بیشتر کارهایی که در زندگی می‌کنیم مطابق میل اطرافیانمان است

آن عطر، آن کفش، آن سیگار: خواستن چیزها به شدت مسری است. آیا می‌‌شود درمقابل این سرایت مصونیت پیدا کنیم؟

امیال ما چطور ساخته می‌شود؟ چطور به این نتیجه می‌رسیم که گوشی فقط سامسونگ، تیم فقط بارسلونا، و نویسنده فقط چخوف؟ بله، احتمالاً برای هر کدام از این انتخاب‌ها دلایلی داریم، ولی نکتۀ دردناک این است که تقریباً تمام دلایلی که برای چنین ترجیحاتی ردیف می‌کنیم چیزی جز توجیهات من‌درآوردی نیست. اگر با شکاکیت بیشتری نگاه کنیم، اندک‌اندک واقعیتی تلخ خودش را نشان می‌دهد: خیلی از چیزهایی که می‌پسندیم را صرفاً به این خاطر پسندیده‌ایم که اطرافیانمان آن‌ها را دوست داشته‌اند.

بنس نانای، ایان — اکثر چیزهایی که می‌دانیم را از یک نفر دیگر یاد گرفته‌ایم. من باور دارم مورونی پایتخت جزایر قمر در اقیانوس هند است، چون یکی از دوستانم همین پنج دقیقه پیش این را به من گفته است، و هیچ دلیلی هم ندارم که فکر کنم می‌خواسته مرا فریب بدهد. اما او هم آنجا نبوده است؛ دوست من هم این مطلب را فقط به این دلیل می‌داند که آن را جایی خوانده است.

 

بیشتر چیزهایی که دربارۀ جهان می‌دانیم را از این طریق کسب می‌کنیم: از طریق گواهی دیگران. گواهی چیز خوبی است. اگر فقط می‌توانستیم بر حواس خودمان اتکا کنیم، دانش ما بسیار محدود می‌شد. وقتی اخبار تماشا می‌کنید، پیش‌بینی وضع هوا را می‌شنوید یا کنار آب‌خوری به شایعات مربوط به یک همکار گوش می‌دهید، دارید روی گواهی دیگران اتکا می‌کنید. این تقسیم کارِ سالم افق شناختی ما را گسترش می‌دهد.

 

پس اکثر باورهای ما روی باورهای افراد دیگر بنا شده است. امیال چطور؟ امیال ما بر چه بنا شده است؟ خُب، دست‌کم تا حدی روی امیال افراد دیگر.

 

تصور کنید دوست شما، که یک آشپز خبره است، عاشق فلان رستوران باشد و یکسره دربارۀ این که می‌خواهد به آنجا برود صحبت کند. به احتمال زیاد می‌بینید که خودتان هم می‌خواهید به آنجا بروید. یا تصور کنید که با دوستتان بدون برنامۀ قبلی به یک باشگاه شبانه بروید، هرچند واقعاً احساس نمی‌کنید که رقص را دوست دارید. اما وقتی همه در اطراف شما دارند می‌رقصند، می‌بینید خودتان هم می‌خواهید برقصید.

 

 

 

من به این پدیده سرایتِ میل۱ می‌گویم. امیال افراد پیرامونمان معمولاً به ما سرایت می‌کند. چیز تعجب‌آوری نیست. خمیازه کشیدن را هم وقتی شروع می‌کنیم که آدم‌های دور و برمان خمیازه می‌کشند. عواطف دیگران هم به ما سرایت می‌کند. اگر در سالن سینما همه با صدای بلند بخندند، ممکن است فیلم برای ما هم خیلی بامزه‌تر به نظر برسد. عواطف ما تحت تأثیر عواطف دیگران قرار می‌گیرد. و امیال ما تحت تأثیر امیال دیگران قرار می‌گیرد.

 

اما تفاوت در این است که عواطف زودگذرند. وقتی سینما را ترک کنید، ممکن است دیگر آن فیلم آن قدر برایتان بامزه نباشد. و اگر دیگر با خمیازه‌کش‌ها در یک اتاق نباشید، خمیازه‌کشیدن را متوقف خواهید کرد. اما امیالی که بر مبنای امیال دیگران به آن‌ها می‌رسید ممکن است تا سال‌ها و دهه‌ها با شما بمانند، و بر این که زندگی شما چگونه از آب درآید اثری عمده بگذارند.

