چرا غنی محکوم به سرنوشت نجیب الله نیست؟

در این مطلب که برای صفحه ناظران فرستاده شده، نویسنده شباهت‌ها و تفاوت‌های دوره نجیب‌الله، آخرین رئیس جمهور نظام چپ‌گرای افغانستان را با محمداشرف غنی، رئیس جمهور کنونی برشمرده و معتقد است که آقای غنی “محکوم” به سرنوشت نجیب‌الله نخواهد بود. آقای غنی در دو سال اخیر در مناسبت‌های مختلف در مورد تکرار سرنوشت نجیب‌الله ابراز نگرانی کرده است.

از ۲۰۱۴ به این طرف که اشرف غنی به قدرت رسیده است هر از گاهی سرنوشت نظام تحت رهبری وی با حکومت دکتر نجیب الله مقایسه می‌شود. هرگاه بحث خروج قوای خارجی به رهبری آمریکا مخصوصا پس از امضای توافق‌نامه با طالبان جدی‌تر مطرح می‌شود، این گمانه‌زنی نیز تشدید می‌شود. اخیرا خود رئیس جمهور غنی در گفت‌وگو با شورای آتلانتیک “بزرگترین اشتباه نجیب الله” در جریان مذاکره با مجاهدین را اعلام آمادگی وی برای استعفا خواند.

پرسش این است که چه چیزی باعث برداشت این‌همانی گردیده است و آیا دولت تحت رهبری غنی الزاما محکوم به سرنوشت حکومت نجیب الله است؟

در پاسخ ‌می‌توان گفت که از یک طرف شباهت‌های متعدد برای دوره غنی و نجیب الله وجود دارد و از جانب دیگر تفاوت‌های اساسی این دو دوره را نمی‌توان نادیده گرفت.

۱.ورود و خروج نیروهای خارجی

یکی از مهمترین وجوه مشترک این است که هردو دولت نجیب الله و غنی مورد حمایت قدرت‌های بزرگ بوده اند که به افغانستان لشکر کشی کرده و افغانستان را ترک کرده و یا در حال ترک است. شوروی در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ به افغانستان لشکرکشی کرد و آمریکا در ۷ اکتبر ۲۰۰۱. با ورود شوروی ببرک کارمل (۱۹۷۹ تا ۱۹۸۶) به قدرت رسید و با ورود آمریکا حامد کرزی رئیس جهمور شد. شوروی پس از یک دهه حضور در دوره جانشین کارمل در برابر انقلاب روستایی مجاهدین شکست را پذیرفت و آمریکا پس از دو دهه در دوره جانشین کرزی به خیزش روستایی طالبان مشروعیت بخشیده و آماده خروج شده است. با خروج سربازان از افغانستان و متعاقب آن فروپاشی شوروی، کمک‌های خارجی به دولت نجیب الله کاهش یافت.

روند کاهش کمک به افغانستان نیز در این دوره از ۲۰۱۴ شروع شده است. در آن زمان هم روندی مصالحه ملی با مجاهدین زیر عنوان “آشتی ملی” روی دست گرفته شد و فعلا نیز پروسه صلح با طالبان تعقیب می‌شود. از جانب دیگر در حالی که تهاجم شوروی با واکنش شدید ملل متحد مواجه و محکوم شد، حضور آمریکا در افغانستان با مجوز شورای امنیت ملل متحد صورت گرفت. تفاوت عمده دیگر این است که دولت نجیب متکی به شوروی بود که آن هم فروپاشید ولی حکومت فعلی افغانستان علاوه بر حمایت آمریکا، از حمایت گسترده سایر اعضای ناتو و اتحادیه اروپا و کشورهای مثل هند برخودار است.

۲. ماهیت نظام سیاسی

نظام سیاسی نجیب الله یک رژیم ضد اسلامی در جامعه سنتی افغانستان شناخته می‌شد که کارنامه ستیز با عالمان دین در تمامی گروه‌های قومی و مذهبی را داشت ولی دولت فعلی از ابتدا بر مبنای قانون اساسی اسلامی شکل گرفته و با حمایت نسبتا وسیعی عالمان سرشناس کشور، پایبندی آن به آموزه‌های اسلام پرسش برانگیز و چالش‌زا نبوده است.

