آمریکا و آسیای مرکزی؛ افغانستان پاشنه آشیل همیشگی

نگاه نو_ راهبرد مطرح شده جدید ایالات متحده برای آسیای مرکزی 2019-2025 بر خلاف انتظار برخی منتقدین کشورهای منطقه، بد فرجام نیست اما این بدان معنی نیست که این راهبرد موفق خواهد بود.

تداوم و استمرار این راهبرد تقریباً به طور کامل به ایجاد صلح در افغانستان و سپس ترغیب کردن کشورهای منطقه برای یکپارچگی تنگاتنگ با یکدیگر پیش از درخواست از ایالات متحده برای برقراری موازنه از طریق ابزارهای عمدتاً اقتصادی بستگی دارد.

اوایل سال جاری میلادی، وزیر خارجه ایالات متحده «مایک پمپئو» به آسیای مرکزی به منظور ملاقات با وزرای خارجه کشورهای پیمان C5+1 که به عنوان ابزار ایالات متحده برای مشارکت و روابط تنگاتنگ چند جانبه با این منطقه ژئواستراتژیک عمل می‌نماید، سفر کرد.

در طول همین سفر بود که ایالات متحده «راهبرد 2019-2025 آسیای مرکزی» را رونمایی کرد، راهبردی که بر خلاف نظر برخی از منتقدین، بد فرجام نخواهد بود.

اگرچه ایالات متحده هرگز به صورت آشکارا نیت خصومت‌آمیز نسبت به آسیای مرکزی نشان نداده اما به طور گسترده تصور بر آن است که دولت‌های «بوش» و «اوباما» به دنبال شتاب بخشیدن به روند ناآرامی‌های کنترل شده و بنیادین به پشتوانه حضور ایالات متحده در افغانستان بوده‌اند تا از این طریق گسستگی را در منطقه دامن زده و در نتیجه «حفره سیاه» بی‌ثباتی به کشورهای روسیه، چین و ایران گسترش بیابد.

این روند به نوبه خود منتهی به اجرای سناریوی «بالکان‌های اوراسیا» متعلق به «برژینسکی» برای ایجاد شکاف و حاکمیت بر این سرزمین از طریق برانگیختن چرخه ناآرامی‌ها از بیرون در قالب «جنگ‌های مختلط» بوده است، جنگ‌هایی که مانعی در برابر توان قدرت‌های بزرگ منطقه از حیث هماهنگ سازی تلاش‌های چند قطبی‌ به منظور به چالش کشیدن برتری تک قطبی ایالات متحده در امور جهانی می شود.

شروع برنامه EURO-MAIDAN به موازات فعل و انفعالات بازدارنده دریایی ایالات متحده در دریای جنوبی چین در راستای برپایی جنگ سردی جدید از طریق درگیر ساختن دو جبهه «جنگ‌های مختلط» علیه مهم‌ترین قدرت‌های بزرگ اورسیا یعنی روسیه و چین بوده است، اما این فرآیند به طور چشمگیری آنها را از طریق تلفیق به اصطلاح «آرامش راهبردی» به هم نزدیک‌تر ساخته است، نوعی راهبرد که در چارچوب آن تلاش‌های مشترک برای شکل‌دهی نظم جهانی چند قطبی به بدترین کابوس واشنگتن تبدیل شد.

در واقع این فرآیند ناشی از ناکامی‌ها در برهم زدن آسیای مرکزی همانند بهار عربی که در سال 2010 رخ داد ، بوده است. «برژینسکی» این مطلب را مشروحاً در کتاب «قانون جنگ‌های مختلط» توضیح داده‌ است.

در هر صورت، راهبرد کلان «برژینسکی» در خصوص درگیری همزمان ایالات متحده در چند جنگ مختلف در اوراسیا نتوانسته است به نتیجه مطلوب از حیث شکاف در این ابر قاره و حاکم شدن بر آن دست بیابد. به همین دلیل کابینه کنونی ایالات متحده طرح و برنامه عمل‌گرایانه‌تر را در دستور کار قرار داده است.

ناگفته پیداست که کابینه «ترامپ» به توانمندسازی آسیای مرکزی جهت برقراری موازنه بین روسیه و چین که در گذشته تحت عنوان عصر «رقابت قدرت‌های بزرگ» توصیف می‌شده باور دارد و این رئیس جمهور میلیاردر ایالات متحده اهمیت اتکا به ابزارهای اقتصادی در این خصوص را دریافته است.

به همین دلیل راهبرد ایالات متحده برای آسیای مرکزی، 2019-2025 فشرده بوده و در چارچوب آن بر منافع دو جانبه در قالب افزایش همکاری‌های فیمابین تأکید شده است. بنابراین، در راستای دستیابی به درک بهتر این موضوع، شش هدف خط مشی را در ادامه با اشاره به اهمیت راهبردی آنها بر خواهیم شمرد.