 

مثالی از زندگی خودم بزنم. وقتی برای اولین بار به لندن آمدم، آپارتمانی که پیدا کردم از قضا فقط یک بلوک با استادیوم آرسنال که یکی از بزرگ‌ترین تیم‌های فوتبال بریتانیا است فاصله داشت. تازه که اسباب‌کشی کرده بودم، هیچ علاقه‌ای به آنچه بریتانیایی‌ها «فوتبال» می‌نامند نداشتم. اما بعد از اینکه شش ماه در میان هواداران آرسنال پیاده به سمت خانه‌ام رفتم و در کافه آرسنال صبحانه خوردم و نوشیدنی‌های آخر شبم را در بار آرسنال نوشیدم، در میان طرفداران آرسنال که فقط راجع به تیمشان حرف می‌زدند، دیگر کم‌کم می‌خواستم که آرسنال برنده بشود. و هنوز هم می‌خواهم، در حالی که سال‌ها از آن زمان گذشته است.

 

اما معمولاً امیالمان را در دهۀ بیست‌سالگی‌مان و از هواداران آرسنال یاد نمی‌گیریم. بسیاری از آن‌ها را وقتی که داریم بزرگ می‌شویم از والدینمان و از خواهر و برادرهایمان یاد می‌گیریم. بسیاری از این امیال راجع به اموری هستند که در مقایسه با طرفدارای از یک تیم فوتبال احساسات بیشتری را در خود درگیر می‌کنند. و این‌ها تا پایان زندگی‌مان با ما می‌مانند.

 

مشکل واقعی اینجاست که هرچند در مورد گواهی‌ها مهارت خوبی برای غربال باورهای نادرست داریم، در برابر شکل‌هایی از سرایتِ میل کاملاً بی‌دفاع هستیم. اما اگر این مسئله درست باشد، پس کل ایدۀ خویشتنِ خودمختار۲ توهمی بیش نیست. بیشتر کارهایی که در زندگی می‌کنیم حرکات بی‌برنامه‌ای است که به خاطرِ امیالِ اطرافیانمان انجامشان می‌دهیم.

 

چطور به امیال خودمان شکل می‌دهیم؟ چهار گزینه در اینجا داریم:

 

سناریوی الف: بیدار می‌شوم و شدیداً احساس تشنگی می‌کنم؛ این تشنگی می‌تواند مبنای میل من به نوشیدن (چیزی) باشد. صرفاً بر مبنای نیازهایم به این میل می‌رسم.

 

سناریوی ب: دوباره احساس تشنگی می‌کنم، و بر این باورم که نوشیدن آب‌پرتقالی که در یخچال دارم تشنگی‌ام را فرومی‌نشاند، چون دقیقاً همین نوع آب‌پرتقال را قبلاً بارها در زندگی‌ام نوشیده‌ام. این گونه میل پیدا می‌کنم که آن آب‌پرتقال را بنوشم. و بر مبنای باورهایی به این میل می‌رسم؛ باورهایی که آن‌ها را از طریق گواهی کسب نکرده‌ام.

 

سناریوی ج: من در دنیای نوشیدنی‌های عالی ایتالیایی یک تازه‌کار هستم اما بر مبنای گفت‌وگو با دوست کاربلد ایتالیایی‌ام که خیلی دلش می‌خواهد یک بطری برونلو دی مونتالسینو سال ۲۰۰۴ را امتحان کند، من هم این میل را پیدا می‌کنم که یک بطری برونلو دی مونتالسینو سال ۲۰۰۴ بنوشم. من هیچ وقت هیچ برونلویی را مزه نکرده‌ام، چه رسد به برونلوی سال ۲۰۰۴، بنابراین باورم به این که محصول سال ۲۰۰۴ آن چیزی است که باید دنبالش رفت بر گواهی بنا شده است. من بر مبنای باوری که با گواهی کسب کرده‌ام به یک میل می‌رسم.

