40 ساعت فايل صوتي كه 8 سال پيش منتشر شد !
ممنوعه هاي سودمند در کتاب « آقای سفیر» : خاطرات محمد جواد ظریف
قاسم خرمي
در سال 1392 كتابي حاوي 40 ساعت گفتگو و خاطره گويي محمد جواد ظريف، وزير امور خارجه كشور با عنوان «آقاي سفير» منتشر شد كه علاوه بر پرداختن به زندگي خصوصي و حرفه اي او، يكي از مهمترین منابع برای درک واقعیات و پیچیدگی های سیاست خارجی جمهوری اسلامی ايران است.
مرور دو باره اين كتاب، بويژه در اين روزها، كه اين سياستمدار و ديپلمات كهنه كار به خاطر انتشار يك فايل صوتي 3 ساعته، زير آماج فشارها و تحقيرهاي ريز و درشت قرار دارد، نشان مي دهد كه برخلاف پنهان كاري ها رايج و غير ضروري در ميان بسيار از مقامات و كارگزاران نظام سياسي كشور كه بعضا خود را در مقابل «خدا» و «تاريخ» و «مردم» نيز مسئول و پاسخگو نمي دانند، دغدغه ظريف از بيان اين قبيل سخنان، نه آن سناريوسازي هاي وهم آلود، بلكه انتقال تجارب شخصي و ملي به نسل هاي آتي است.
به جز سخنان ظريف در باره شهيد سليماني( كه در اين فضاي انتخاباتي برجسته سازي شده است)، مضمون اصلي 40 ساعت گفتگوي او در كتاب «آقاي سفير» همان حرفهايي است كه در اين فايل صوتي 3 ساعته اخير نيز ياد آوري شده است. اينكه در سالهاي بعد از انقلاب، افرادي عمدا به دنبال تخريب روابط ايران و غرب بودند، اينكه نيروها امنيتي شوروي، خواهان پايان جنگ ايران و عراق نبودند، اينكه چين و روسيه، هيچ وقت دفاع واضحي از منافع ايران در مجامع بين المللي نداشته اند، اينكه قدرت اصلي ايران، نه در نظامي گري، بلكه در فرهنگ و اراده ملي است، اينكه ما مي خواستيم «باب بازگشت شاه» در افغانستان گشوده نشود و اينكه ما مي خواستيم به هر قيمتي شده، سرنگوني صدام و فتح عراق توسط آمريكا، باسرعت و بي هزينه انجام نشود، جملگي، همان حرفهايي است كه 8 سال پيش زده شد و نه كسي در صدد سرقت فايل گفتگوها برآمد و نه گفته هاي او در دريف حرفهاي ممنوعه و بلوا آفرين قرار گرفت!
البته هم اين كتاب و هم عملكرد خود جواد ظريف كه سالها در اين كشور قدرت و مسئوليتي داشته است، بسان همه صاحب منصبان ديگر، قابل و نيازمند نقد است، اما مهم است كه بدانيم چه كساني، از چه منظري و در چه موقعيت زماني، او را نقد مي كنند؟! و اين نزاع فرقه اي، مي تواند چه آسيبي را متوجه روح و روان ديپلمات هايي سازد كه اكنون در پشت ميز مذاكرات، بدون همراهي ملي، در حال سخن گفتن از منافع ملي هستند!
برخي از ممنوعه هاي سودمند كتاب «آقاي سفير» را بازخواني می كنيم:
در خانوادهاي مذهبي اما بازرگان و متمول ديده به جهان گشودم و پدرم هيچگاه سرِ سازگاري با جمهوري اسلامي را نداشت. از 17 سالگي به آمريكا رفتم تا در رشته كامپيوتر تحصيل كنم. آدم اجتماعي نبودم و در تمام سالهاي زندگي در آمريكا به فرهنگ آمريكايي آغشته نشدم اما آغشته سياست شدم.
نمايندگي ايران در سازمان ملل بعد از فتح خرمشهر در اقدامي واكنشي و بدون برنامه، شركت در جلسات شوراي امنيت را تحريم كرد و اين اقدم تا پايان جنگ به عنوان موضع جمهوري اسلامي ايران پيگيري شد! تجربه ديپلماتيكي نداشتيم و به اتفاق سعيد امامي (متهم متوفي قتل هاي زنجيره اي) به هر قطعنامه های حقوق بشری، فقط پاسخ می دادیم!
در فضاي قبل از تصويب قطعنامه 598 ( پايان جنگ ايران و عراق ) وضعيت سياست خارجي ايران طوري بود كه جز ديپلماتهاي روسي و چيني و يك ديپلمات عرب، كسي اساساً حاضر به صحبت با نمايندگان ايران در سازمان ملل نبود!
برخي افراد و جريانهاي داخلي و نيز دستگاه امنيتي شوروي( ك. گ. ب) درصدد بودند تا عليه من در داخل ايران فضاسازي منفي ايجاد كنند و اين تلقي را تقويت نمايند كه پذيرش طرح اجرايي دبير كل به عنوان مقدمه قطعنامه 598 اقدامي خودسرانه از سوي نمايندگي ايران در سازمان ملل بوده است!
در برخي مسائل افغانستان به ويژه بر سر انتخاب رهبري آينده آن كشور، آمريكاييها موافق روي كار آمدن حامد كرزاي بودند، بنابراین، ایران در این زمينه از گزينه خودش كه برهانالدين رباني بود، عدول كرد و به ریاست جمهوری حامدكرزاي رضايت داد. يكي ديگر از گزينههاي مطرح برای ریاست جمهوری افغانستان، ظاهرشاه بود و ما نميخواستيم كه با بازگشت ظاهرشاه، برگشت دوباره شاه به يكي از كشورهاي همسايه ما، امكانپذير باشد.
پرونده هستهاي ايران براي همه كشورها فوايد و امتيازاتي داشت اما كشاندن پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت زمينه بيشتري براي اعمال قدرت و خودنمايي روسيه و چين فراهم آورد ،چرا كه ابتكار اين دو كشور در بيرون از شوراي امنيت، به مراتب كمتر از آمريكا و اتحاديه اروپاست. روسيه و چين هيچگاه با نفسِ صدور قطعنامه عليه ايران مخالفت نكردند بلكه اساساً با لحن آن موافق نبودهاند!