چرا جنگ؟

پرسش از چرایی جنگ برای ما که فرزندان جنگیم و در جامعه‌ منازعه‌خیز و مستعد زایش خشونت زنده‌گی کرده‌ایم، جذابیت و برجسته‌گی دارد و می‌تواند بخشی از مساله ما در اکنون را روشن کند. نیم قرن است که انسان افغانستانی با جنگ درگیر بوده، با خشونت زیسته و با صدای گلوله عادت کرده است. در این نیم‌ قرن به نظر می‌رسد کم‌تر به این پرسش روبه‌رو شده‌ایم که چرا جنگ وجود دارد؟ کتاب «چرا جنگ؛ نامه‌نگاری آلبرت اینشتین و زیگموند فروید» مدعی ارایه پاسخ به پرسش چرایی جنگ است. اینشتین یهودی‌تبار و هم‌کیش او فروید که آواره‌گی، ویرانی و کشتار جنگ جهانی اول را شاهد بوده و از نزدیک آن فاجعه انسانی را دیده بودند، با نامه‌نگاری‌های خود به این مهم  پرداخته‌اند که چرا جنگ وجود دارد و چه راه‌حل‌های زمینه‌‌ای برای محو جنگ می‌توان پیش‌کش کرد تا دیگر جهان شاهد چنین بحران عظیم و فاجعه انسانی نباشد.

بستر زمانی این نامه‌نگاری‌ها بسیار اهمیت دارد؛ در آستانه جنگ‌ جهانی دوم اینشتین سرسختانه علیه وقوع جنگ ایستاد و حتا دچار عذاب وجدان شد که رشد فناوری و خصوصاً نظرات عملی او جهان را به نابودی می‌کشاند. دانشمندی که باور داشت «هرگز جنگ خوب و صلح بد وجود ندارد» در آستانه وقوع جنگ یک‌تنه مبارزه کرد و به‌عنوان مصمم‌ترین و فعال‌ترین عضو جنبش‌های صلح‌طلبانه و ضد جنگ تلاش ورزید تا افکار عمومی را بر ضد جنگ برانگیزاند. در آن زمان سازمان ملل و سازمان‌های دیگر ایجاد نشده بودند و جهان به ماهی‌تابه‌‌ای می‌ماند که ملتهب و داغ است. از آن‌جایی که اینشتین خود را شهروند جهان‌وطن می‌دانست، سخت در تلاش این بود تا از جنگ جلوگیری کند و مزید بر این حس ناسیونالیستی در وجودش طغیان نداشت. برای همین او تصمیم گرفت در‌باره یکی از حیاتی‌ترین مساله‌های انسان مدرن که هستی او را تهدید می‌کند، به مناقشه و جدل علمی بپردازد و  نام‌دارترین روان‌شناس تاریخ، زیگموند فروید، را انتخاب کرد تا با او گفت‌وگو کند.

اینشتین

 اینشتین نامه خود به فروید را با این پرسش بنیادین آغاز کرده است که آیا در مقابل فاجعه شوم جنگ، راه نجاتی برای بشریت وجود دارد؟ او که در سکوی فعال‌ترین و نام‌دارترین اندیشمند علوم طبیعی نشسته بود، آستین بر زد تا راهکارهای موثر و برنامه‌های منظم برای پیش‌گیری از جنگ را برای جهان پیش‌کش کند و کانونی‌ترین نگاهش این بود که بشر می‌تواند شوق جنگ و انسان‌کشی را در نهادش کم کند یا از بین ببرد. او معتقد بود که ملت‌ها به هدف نادرست تربیت شدند و می‌خواست برای کودکان آشتی، دوستی و مدارا بیاموزد، نه خشونت و جنگ‌طلبی و نفرت. با این مقدمه، در نامه‌اش از فروید می‌پرسد که آیا هدایت رشد و روان انسان در جهتی که بتوان مقابله با جنون نفرت و نابودی داشته باشد، امکان‌پذیر است؟ اینشتین نخستین نامه‌اش را در سال ۱۹۳۲ به فروید فرستاد و در آن زمان عضو فعال جنبش صلح‌طلب بود و چند بار با رهبران سیاسی جهان دیدار کرده بود. جنگ ‌جهانی دوم از فاجعه‌بارترین و خونین‌ترین نبردهای تاریخ است که میلیون‌ها انسان طی آن به کام مرگ فرورفتند و بخش اعظم جغرافیای انسانی در آن ویران شد که آن را می‌شود نقطه سیاه بر تارک بشر دانست و  این‌که قدرت‎طلبی و فزون‌خواهی چقدر می‌تواند برای جهان خطرناک باشد.

نامه‌نگاری‌ها و نوشته‌های اینشتین تنها در این برهه زمانی خلاصه نمی‌شود، بلکه او در سال ۱۹۱۶ و آستانه جنگ‌ جهانی اول که یک فاجعه ‌تراژیک و ویرانگر بود، مقاله‌ای تحت عنوان «عقیده من در‌باره جنگ» نوشت و در آن مردان را نسبت به گرایش پرخاش‌گرایانه و جنگ‌طلبانه‌شان متهم کرد. او باور داشت که ریشه‌های روان‌شناسانه جنگ در خصلت زیست‌شناسی مخلوق مذکر پایه دارد و از این میان در دنیای حیوانات به خروس‌جنگی و گاو نر به‌عنوان نمونه خشونت توسل جست. اینشتین می‌نویسد: اگر هر انسان خیراندیشی بکوشد خود و اطرافیان خود را از قدرت‌طلبی، ستیزه‌جویی، نفرت، حرص و طمع بر‌حذر دارد، آنگاه بلاهای سهمگین و دهشتناکی مانند آن‌چه امروز با آن‌ گرفتار شده‌ایم، از ما دور خواهند ماند. او در جایی دیگر گفته بود که اگر ذخایر جهان به‌درستی تقسیم می‌شد و ما نیز چون برده‌گان اسیر نظریه‎‌ها و سنت‌های سخت نمی‌شدیم، بی‌گمان غذا، امکانات و پول به قدر کافی وجود داشت. هیچ‌چیزی قادر به از میان بردن جنگ نیست، مگر این‌که انسان از رفتن به جبهه سر باز بزند و به جنگ‌طلبان نه بگوید.