 

سناریوی د: در فیلم کالتِ۳ «آگراندیسمان» (۱۹۹۶)، ساختۀ میکل‌آنجلو آنتونیونی، صحنه‌ای از یک کنسرت موسیقی راک وجود دارد که در آن بازیگر اصلی یک تکه از گیتاری را که یکی از اعضای گروه موسیقی آن را خُرد کرده است می‌قاپد. وقتی از چنگ همۀ هواداران دیگری که آن‌ها هم آن تکه از گیتار را می‌خواستند فرار می‌کند و در یک خیابان امن، تنها می‌شود، آن تکه را دور می‌اندازد. میل بازیگر اصلی بر مبنای امیال سایر هواداران شکل گرفته بود اما مبتنی بر باوری که آن را از طریق گواهی کسب کرده باشد نبود. ظاهراً او باور نداشت که این تکه از گیتار چیزی ارزشمند و گرانبها است؛ چون وقتی به خیابان رسید آن را دور انداخت.

 

دو سناریوی آخر از جنس سرایتِ میلی به حساب می‌آیند. اما تفاوت بزرگی بین آن‌هاست. در مثال برونلو، علت سرایت میل به من این است که باوری که بر آن اتکا دارم از طریق گواهی کسب شده است. اما در مثال آگراندیسمان هیچ گواهی‌ای در کار نیست.

 

گاهی اوقات سرایتِ میلِ دیگران به ما، مستقل از تمامِ باورهایی است که از طریق گواهی‌های آن‌ها می‌توانیم به دست آوریم. به این پدیده «سرایتِ میلِ مستقیم» می‌گوییم. سناریوی آنتونیونی مثالی از سرایتِ میل مستقیم است: بازیگر اصلی احتمالاً هیچ اعتقادی به ارزش آن تکه گیتار ندارد، اما باز هم به میل افراد دیگری که پیرامونش هستند آلوده می‌شود. در مقابل، در مثال برونلو، «سرایتِ میلِ غیرمستقیم» را داریم: میل کس دیگری به ما سرایت می‌کند چون از طریق گواهی او به یک باور خاص رسیده‌ایم. سرایتِ میلِ غیرمستقیم بر گواهی سوار می‌شود، اما سرایت میل مستقیم چنین نیست.

 

معمولاً متوقف‌کردن سرایت میل مستقیم کار دشواری است، چون ما اغلب دست به توجیه آن می‌زنیم. اگر میلی در خودم پیدا کنم که بر هیچ یک از باورهایم متکی نباشد -یا حتی در تعارض با برخی از باورهایم باشد- می‌توانم میلم را توجیه کنم و به توضیحی (من‌درآوردی) برای این که چرا فلان چیز را می‌خواهم برسم. شواهد تجربی پرشماری از روان‌شناسی اجتماعی داریم که نشان می‌دهند ما برای توجیه و معنادار جلوه دادنِ کارها و ترجیحات و امیالمان از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنیم. وقتی میلی عجیب را در نتیجۀ سرایتِ میلِ مستقیم در خودمان پیدا می‌کنیم، حتی وقتی آن میل با عمیق‌ترین باورهای مورد قبول ما نیز در تعارض باشد، باید منتظر این قبیل توجیه‌های من‌درآوردیِ بعد از واقعه باشیم («یک مطلب علمی نخوانده بودم که می‌گفت کشیدن سیگار در واقع بد نیست؟»). این نوع توجیهاتِ من‌درآوردیِ بعد از واقعه می‌تواند مانع از دیدنِ اهمیت و نفوذ سرایتِ میلِ مستقیم بشود.

 

حالا چه کنیم؟ چطور از خودمان در برابر سرایتِ میل حفاظت کنیم؟ خبر بد این است که بخش عمده‌ای از سرایتِ میلی قابل تشخیص نیست. همانند مسری بودن عواطف، و برخلاف گواهی. در مورد گواهی‌ها سازوکار غربالگری بسیار خوبی داریم. اگر پیش‌بینی وضع هوا بگوید دارد برف می‌آید اما از پنجره بیرون را نگاه کنیم و برفی نبارد، پس هیچ دلیلی نداریم که گواهی پیش‌بینی وضع هوا را باور کنیم. و اگر همۀ شایعاتی که از دوستم بیل شنیده‌ام دروغ از آب درآید، احتمالاً دیگر شایعات بعدی او را چندان جدی نخواهم گرفت.