1- تقویت حاکمیت ارضی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی چه انفرادی چه منطقه‌ای

درست همانگونه که روسیه همکاری تنگاتنگی با اتحادیه اروپا را به صورت کلی و نه به صورت انفرادی آسان‌تر می‌پندارد، ایالات متحده نیز همین روند را در خصوص آسیای مرکزی در پیش گرفته با این استثناء که نیتش بهبود توانمندی و قابلیت جمعی‌ از حیث برقراری موازنه بین روسیه و چین می‌باشد.

درست همانگونه که اقدامات و کنش‌های موازنه‌ای روسیه در خاورمیانه چنین پیامدی در برابر ایالات متحده را متصور است (اگرچه از طریق مشارکت و همکاری تنگاتنگ با یکایک کشورها، برخلاف همکاری‌های چند جانبه که در اروپا در دستور کار دارد).

2- کاهش تهدیدهای تروریستی در آسیای مرکزی

از برژینسکی «شکننده» تا ترامپ «سازنده» ایالات متحده دیگر نمی‌خواهد این منطقه را از پایه ویران کند تا «حفره سیاه» ناآرامی‌ها کشورهای پیرامونی را درنوردد.

اما در عین حال در پی فراهم ساختن مصونیت این منطقه در برابر چنین تهدیدهایی است زیرا تفکر راهبردی جدید آن است که آمریکا از طریق برقراری موازنه ژئواستراتژیک میان کشورهای آسیای مرکزی تحت شرایط نوین بین‌المللی که پس از شکست راهبرد شکاف و حاکمیت (تفرقه بیانداز و حکومت کن) پدیدار گردید به منافعش رسید (اگرچه این امر می‌تواند به عنوان خط مشی نهایی ضمانتی عمل نماید).

3- تقویت و تدوام حمایت از ثبات افغاانستان

در ارتباط با بند شماره 2 ، ایالات متحده امیدوار است که به پنج کشور آسیای مرکزی بعنوان ” شریک پشتیبان” برای تضمین ثبات افغانستان پس از صلح ناگزیرش اتکا نماید.

اگرچه به صورت آرمانی بر این تصور است که این روند عمدتا در قالب مجاری اقتصادی همسو با رویکرد کلی کابینه «ترامپ» و متمرکز بر این روش اجرایی در راستای دستیابی به نتایج سیاست خارجی باشد که در بندهای 4 تا 6 ذیل مشروحا به آنها خواهیم پرداخت.

4- تشویق پیوندها بین آسیای مرکزی و افغانستان

ایالات متحده بر این باور است که ارتقاء مناسبات بین افغانستان و پنج کشور آسیای مرکزی موجب تقویت توانمندیهای موازنه ای آنها خواهد گردید.

در عین حال آنها را به توجه ویژه به پروژه‌های یکپارچه‌سازی از قبیل پروژه برق CASA-1000 به پاکستان و کریدور چند منظوره «لاپیس لازولی» به اتحادیه اروپا ترغیب می کند (پروژه لاپیس لازولی تا حد زیادی با ” کریدور میانه” ترکیه که از قضا بخشی از ” راه ابریشم ” چین است همپوشانی دارد).

5- حاکمیت قانون و احترام به حقوق بشر

این هدف سیاستگذاری مانند شمشیر دولبه است؛ از زاویه مثبت، ایالات متحده در حال پیشبرد ثبات با تشویق پنج کشور آسیای مرکزی به انطباق با مطالبات دموکراتیک روزافزون مردمانشان در چارچوب مشارکت تدریجی و ” نوسازی ساختاری کنترل شده” از طریق انتخابات آزاد، عادلانه و فراگیر در راستای فراهم آوردن مشوق ” مشروع ” برای متخاصمین ضد دولت ( و در پاره ای موارد گروههای تروریستی) است.

با این وجود، از نگاه بدبینانه، می‌توان از این روند بعنوان ابزار فشاری برای مشروعیت بخشیدن تلاشهای ” انقلاب رنگی” در راستای اهداف ژئواستراتژیک پیرو سیاستهای حمایتی با اتکا به سناریوی ” حفره سیاه” در صورت وخیم تر شدن اوضاع بهره برداری نمود.

6- تقویت سرمایه گذاری های ایالات متحده و توسعه آسیای مرکزی

برخلاف کسب وکارهای کلان که معمولا نماینده منافع اقتصادی روسیه و چین در آسیای مرکزی هستند و عمدتا به سبب سود رساندن ِصرف به نخبگان مورد انتقاد می باشند، سرمایه گذاری های آمریکایی ها در آسیای مرکزی بعنوان عامل شتاب‌دهنده در راستای بهبود وضعیت معاش شمار زیادی از مردم احتمالا از طریق خلق فرصتهایی برای کارکنان و کسب وکارهای کوچک و متوسط ( SME) مفید واقع خواهند شد و به صورت چشمگیر در مواردی تقویت خواهند گردید.

