جمهوری دروغ ها
سرنوشت تئوری های توطئه_ مارتا تول/ان-پی-آر
جمهوری دروغها_ سرنوشت تئوریهای توطئه
تئوریهای توطئه نه بیماری، که نشانۀ بیماریاند
کافی است در تاکسی یا در یک مهمانی خانوادگی سر صحبت باز شود. از دنیای سلامتی و بیماری، تا وقایع تاریخی، تا آبوهوا یا اوضاع سیاسی، بحث سر هر چیزی که باشد، خیلی زود تئوریهای توطئه از راه میرسند. تئوریهایی که همهچیز را تقصیر افراد یا گروههایی پنهان میاندازند که بینهایت قدرتمند و بیاندازه شیطانی و بدخواهاند. اما این نظریهها در چه شرایط اجتماعیای ساخته میشوند؟ و چرا اینقدر محبوبیت پیدا میکنند؟ «جمهوری دروغها» کتاب جدیدی است که سرنوشت تئوریهای توطئه را در آمریکا دنبال کرده است.
مارتا تول، ان.پی.آر — آمریکا از زمان پایهگذاریاش زمین حاصلخیری برای باور به توطئه بوده است. اگرچه در هر نسلی شایعهپراکنانی وجود دارند، اما امروزه این نظریهپردازان را با قدرتِ خاص رسانههای اجتماعی به افرادی برجسته تبدیل میکنیم.
آنا مِرلَن، روزنامهنگاری در گروه رسانهای گیزمودو، دلمشغولی امروز ما را به تئوریهای توطئه در انواع و اقسام جریانهای سیاسی، در کتاب جمهوری دروغها: نظریهپردازان آمریکایی توطئه و بهقدرت رسیدن حیرتانگیزشان بررسی میکند. در سرتاسر کتاب، مرلن دربارهٔ جمعی از کسانی صحبت میکند که باورهایشان هم افراطی و هم اشتباه است.
مرلن توضیح میدهد که تفکر توطئهای امروز از دو خاستگاه برآمده است: ۱) ساختار طبقاتی بیشازپیش انعطافناپذیر که «افراد زیادی را محبوس در شرایطشان رها میکند… آدمهایی که محتاجاند کسی را برای سرزنش پیدا کنند» و ۲) محرومیت حقوقی و طردِ اجتماعی فزاینده که باعث میشود آدمها احساس کنند «از نظامهای قدرت بیرون نگه داشته شدهاند». مرلن میگوید تئوریهای توطئه در دورانهایی که تغییر اجتماعی سریع است، گل میکنند، «یعنی مواقعی که خودمان را دوباره ارزیابی میکنیم و چه بسا در این فرایند با سؤالات ناخوشایندی مواجه شویم».
برای توضیح اینکه تئوریهای توطئه در سرتاسر تاریخ با ما بودهاند، مرلن به امپراتوری نرون برمیگردد که معروف است همان وقتی که رم داشت در آتش میسوخت، ویولن میزد. با این حال، این روایت از ویولنزدنِ نرون ظاهراً فقط به یک منبع واحد منتسب است: تاسیتوس، که سالها بعد از اینکه رم به خاکستر تبدیل شد، این رخدادها را ثبت کرد.
مرلن خوانندگان را با تئوریهای معروف توطئه در تاریخ آمریکا آشنا میکند که بعضیهایشان راست و بقیه دروغ هستند. زنان با دروغهای مرگبار در دادگاههای جادوگری سِیلِم در ماساچوست قرن هفدهم محکوم و اعدام میشدند، بااینحال، به نظر میآید لی هاروی اسوالد در قتل جان اف. کندی به تنهایی عمل کرده باشد. این ادعا صحت دارد که دولت آمریکا سالها درگیر آزمایشهای پزشکی وحشتناکی بود که بدون رضایت بر روی هزاران زندانی، کودک معلول و بیمارانی با بیماریهای لاعلاج انجام میشد؛ همینطور، «آزمایشهای تاسکیگی» بدنام نیز واقعیت دارند که در آن بیماری سیفلیسِ مردان سیاهپوست درمان نمیشد، حتی مدتها بعد از اینکه درمانی به شکل پنیسیلین در دسترس بود. باراک اوباما در آمریکا به دنیا آمده است، علیرغم اینکه کارزار فریبکارانۀ دونالد ترامپ برخلافش پافشاری میکرد. مرلن میگوید مخفیکردن توطئههای عظیم و واقعی دشوار است و به واترگیت، رسوایی مکفارلین (ایران-کنترا) در دورهٔ ریگان، و این حقیقت اشاره میکند که آژانس امنیت ملی در حال جاسوسی از آمریکاییها بوده است.