 

اما غربال‌کردن سرایتِ میل بسیار دشوارتر است. اگر بیل به شما چیزی بگوید ولی بدانید که ماجرا آن طور که او می‌گوید نیست، آنچه او در آینده خواهد گفت را نادیده می‌گیرید. اگر به باوری برسید که آشکارا با باورهای دیگر شما در تناقض باشد، باور جدید غربال خواهد شد (دست‌کم در اکثر مواقع، وقتی که تناقض واقعاً آشکار باشد).

 

و همین سازوکار غربالگری به حفاظت از ما در مقابل سرایت میل غیرمستقیم هم کمک می‌کند، چون سرایت میل غیرمستقیم از گواهی آغاز می‌شود. اگر باور مربوط به برنلوی ۲۰۰۴ که از طریق گواهی کسب کرده‌ام با بسیاری از باورهای عمیقاً مورد قبولِ من در تناقض باشد، آن را رد می‌کنم؛ و از این رو (از طریق سرایت میل غیرمستقیم) به میل من برای نوشیدن برونلوی ۲۰۰۴ منتهی نخواهد شد. تا جایی که بحث سرایت میل غیرمستقیم در میان باشد، کاملاً حفاظت‌شده هستیم.

 

 

 

اما سازوکار غربالگری برای سرایت میل مستقیم چه می‌تواند باشد؟ باورها یک شبکۀ منسجم تشکیل می‌دهند، اما امیال این‌طور نیستند. ما می‌توانیم امیال متعارض داشته باشیم، و اغلب هم داریم. به‌طور معمول، من به صِرف این که یک میلِ کسب‌شده از طریق سرایت میل مستقیم با برخی از امیال دیگرم در تعارض است آن را رد نمی‌کنم. تشخیص تناقض‌هایی که بین باورها وجود دارند ساده‌تر از تشخیص تناقض بین امیال است.

 

آگهی‌های بازرگانی سیگار یا نوشیدنی‌ها شیوه‌های بسیار کارآمدی برای سرایتِ میل دیگران به امیال ما هستند. این آگهی‌ها نمی‌خواهند پیامی به شما بدهند. اگر هم می‌خواستند، احتمالاً پیامی می‌دادند که تأثیرگذارتر از پیام‌هایی از این قبیل باشد که «مردان واقعی سیگارهای یک برند خاص را می‌کشند». این قِسم آگهی‌ها دنبال به راه انداختن یک میل در شما هستند، می‌خواهند سازوکار غربالگری شما را دور بزنند، یعنی همان سازوکاری که احتمالاً علیه سیگارکشیدن و مصرف نوشیدنی‌های قندی است. و در این کار بسیار موفق‌اند: به‌رغم این که فکر می‌کنید فلان برند نوشیدنی‌های بسیار ناسالمی می‌سازد که برای شما بد است، اگر آن آگهی کارش را خوب انجام بدهد، به هر حال آن میل را در شما به راه خواهد انداخت.

 

با این اوصاف، آیا هیچ سازوکار غربالگری‌ای برای سرایت میل مستقیم نداریم؟ یک گزینه این است: ما خیلی چیزها را می‌خواهیم، اما می‌خواهیم فقط چیزهای کمی را بخواهیم. خواستنِ خواستنِ یک چیز همان چیزی است که این نوع خواستن را با خواستن‌های دیگر متفاوت می‌کند. لذا این میلِ مرتبه‌ـ‌دوم (از مرتبۀ خواستن نه، از مرتبۀ خواستنِ خواستن) را می‌توان به عنوان یک سازوکار غربالگری برای سرایت میل مستقیم در نظر گرفت. ما امیالی را غربال می‌کنیم که نمی‌خواهیم آن‌ها را داشته باشیم. و امیالی هستند که می‌خواهیم آن‌ها را داشته باشیم؛ این دستۀ دوم، امیالی هستند که از غربال رد می‌شوند و مورد تأیید قرار می‌گیرند.