از طرف دیگر میزان دموکراتیک بودن هر دو رژیم بسیار متفاوت است. در حالی که نجیب الله در ۱۹۸۶ با تبانی و موافقه سازمان استخبارات شوروی سابق (ک‌جی‌بی) و دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی سابق ببرک کارمل را کنار زد. اشرف غنی در نتیجه انتخابات بسیار پرچالش و بر اساس یک توافق سیاسی بیشتر داخلی بر اریکه قدرت تکیه زد. علاوه بر چهار دور انتخابات ریاست جهموری، افغانستان جدید چندین بار انتخابات پارلمانی و شورهای ولایتی را نیز برگزار کرده است. همچنین حکومت مورد حمایت شوروی از فضای شدید سانسور، رنج می‌برد ولی نظام سیاسی جدید به لحاظ آزادی بیان و عقیده در منطقه پیشگام است.

۳. مجاهدین و طالبان

مجاهددین و طالبان در داعیه و شعار دینی و جهاد علیه قشون خارجی، تا حدودی شباهت دارند، مجاهدین در فضای جنگ سرد مورد حمایت غرب و دولت‌های پیرامونی آن به عنوان ابزاری برای شکست روس‌ها بود و طالبان در شرایط جدید از سوی مخالفان آمریکا از جمله روسیه برای جبران همان شکست “حمایت” می‌شوند. اما به لحاظ پایگاه اجتماعی، احترام بین المللی و روش مبارزاتی تفاوت‌های چشم‌گیر دارند.

احزاب جهادی دارای پایگاه و هویت فرا قومی، فرا زبانی و حتی در موارد فراجنسیتی و افغانستان شمول بودند، ولی طالبان در یک دستی قومی، زبانی و جنسیتی شهره هستند. با ترکیب و ساختار مجاهدین چشم‌انداز حکومت تک قومی و انحصاری بعید به نظر می‌رسید ولی با یک دستی و تجربه حکومتداری طالبان، همه چیز معلوم است. مجاهدین به عنوان “مبارزان راه آزادی” آشکارا حمایت غرب و دولت‌های همجوار را داشتند و دفاتر سیاسی شان به صورت رسمی و علنی در پشاور و تهران فعال بود. ولی طالبان به عنوان یک جریان تندرو دهشت افکن و یا حداقل همسو با گروه القاعده، همواره در خفا به سر برده است.

شیوه مبارزه طالبان که افراد ملکی، اقلیت‌های قومی و مذهبی و مراکز و محافل دینی را با حملات انتحاری و یا گروگان‌گیری هدف قرار می‌دهند، بسیار خشونت‌بار و رعب‌آور است و پیوند رازآلود و پیچیده با جریان‌های هراس‌افکن بین المللی دارند در حالی که در مورد مجاهدین چنین چیزی برجسته نبود.

۴. تجربه تاریخی

از مهمترین تفاوت‌های این دوره با دوره نجیب الله در این است که مردم افغانستان و کشورهای ذیدخل، دو تجربه بزرگ را فعلا دارند که در آن زمان نداشتند. شهروندان و نخبگان سیاسی امروز تجربه خلاء قدرت پس از نجیب الله در ۱۹۹۲ و شعله‌ور شدن شعله‌های خانمان‌سوز جنگ داخلی را دارند و می‌دانند که پروسه دولت‌سازی با چه چالش‌های مواجه است. در آن زمان چنین تجربه‌ای نبود و در حالی که مجاهدین هیچ برنامه و درایتی برای دولت‌سازی پس از سقوط کابل را نداشتند. کسی به هشدارهای نجیب الله و پیش بینی‌هایش در مورد جنگ داخلی و رشد افراط‌گرایی، وقعی ننهاد. اما امروز همه می‌دانند که رفتن به نقطه صفر چه پیامدهای ناگوار دارد. همچنین در آن زمان مردم تجربه حکومتداری مجاهدین را نداشتند با امید نسبی به استقبال آنها رفتند، ولی امروز همه یا حکومت پنج ساله طالبان (۱۹۹۶-۲۰۰۱) را تجربه کرده و یا شنیده اند.

