«درینجا چار زندان است»
این عنوان برای تعدادی از شما آشنا است و بندی از شعر کیفر، سروده احمد شاملو را به یادتان میآورد که در توصیف یک زندان مخوف و چندقاته نوشته بود.
«در اینجا چار زندان است
به هر زندان دوچندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر…»
نمیدانم نقبهای درون زندان چگونه است و درون نقبها چطور حجرههای جداگانه برای انزوای آدمها ساخته شده است، ولی توصیفی که در این شعر از زندان شده، مرا به یاد زندان بزرگی میاندازد که در درونش بسیار نقبها است و در نقبهایش بسیار حجرهها و در حجرههایش گروهگروه آدمها به زنجیر کشیده شدهاند. آن زندان، وطن ما است.
مردم ما به دلیل تحولات منطقه و جهان در مسیر دولت ـ ملت شدن، بهتدریج به درون این مرزها رانده و به بند کشیده شدند، بدون آنکه خود راه چندانی در آن مسیر بپیماید. دولت ـ ملت حاصل پیشرفت جوامع از مرحله فیودالی و ملوکالطوایفی به عصر صنعت و مدرنیته بود. جوامع برای رشد صنعت و ایجاد دولتهای مدرن، از جهتی مسیر انقباض و کوچک شدن را پیمودند و از سوی دیگر راه انبساط و به هم پیوستن را رفتند. این اتفاق هم در کار و بازار رخ داد و هم در سیاست و حکومتداری. در عرصه کار و بازار، تقسیم کار و تخصص باعث شد که انسانها به جای پرداختن به طیف وسیعی از کارها، هرکدام به یک جزء کوچک از پروسه واحد تولید مشغول شوند و در واقع با تمرکز و تخصص ظرفیت تولیدی جامعه را بالا ببرند. از سوی دیگر راهها توسعه یافت، صنایع ترانسپورتی بهسرعت رشد کرد و بازارها به هم وصل شد. به همین منوال در حکومتداری و سیاست نیز از یک سو کشورها و سرزمینها کوچکتر گردید، مرزهای بیشتر کشیده شد، در درون کشورها نیز نهادها و ادارات تخصصی بسیار به وجود آمد و سرزمینهای کوچک شده دولت ـ ملت به حوزههای محلی کوچکتر تقسیم گردید تا هر واحد سیاسی و فرهنگی به عنصر فعال و بالنده دولت و بازار بدل شود. در عین حال، روابط بین کشورها و مناطق همجوار که به دلایل جغرافیایی، اقتصادی و فرهنگی نیازمند همکاری بودند، توسعه یافت، تا جایی که بهتدریج مرزها کمرنگ شد و جریان کالا و رفتوآمد انسان میان کشورها و مناطق تسهیل گردید.
این روند نورمال توسعه بود. در این جوامع مردم تا حدودی از طرق دموکراتیک در شکلگیری حکومتها نقش داشتند. از این رو صلاحیت دولتها در پایین با حکومتهای محلی و شوراها و در بالا با سازمانها و نهادهای منطقهای و بینالمللی تقسیم شد. اما کشورهایی بودند که در آنها دولت روند طبیعی خود را طی نکرده است و حاکمان خانهای در سطح ملی میباشند، با صلاحیتهای بیحدوحصر. در این دولتها، حکومت مانع توزیع قدرت در داخل کشور میشود و با این کار تخم نزاع میپاشد و باعث دوام محرومیت میگردد. در عین حال این دولتها به روابط بینالمللی و منطقهای نیز ارزش قایل نیستند. ملت را چون اتباع بدون حق رای، محروم از آزادی بیان و فاقد فرصت مشارکت در امور محلی و ملی به بند میکشند و مانع روابط سازنده با ساکنان مناطق همجوار و جهان میشوند. «امارت طالبان» نمونه بارز چنین اداره است و در آن امیر نقش خانِ خانان را بازی میکند و همپیمانانش خانهای محلیاند. باقی مردم رعیت و دهقان میباشند که دو وظیفه بیشتر ندارند؛ یکی اطاعت و سربازی و دیگری پرداخت مالیه و تهیه بودجه و معاش برای خانها.
