جرقههای جنگ قومی در شمال
جنگ شمال پیچیده و مرموز است. شمال افغانستان مرکز مقاومت در برابر طالبان بود و امارت اسلامی این گروه از همین حوزه سقوط داده شد. طالبان طی بیست سال با نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا در جنوب درگیر بودند و جنگ نیروهای خارجی هم بیشتر در جنوب کشور علیه این گروه جریان داشت. خاستگاه و پایگاه اصلی طالبان جنوب افغانستان است. جنگجویان و رهبران این گروه نیز اغلب از جنوب کشور بودهاند. پایگاه اصلی جنگ طالبان در برابر نیروهای امریکایی و ناتو نیز جنوب بود. اکنون در روزهای آخر خروج نیروهای امریکایی، گروه طالبان در شمال جنگ را تشدید کرده و سقوط ولسوالی/شهرستان ها و محاصره شهرهای بزرگ از شمال کلید خورده است. با آنکه اکثریت نیروهای ارتش فرزندان شمال هستند، این نیروها اما در جنوب افغانستان مصروف نبرد با گروه طالباناند. اگرچه مردم در تمام ولایت/استان های شمال علیه گروه طالبان قیام و مقاومت کردهاند؛ ولی به نظر میرسد که این همان چیزی است که دولت مرکزی میخواهد.
حکومت مرکزی به گونهای جنگ را مدیریت کرده است تا گروه طالبان با فرماندهان جهادی و مردم بانفوذ محلی در شمال مواجه شوند و با هم بجنگند. از نظر غنی که در حال حاضر جمهوری را از آن خویش و خود را متعهد به حراست و دفاع از آن میداند، هر قدر این دو گروه با هم درگیر شوند و یکدیگر را ضعیف کنند، به نفع جمهوری و شخص غنی تمام میشود. با آنهم، در روزهای اخیر رخ دیگری جنگ در شمال آشکار شده و آن اینکه این جنگ شکل قومی به خود گرفته است. جنگ شمال در ظاهر، جنگ گروه طالبان با دولت و جمهوری دستنشانده است؛ اما پشت این جنگ، عقدهها و ایدههای قومی قرار دارد. با قدرتگیری گروه طالبان و گسترش ساحه نفوذ آنان واقعیت این فرضیه اثبات خواهد شد.
براساس گزارشهای منابع مختلف، مارشال عبدالرشید دوستم و فرزند او که هر دو در صف اول نبرد در برابر طالبان قرار داشتند، با زهر مسموم شدهاند. همچنان بالای خانه عطامحمد نور که در آن بزرگان بلخ جمع شده بودند و جلسهای را برای تشکیل جبهه نظامی برای دفاع از این ولایت و جنگ با گروه طالبان برگزار کرده بودند، راکت فیر شده است. نوعیت حمله بر خانه آقای نور و سوءقصد به جان مارشال دوستم، مشکوک و نشاندهنده دستهای پنهان در جنگ شمال است. سازماندهی این دو رخداد در حال حاضر از توان گروه طالبان بیرون است. این به آن معنا است که عدهای در داخل کشور مخالف مقاومت علیه طالبان و موافق اشغال سرزمینهای مردم شمال هستند.
جرقههای یک جنگ قومی آغاز شده است. طالبان با مردم محل در شمال شبیه دهه هفتاد برخورد میکنند؛ همانگونه که با مردم بومی مزار شریف، شمالی و دیگر مناطق افغانستان رفتار کرده بودند. در یک مورد، این گروه بیشتر از ۴۰۰ خانواده بدخشانی را از ولایت کندز کوچانده و آواره کردهاند. طالبان چند نفر از فرزندان این مردم را در مقابل چشمان آنان تیر باران کرده، دکانهایشان را مصادره کرده و هدایت دادهاند که خانههایشان نیز ویران شود. ۴۰۰ خانواده یادشده اکنون به فیضآباد، مرکز ولایت بدخشان رفتهاند. کسانی که از کندز به اجبار کوچ داده شده، در مصاحبه با رسانهها گفتهاند که هیچ جرمی جز بدخشانی بودن و تاجیک بودن نداشتند. آوارههای بدخشانی گفته که باشندهگان دشت ارچی، چهار دره و قندهاریهای کندز، آنان را به بهانه نان و آب دادن به نیروهای امنیتی کوچ دادهاند. در حالی که در محله آنان نیروهای امنیتی از تمام مردم ساکن آنجا، از جمله پشتونهای محل، آب و نان و دیگر مایحتاج به دست آورده بودند.
در ولسوالی فرخار ولایت تخار چند خانواده گجر که مردمان بومی آنجا محسوب نمیشوند و در واقع از بخشهای دیگر افغانستان به این ولسوالی کوچ کرده، بیشترین جنگ را با نیروهای امنیتی و خیزشهای مردمی انجام دادهاند. گفتنی است که گجرهای بغلان هم به حمایت و دفاع از گجرهای فرخار به تخار رفتهاند. در ولایتهای شمال افغانستان، همیشه یک نیرو و گروه بالقوه ناراضی و جنگی که در اصل مردم بومی آنجا نیستند و از جنوب افغانستان به این حوزه منتقل شدهاند که از آنان به نام ناقل یاد میشود، وجود داشتهاند. اکنون در ولایتهایی مثل تخار، کندز و بغلان، ولسوالیهایی به دست طالبان افتاده است که در آنها مردم غیربومی زندهگی میکنند. اگر وضعیت در شمال به همین منوال ادامه پیدا کند، شاید در روزهای آینده برخوردهای قومی شدیدتر و فاجعهبارتر شود.