ایالات متحده در کریدور پیشنهادی N-CPEC+ برای پیوند دادن آسیای مرکزی با پاکستان از طریق افغانستان و سپس با سهولت بیشتر به بازارهای جهانی سرمایه گذاری نماید.

بالاخره، ایالات متحده امیدوار است خط مشی اقتصاد- محور برای حضور پر رنگ در پنج کشور آسیای مرکزی بتواند منجر به بهبود توانمندیهای موزانه ای جمعی آنها در برابر چین و روسیه در قالب تلاشهای ” انقلاب رنگی” با رهبری سازمانهای غیر دولتی گردد.

اگرچه ایالات متحده تا حدودی زور و اجبار را در دستور کار قرار داده، اما در عین حال بر این تصور است که مزایای دوجانبه که ” راهبرد 2019-2025 آسیای مرکزی ” می تواند برای این منطقه به ارمغان بیاورد به اندازه کافی برای برانگیختن آنها به همکاریهای داوطلبانه جذاب باشند اما موانعی در برابر پیاده سازی موفق ذهنیاتش در چارچوب راهبردهای کلان وجود دارند، حتی اگر همه کشورهای ذیربط از این ابتکار حمایت نمایند.

موانع موجود

یکی از ملموس ترین موانع در این خصوص عبارت است از اینکه همه چیز بر محوریت صلح برای افغانستان است و باید پس از گذر از شرایط جنگی، پروژه های CASA-1000 ، کریدور لاپیس لازولی و N-CPEC+ عملیاتی شوند.

مانع دوم عبارت است از اینکه روسیه و چین می توانند پیشرفتهای بیشتر در زمینه ساخت حلقه طلایی بین خودشان ، پاکستان ، ایران و ترکیه را تا زمان رسیدن به صلح داشته باشند و در نتیجه کشورهای آسیای مرکزی را با فرصتهای بالقوه نامحدود در آغوش بگیرند، فرصتهایی که در مقایسه با گزینه‌های ارائه شده ایالات متحده چشمگیرتر به نظر می رسند و می توانند کشورهای منطقه را از چشم‌انداز راهبردی همه- هیچ ایالات متحده دور سازند.

مانع سوم عبارت است از اینکه از نظر ایالات متحده و پنج کشور آسیای مرکزی انجام کسب و کار با یکدیگر به هر دلیلی دشوار است ، برخلاف شرکای روسی و چینی که آشنایی بیشتری با منطقه دارند. روی هم رفته، این مسائل می توانند به صورت جدی مانعی در برابر اثربخشی راهبرد ایالات متحده برای آسیای مرکزی 2019-2025 باشند و مانع دوم ( شکل گیری حلقه طلایی) حتی به طور بالقوه می تواند دوام و استمرار خط مشی حمایتی ” حفره سیاه” را تقلیل دهد.

با این اوصاف، می توان مدعی شد که طرح های پیشنهادی ایالات متحده سازنده است به استثنای خط مشی اشاره شده در بند پنجم فوق.

روسیه و چین نباید از استقلال و جسارت جمعی کشورهای آسیای مرکزی هراس داشته باشند زیرا ورود ایالات متحده به اقتصاد منطقه ممکن است انگیزه ای برایشان جهت تغییر بازی را فراهم آورده و برای کشورهای منطقه منافع تجاری بیشتری در پی داشته و در نتیجه به نفع تمامی ملتهای منطقه تمام شود.

تضمین امنیت منطقه در برابر تهدیدهای برخواسته از افغانستان نیز تا زمانی مورد استقبال کشورهای این منطقه خواهد بود که ایالات متحده در این خصوص صادق باشد. پیوندها، چه منطقه ای و چه فرا منطقه ای، یکی از شاخص های معروف قرن بیست و یکم است که چین و روسیه نیز ترویج می کنند، بنابراین هیچ یک از دو پروژه لاپیس لازولی یا N-CPEC+ از این حیث با مشکل مواجه نمی شوند زیرا چین در این جبهه ها در حال پیشرفت است و روسیه نیز روند خوبی را در پیش گرفته است (حداقل در ارتباط با N-CPEC+ ).

با این تفاسیر، ” راهبرد 2019-2025 آسیای مرکزی ” ایالات متحده بد فرجام نخواهد بود، اما چنانچه صلح در افغانستان حکمفرما نشود و اگر پنج کشور آسیای مرکزی از برقراری موازنه در برابر ” حلقه طلایی” خودداری کنند ، این راهبرد موفق نخواهد بود.