برای افغانستان از تحولی که یاد کردیم، تنها مرزها رسیده است. سرزمین ما، از توتههای آسیای میانه، خاورمیانه و شبهقاره هند شکل گرفته است، اما نه فرصت انکشاف درونی و تقویت عناصر تشکیلدهندهاش را یافته و نه توانسته است با حوزههای مادر (آسیای میانه، خاورمیانه و شبهقاره هند) رابطه ارگانیک برقرار کند. از این رو هر توته سرزمین ما به یک زندان بدل شده است؛ زندانهای جنوبی، غربی، شمالی و مرکزی. در کابل مناطق مرکزی افغانستان به زندان جغرافیایی معروف است، چون به هیچیک از شاهراههای اصلی وصل نیست و در درههای صعبالعبور و بدون امکاناتش به بند کشیده شده است. اما اگر دقت کنیم، تمام چهار توته اصلی این سرزمین به دلیل عدم اتصال با همدیگر و نیز ناتوانی در تامین ارتباط با مناطق مادر، زندان شدهاند. جنوب هندوکش همانطوری که آبش به شبهقاره هند میریزد، شریانهای حیاتیاش نیز به هند وصل است. در گذشته تمدنهایی که در کابل، کاپیسا، گندهارا و غزنی میبالیدند، از برکت پیوندهای منطقهای بهخصوص با هند بود. زمانی که سیستان کندوی منطقه بود یا هری و هیرمند در آغوش خود تمدنهای بزرگ را میپروردند، از برکت اتصال با آسیای میانه، خاورمیانه و هند بهره میگرفتند. بلخ نیز در کنار سمرقند و بخارا، هرات و نیشابور امالبلاد شده بود. گذشته پربار بامیان نیز حاصل اتصال حوزههای جنوب و شمال بود و کاروانهای هند و چین، زایران و راهبانی که از سراسر منطقه به آنجا میآمدند، آن کوهستان را به حوزه تمدنی بدل کرده بودند.
کشور در درونش نتوانست با ظرفیتها و تنوع محلی خود کنار بیاید، ملوکالطوایفی را به سود شوراها و ادارات محلی خنثا کند، دولت ـ ملت موزاییکی و پر از تنوع و صاحب اجزای بالنده بسازد، مناطق به هم وصل شود و چون درخت به بار نشسته عضو بابرکت باغستانهای منطقه گردد و از آن طریق با جهان مراوده کند. از دولت ـ ملت برای ما غیر از توتههای منزوی چند سرزمین، غرور و شعارهای کاذب رسیده است که مانع همزیستی داخلی و تعامل منطقهای میشود. در هریک از این چهار زندان نقبهای مذهبی، فرهنگی، زبانی و محلی کنده شده است و در درون هر نقب حجرههای قبیلهای، طایفهای و خانوادهگی مردم ما را به زنجیر کشیده و از تحرک باز داشته است.
سیاستمداران امروز و آنانی که در پی ساختن افغانستان آزاد و دموکراتیک هستند، باید دیوارهای این زندانها، نقبها و حجرهها را هدف قرار دهند. صف بستن مردان و زنان سیاستپیشه در خطوط قومی، سمتی و زبانی، در واقع حشر جمعی برای بالابردن دیوارهای زندان، حفر نقبها و ساختن حجرههای بیشتر است تا منزویتر و ناتوانتر شویم.
باید در مسیری گام بگذاریم که کشور از این حجرهها، نقبها و زندانها رها شود. ادارهای بسازیم که از پویایی واحدهای محلیاش هراس نداشته باشد. تمام اجزای این سرزمین صاحب حقوق خود شود و دروازههای تعامل و همکاری به چهارسوی منطقه باز گردد؛ چرا که کابل بدون مشک ختن، خال هندو، ترک شیرازی و کاروان سمرقندی، ناقص است.