روی‌کرد بُرد – بُرد را انتخاب کنید‌!

هر دو هیأت مذاکره‌کننده حکومت و طالبان در گفت‌وگو با رسانه‌ها تأکید دارند که مذاکرات دوحه وارد «بُن‌بست» نشده است، اما نزدیک به یک ماه از مذاکرات صلح گذشته و تا اکنون تیم‌‌های تخنیکی هر دو هیأت توانایی ایجاد کار‌شیوه‌ی انجام مذاکرات را نداشته‌اند و چنین وضعیتی از دید مردم افغانستان یک بن‌بست حقیقی است.

واقعیت این است که تفاوت دیدگاه‌ عمیق میان هیأت‌های حکومت و طالبان ظرفیت ایجاد هر نوع بن‌بست بزرگ‌تری را در ادامه مذاکرات متصور می‌سازد. زمانی که دو گروه مذاکره‌کننده طی ۲۰ روز نتوانند کوچک‌ترین پیش‌رفتی حتا برای شروع مذاکرات داشته باشند، رسیدن به هر نوع بن‌بست قابل پیش‌بینی است. مسیر رسیدن به صلح در افغانستان کوتاه نیست، در ادامه‌ی راه‎، چالش‌های احتمالاً بزرگ‌تری پیش‌روی هر دو هیأت مذاکره‌کننده به میان خواهد آمد. به نظر می‌رسد که بدون موجودیت میانجی، به نتیجه رسیدن این مذاکرات دشوار باشد. زمانی که یکی از دو جریان، ادعای پیروزی در میدان دیپلماسی و جنگ داشته باشد، طبیعتاً باید طرف سومی برای پا‌در‌میانی اقدام کند.

یکی از مشکلات اساسی که تا اکنون روند مذاکرات صلح افغانستان را با چالش‌های بسیار جدی روبه‌رو ساخته، تلاش برای ایجاد یک طرزالعمل یا کارشیوه‌ برای انجام مذاکرات روبه‌رو است. واقعیت این است که برای کم‌تر نشستی در جهان «کارشیوه» تهیه شده است. در واقع در هیچ مذاکره‌ای چنین چیزی مرسوم نیست. هر دو هیأت باید در این مدت، مذاکرات خود را آغاز می‌کردند. به‌ جای تهیه کارشیوه، برقراری آتش‌بس باید اولویت اصلی مذاکرات را تشکیل می‌داد.

ظاهراً مشکل اساسی میان هیأت‌های تخنیکی هر دو گروه،‌ اختلاف نظر بر سر رجوع به فقه حنفی، توافق‌نامه امریکا – طالبان و یا سنت و قرآن بوده است. اما واقعیت غیر قابل انکار این است که مشکل اصلی میان این هر دو هیأت نوع نگاه به مفاهیم ملی و تلاش برای «دست بالا» داشتن در مذاکرات است. مذاکرات دوحه، میان رهروان دو دین متفاوت برگزار نمی‌شود، ‌این مذاکرات میان شهروندان دو کشور متفاوت نیز برگزار نمی‌شود. عطش «دست بالا داشتن» در مذاکرات صلح، تا این‌جای کار اساس و سرچشمه‌ی چالش‌ها را تشکیل داده است. واقعیت این است که طالبان در مذاکرات قطر،‌ خود را طرف اصلی مذاکرات می‌بینند. آن‌ها تا اکنون هیچ باوری به بازی بُرد – بُرد نداشته‌اند. نقطه اتکای طالبان، ‌تفاهم‌نامه‌‌ی آن‌ها با ایالات متحده است. طالبان نباید توافق‌نامه‌ای که در آن حکومت افغانستان هیچ سهم و مشارکتی نداشته است را منبع و مبنای مذاکرات قرار دهند. حکومت افغانستان چه مسوولیتی می‌تواند در قبال توافق‌نامه‌ای داشته باشد که میان دو جریان دیگر و در غیاب آن، بسته شده باشد؟

نشست‌های دوحه زمانی سرعت خواهد گرفت که دو طرف به‌ جای ساخت طرزالعمل، در ابتدا راه‌حلی برای ایجاد آتش‌بس پیدا کنند. زمانی که آتش‌بس ایجاد شود، هر دو هیأت راحت‌تر می‌توانند تصمیم بگیرند. طالبان نباید به دنبال تثبیت موقعیت خود از طریق جنگ باشند. جنگ نه راه‌حلی برای دولت افغانستان است و نه هم برای طالبان. این رویکرد که برنده اصلی، کسی است که در جنگ دست بالا دارد، رویکردی مطلقاً اشتباه است. تا پیش از انجام توافق‌نامه میان ایالات متحده و طالبان، جامعه جهانی پافشاری طالبان بر ادامه‌ی جنگ را معطوف به امید آنان برای بیرون شدن نیروهای ناتو و امریکایی از افغانستان تعریف می‌کرد. ادامه‌ی جنگ کنونی و افزایش نبرد در جبهات جنگ در هفته‌های اخیر هیچ تعریف دیگری جز پافشاری طالبان بر داشتن برگ برنده در مذاکرات صلح ندارد. در این میان شهروندان زیادی جان‌های خود را از دست می‌دهند. واقعیت این است که حکومت و طالبان نباید از خون مردم برای رسیدن به منافع خود در میز مذاکره بهره ببرند.

اکنون یک اجماع بین‌المللی و منطقه‌‌ای در سطح ملی و منطقه‌ای به میان آمده است که جنگ در افغانستان راه‌حل نیست. در جنگ افغانستان، بسیاری ملامت‌اند. پس از ۴۲ سال جنگ و دربه‌دری که حاصلی جز بربادی و ویرانی برای افغان‌ها در پی نداشته، مردم افغانستان خواستار صلح‌اند. صلح با بهانه‌های متعدد و غیر‌منطقی، آمدنی نیست.

تا جایی که به نظر می‌رسد، میان طرف‌ها تا این‌جای گفت‌وگوها فاصله‌های زیادی وجود دارد. هر چند بخشی از این فاصله‌ها، خصلت طبیعی منازعه‌ی افغانستان است و بخشی دیگر ناشی از سخت‌گیری طرف‌ها و عدم همکاری برای تسهیل روند و نزدیک شدن به نقاط مشترک، اما به جز تساهل و باور به بازی بُرد – بُرد، هیچ رویکرد دیگری انجام خوب برای مذاکرات دوحه نخواهد داشت.