۵.اوضاع درونی

یکی از وجوه تمایز این دوره با دوره نجیب الله در این است که نخبگان و حلقات داخل دولت به شمول شخص داکتر نجیب با توجه به شکست اتحاد جماهیر شوروی و حمایت نسبتا وسیع قطب پیروز جنگ سرد از مجاهدین، از درون دچار فروپاشی روانی و ساختاری گردیده بود. وسیع البنیاد بودن مجاهدین نیز این فرصت را فراهم کرده بود که اعضای بلندپایه دولت در نهایت قومیت را بر ایدئولوژی خود ترجیح داده، تماس‌ها و تعامل‌های معناداری با مجاهدین داشته باشند.

چپی‌های پشتون با حزب اسلامی، تاجیک‌ها با جمعیت اسلامی و هزاره‌ها با حزب وحدت اسلامی پیوستند. کودتای ناکام وزیر دفاع شهنواز تنی در۱۹۹۰ علیه نجیب در همین چارچوب صورت گرفت. همچنین بخشی نظامیان ازبیک تبار به رهبری ژنرال دوستم با یک حرکت تاکتیکی و تأسیس جنبش ملی اسلامی خود را در صف مجاهدین از آدرس جامعه ترک‌تباران قرار داد.

اما، وضعیت درونی نظام سیاسی جدید متفاوت است. اغلب حلقات و جریان‌های سیاسی داخل نظام از تمامی گروه‌های قومی هیچ زمینه‌ای برای همسویی با طالبان نمی‌بینند و لذا تنها گزینه برای آنها حفاظت از همین نظام است. در یک سال اخیر با اینکه شاهد قطبی شدن شدید جامعه به‌خاطر انتخابات ریاست جمهوری بودیم، ولی سر انجام این درک وجود داشت که با توافق سیاسی جلو تشدید بحران داخلی گرفته شود و در برابر طالبان صف واحد شکل بگیرد. علاوه بر جریان‌ها و احزاب سیاسی، نهادهای مدنی، جوانان تحصیل کرده، زنان و دیگر اقشار آسیب‌پذیر هیچ شانسی برای زندگی و فعالیت زیر پرچم طالبان نمی‌بینند و به رغم همه انتقادهای که بر دولت دارند، تداوم همین ساختار و بهبود تدریجی حکومتداری را تنها راه پیش روی خود می‌بینند.

۶.شخصیت نجیب الله و اشرف غنی

مهمترین وجهه نجیب الله پیش از ریاست جمهوری رهبری اداره استخبارات موسوم به خاد بود که نام وی را با فعالیت‌های مخوف آن نهاد گره زده و حتی شخصیت مثبت دوران ریاست جمهوری‌اش نتوانست مهر خاد را از پیشانی‌اش پاک کند. اما اشرف غنی وجهه اکادمیک برجسته در افغانستان و غرب دارد و از اعتبار شخصیتی نسبتا بالایی در سطح بین المللی برخوردار است.

از طرف دیگر، نجیب الله در برابر مجاهدین بیش از حد آشتی‌جویی و نرمش نشان داد که مجاهدین آن را نشانه ضعف وی تلقی کرده بیش از پیش مصمم به سقوط او شدند. ولی غنی با وجود نیازمندی به حمایت‌های آمریکا همواره در برابر طالبان سرسختی و مقاومت نشان داده و حتی در موارد تا تنش در روابط با آمریکا پیش رفته است.

بنابراین به نظر می‌رسد برای اشرف غنی با توجه به واقعیت‌های فوق، فرصت و مجال دفاع از این نظام و ایستادگی در برابر طالبان وجود دارد. شواهد نیز نشان می‌دهد که او در همسویی با دیگر نخبگان عزم پیش‌برد پروسه صلح تا جذب طالبان در ساختار را دارد و به تسلسل تاریخی باور ندارد و به هیچ وجه محکوم به سرنوشت نجیب الله نیست.