دیگری رخ دهد، برکناری مقامهای محلی بلخ چه دردی را دوا خواهد کرد؟ جز اینکه حکومت از آن برای توجیه ناکارآمدی و بیکفایتیاش بهرهبرداری کند. اصولاً هشدار برکناری مقامات از چوکیهایشان باید همزمان با انتصاب و شروع کار آنان به عنوان والی، ولسوال، فرمانده پولیس و… به آنها گوشزد شود و نیاز نیست رییس جمهوری با بوق و کرنا و صدور اخطارهای این چنینی مسوولان و کارگزاران را به انجام وظایفشان وادار کند.
۴. مقاومت خانواده عبدالروف در برابر خواست ربایندهگان و باجندادن به آنها ستودنی است؛ هرچند که زجر و سختیهای زیادی را از این بابت و همچنین دوری فرزندشان متحمل شده است. اعضای این خانواده بلخی با تحصن و اعتراض، مدنیترین روش را برای بیان خواست و شکایتشان در پیش گرفتهاند و به رغم خطرهای زیادی که این اقدام به همراه دارد، تنها از حکومت و مراجع قانونی کشور خواستار همکاریاند. در حالی که موارد زیادی از اختطاف در کشور رخ داده که سرانجام با پرداخت مبالغ هنگفت پول به آدمربایان و بدون درگیرساختن حکومت و کشاندن پای پولیس به ماجرا، پایان یافته است. تسلیمنشدن در برابر باجخواهی آدمربایان میتواند در مبارزه با اختطاف و باجخواهیها موثر واقع شود؛ اما موثریت این کار شدیداً به جدیت نیروهای امنیتی در کارشان بستهگی دارد. اگر پولیس و نیروهای امنیتی نتوانند از عهده مبارزه قاطع و جدی با آدمربایان بر آیند، شهروندان چارهای جز تسلیمی در برابر زورگویی و باجگیری باندهای دزد و تبهکار ندارند.
۵. اعضای خانواده عبدالروف همزمان گفتهاند که برای نجات جان فرزندشان به هر دری خواهند کوبید و حتا از طالبان نیز کمک خواهند خواست؛ طالبانی که به نحوی در به وجود آوردن هرجومرج، بینظمی و ناامنی در کشور مقصراند و چه بسا گروههای جرایمپیشه در سایه لطف گروه طالبان آزادانه به جنایت و تبهکاری دست میزنند.
۶. آخرین سخن این است که چگونه امکان دارد کودکی در یکی از شهرهای بزرگ کشور اختطاف شود و سه ماه از این رخداد بگذرد، ولی پولیس و سایر نهادهای امنیتی و استخباراتی نتوانند هیچ سرنخی پیدا کنند؛ نه کسی به ظن این کار دستگیر شود و نه هیچ اقدام موثر و موفقیتآمیز دیگر صورت گیرد. در چنین وضعیتی، پاسخ حاکمان و نهادهای مسوول چیست؟ مهمتر از همه در چنین شرایطی مردم به کجا پناه برند؟