فروید

فروید خلاف اینشتین که باور داشت راه‌حل علمی و مناسب برای محو جنگ و پرخاشگری و خشونت وجود داشته باشد، باور نداشت و می‌گفت به هر پیمانه‌ای که انسان زیرک، تیز‌هوش و فرهیخته باشد، باز هم ممکن است تحت شرایط خاص لگام عمل خود را به دست غریزه داده و دست به پرخاش و خشونت و نفرت بزند. از همین رو فروید تمایلات پرخاشگرایانه و خشونت‌آمیز را لازمه زنده‌گی انسان می‌دانست و بر این باور است که نمی‌شود به‌صورت کلی آن را از میان برداشت. او قبلاً در یادداشت‌هایش نوشته بود که من وانمود نمی‌کنم هدفم باید تبدیل انسان‌ها به خدایان و تبدیل زمین به بهشت باشد، آن‌چه پیش‌تر یادآور افکار کهنه است، بی‌آن‌که درست باشد. سرشت ما انسان‌ها بر طبیعت حیوانی‌مان استوار است. ما هرگز نمی‌توانیم ماهیت خداگونه به خود بگیریم. زمین سیاره کوچکی‌ است و در‌خور تبدیل شدن به بهشت نیست.

این سخنان او خلاف اینشتین که شوق محو جنگ را در سر داشت، به واقعیت نزدیک‌تر است. بشر نمی‌تواند جنگ را محو کند. بشر با جنگ دوام می‌‌آورد. بشر نمی‌تواند خداگونه شود.

فروید باور دارد که برای تحلیل و بررسی چرایی جنگ تنها دلایل اقتصادی و سیاسی و استبداد و زیاده‌خواهی و سوداگری صنایع نظامی کافی نیست، بلکه جنگ پیچیده‌گی‌های خود را دارد که بدون آن فهم درست و واقع‌بینانه مساعد نمی‌‌شود. او یکی از ریشه‌های جنگ را در تضاد منافع می‌داند که در میان انسان‌ها این تضاد منجر به توسل به زور فزیکی می‌شود. به باور فروید، این در بین حیوانات نیز رواج دارد و از زمان به وجود آمدن مالکیت فردی و تضاد بر سر منافع است که انسان متوسل به زور و کشتن شده است. برای فاتحان غلبه بر دشمن و کشتن دو امتیاز اساسی دارد که در نخست دشمن امکان تجدید قوا را پیدا نمی‌کرد و افزون بر این کشتن دشمن سبب ارضای یکی از غرایز انسان می‌شد. در نهاد هر انسان هم غریزه صیانت و وحدت نفس مانند عشق و شهوت و سکس وجود دارد و هم غریزه نابودی و مرگ اولی را غریزه عشق و دومی را غریزه تخریب نیز گفته‌اند. فروید زنده‌گی را عرصه تقابل و تضاد عشق و نفرت دانسته و از همین منظر به این باور است که نمی‌شود جنگ را از میان برد، بلکه برای ادامه زنده‌گی خشونت و پرخاشگری ضروری نیز است.

این نامه‌ها از آن‌جا برای امروز اهمیت دارد که از یک‌ سو کشور ما دچار بحران و خشونت است و امید برای محو خشونت در میان‌مدت به نظر نمی‌رسد و از سوی دیگر جهان در اوکران دچار منازعه و جنگ است که آینده بشر را تهدید می‌کند. جنگ در این به منطقه خلاصه نمی‌شود، بلکه خاورمیانه هم به بمبی ساعتی می‌ماند که هر لحظه ممکن است به فاجعه عظیم تبدل شود. این کتاب توسط خسرو ناقد، مترجم ایرانی، گردآوری و تدوین شده است. مترجم این کتاب باور دارد که گفت‌وگوی این دو اندیشمند بزرگ جهانی یکی از خواندنی‌ترین نامه‌ها در‌باره پدیده جنگ است که به‌گونه ویرانگر هنوز با قوت در جهان وجود دارد. به نظر می‌رسد که نگاه فروید بسیار واقع‌بینانه و نگاه اینشتین آرمان‌گرایانه باشد. این گفت‌وگوها را می‌شود از روزنه دیگر نامه‌نگاری یک دانشمند طبیعی آرمان‌گرا با یک روان‌شناس واقع‌گرا نام نهاد که هر دو از روزنه‌های متفاوت به تحلیل و چرایی جنگ رفته‌اند. پدیده‌ای که بعد از یک ‌قرن از نوشتن این نامه‌ها هنوز به‌گونه قوی‌تر در جهان وجود دارد و گسترش سلاح‌های جمعی و فناری‌های کشتار جمعی بیش‌تر جهان را تهدید می‌کند. آیا امکان جلوگیری از جنگ در جهان وجود دارد؟