مرلن فصلی از کتاب را به «پرچمهای دروغین»
اختصاص میدهد که از تئوریهای توطئه پشتیبانی میکنند؛ عملیاتهایی که میگویند قربانیان صحنهسازی میکنند تا توجهها را به خودشان یا مسئلهای جلب کنند. مرلن توطئههای هر دو جناح چپ و راست را شرح میدهد. او جزئیات هولناکی دربارهٔ توطئههایی ارائه میدهد که قتلهای سندی هوک و فکتهای مربوط به کشتارهای جمعیای مانند هولوکاست را انکار میکنند؛ توطئههایی که ادعا میکنند شواهدی دارند که آدم فضاییها به شکلهای مختلف و گاهی به عنوان بخشی از برنامههای دولت، در بین ما زندگی میکنند؛ تئوریهای ملیگرایانهٔ معتقد به برتری نژاد سفید که مدعی هستند گرفتار –خودتانِ نام ببرید– مسلمانان، یهودیها یا رنگینپوستها شدهایم. این کتاب فصل کاملی دربارهٔ چیزی معروف به «دولت پنهان» یا «راشاگِیت» دارد. مرلن که خودش یهودی است، یهودسیتزی را ریشهٔ همه نوع ادعاهای توطئهای متفاوت و بیربط میداند.
از ترس یک پوشش خبری ناعادلانه برای تئوریهای نژادپرستانه، ضدزن، همجنسگراهراسانه، یهودستیزانه، متعصبانه، آسیبزننده و خطرناک، ظاهراً عاقلانه است که اینجا بیشتر از این برای چنین تئوریهایی رسانه فراهم نشود. اگر جزئیات بیشتری دربارهٔ نمایشی از تحریفهای تکاندهندهٔ واقعیت میخواهید، کتاب را بخوانید. همین کافی است که بگوییم، دروغهایی که تئوریسینها به آنها دامن میزنند، آسیبی واقعی و ماندگار به جا میگذارند. کافی است نگاهی به شیوع دوبارۀ سرخک بیندازید تا هم قاطعیت علم دروغی که مخالفان واکسن به آن استناد میکنند و هم آسیبهای ناشی از آن را ببینید.
روایتهای مرلن مخوف هستند و همینطور اخطارهایش مبنی بر اینکه باورهای حاشیهای گرایش دارند به جریان اصلی تبدیل شوند. اگرچه تئوریهای دروغ اوج و حضیض دارند، مرلن مشکل بزرگتر را ظهور روزافزون و مؤثر این تئوریها در دورانِ بازگشتِ «بسیار واقعی» ناسیونالیسم و نژادپرستی سفید میداند.
جمهوری دروغها میتوانست با تحلیل عمیقتری از میزان اثر این تئوریها و اهمیتی که جامعۀ ما به آنها میدهد، تقویت شود. این تئوریها در گفتمان سیاسی ما چه جایی دارند؟ آیا وقتی صحبت از دروغها در برابر واقعیت میکنیم، سیب و پرتقال را با هم مقایسه میکنیم یا سیب و کامیون کمپرسی را؟ معادلهای غلط چقدر قانعکننده هستد؟ یا، آنطور که مرلن خودش بعد از شرکت در یک گردهمایی وحشتناک ناسیونالیستهای معتقد به برتری نژاد سفید در جنوب شرقی کنتاکی، میگوید: «این چه چیزی بود که امروزم را صرف تماشایش کردم؟»
روایت مرلن نشاندهندهٔ «عطشی نگرانکننده برای تلافی، تمایلی به تنبیه دشمنان و تارومارکردن بدکاران» است که «فرصتطلبان آن را تحریف کردهاند». او همواره طرفداران بیشتری برای تئوریهای توطئه پیدا میکند؛ اما چندان نقشهٔ راهی برای مبارزه با باورهای غلط فراهم نمیکند. در بخش سخن آخر، مرلن میگوید که «هیچ ترمزی وجود» ندارد؛ هیچ ابزاری وجود نداشت تا جلوی ادگار ولش مسلحی را بگیرد که با این باور اشتباه که یک حلقهٔ هرزهنگاری کودک در حال فعالیت است، شتابان به یک پیتزافروشی در واشینگتن دی. سی. رفت. مرلن از خبرنگاران میخواهد کارشان را مسئولانه انجام بدهند و منتقدانشان را درک کنند.
او میگوید، تئوریهای توطئه نه بیماری، بلکه نشانۀ بیماری هستند:
«این دیدگاهها در جامعهای که درونش پرورش پیدا میکنند کارکرد دارند. ظاهراً بیشترین کششها به توطئه، در انزوا شکوفا میشود. به نحوی، این سختترین موقعیت برای مقابله است… این امکان وجود دارد که تئوریهای توطئه مرکز توجهشان را از دست بدهند، اگر ما… یک جامعهٔ عادلانهتر، برابرتر، از نظر اقتصادی امنتر و از نظر سیاسی فراگیرتر [بسازیم]… تا وقتی که منصفتر نباشیم، بدبینی در کشورمان کمتر نخواهد شد».
خب، بله. بهتر است امیدوار باشیم که در درستی این تجویز شک و تردیدی وجود ندارد.
(برگرفته از سایت ترجمان)