 

این شیوه تناظر خوبی با سازوکار غربالگریِ باورهای متکی بر گواهی پیدا می‌کند. مشکل اینجاست که بعید است جواب بدهد. امیال مرتبه‌ـ‌دوم هم خودشان میل هستند. از این رو، با توجه به این که ما می‌توانیم امیال مرتبه‌ـ‌اول را از طریق سرایت میل مستقیم کسب کنیم، دلیلی ندارد که نتوانیم امیال مرتبه‌ـ‌دوم را هم از طریق همان سرایت میل مستقیم کسب کنیم. در این صورت چه چیزی ما را از سرایتِ امیال مرتبه‌ـ‌دوم حفاظت خواهد کرد؟ مثلاً امیال مرتبه‌ـ‌سوم؟ اگر برای تعیین این که کدام یک از امیال مرتبه‌ـ‌اول ما آلوده هستند به امیال مرتبه‌ـ‌دوم نیاز داریم، پس برای تعیین این که کدام یک از امیال مرتبه‌ـ‌دوم ما آلوده هستند هم به امیال مرتبه‌ـ‌سوم نیاز خواهیم داشت. و تا بی‌نهایت. این سازوکار برای غربال امیالی که به ما سرایت کرده است جواب نخواهد داد.

 

تمایزی که من بین سازوکار غربالگری باورها و غربالگری امیال قائل شدم چندان هم مطلق نیست. بسیاری از اوقات غربالگری ما روی باورهای غلط درست عمل نمی‌کند. و همان‌طور که برخی از فنون مورد استفاده در روان‌پزشکی نشان می‌دهد، بسیاری از اوقات برخی از امیال «ناخواسته» غربال می‌شوند، برای مثال، اگر تعارض بین آن‌ها کاملاً بدیهی بشود. اما با این که برای غربالگریِ باورها یک سازوکار پیش‌فرض وجود دارد، چنین سازوکار پیش‌فرضِ قابل قیاسی برای امیال وجود ندارد. و این پیامدهای بالقوۀ مهمی برای طرز فکر ما راجع به خویشتن دارد.

 

امیال ما تغییر می‌کنند. پرسش این است که چه چیزی آن‌ها را تغییر می‌دهد؟ ما بسیاری از امیالمان را از طریق سرایت میل کسب می‌کنیم، و هیچ غربالگری واقعی‌ای روی این امیال انجام نمی‌شود. اما این بدین معناست که ما بسیاری از امیالمان را، به یک معنا، از افرادی که پیرامون ما هستند به ارث می‌بریم.

 

یکی از پیامدهای ریشه‌ایِ این بحث این است که در پرتو این ملاحظات ما چطور باید دربارۀ خویشتن فکر کنیم. یک طرز فکر شایع دربارۀ خویشتن، که دست‌کم به قرن هجدهم و دیوید هیوم بازمی‌گردد، این است که خویشتن عبارت است از مجموعۀ همۀ امیال ما (در کنار برخی حالات ذهنی دیگر). اما اگر این‌طور باشد، پس کیستی ما (یا خویشتن) تا حد زیادی نتیجۀ سرایت میل تصادفی است.

 

ما می‌دانیم که به نحوی نظام‌مند از این امکان که خویشتنِ آیندۀ ما می‌تواند با خویشتنِ کنونی ما متفاوت باشد چشم‌پوشی می‌کنیم. به این ماجرا «توهم پایان تاریخ»۴ می‌گویند: تمایل داریم خویشتنمان را یک محصول تمام‌شده در نظر بگیریم، اما به هیچ وجه این‌طور نیست. و این «توهم پایان تاریخ» احتمال این را که تلاش کنیم برای امیالی که از طریق سرایت میل مستقیم کسب کرده‌ایم توجیه‌های پس از واقعه فراهم آوریم، حتی بیشتر هم می‌کند.

 

بنابراین خویشتن تغییر می‌کند. پرسش این است، چقدر از این تغییر تحت کنترل ماست؟ مقداری از آن: ما روی باورهای جدیدی که کسب می‌کنیم کنترل کاملاً خوبی داریم. و حتی می‌توانیم روی امیال واقعاً رام‌نشدنی و جنون‌آمیز هم کنترل داشته باشیم. اما کنترل کامل نداریم. سرایت میل مستقیم می‌تواند تأثیری واقعی در این که چه کسی هستیم و چه کسی خواهیم شد داشته باشد؛ این چیزی است که باید آن را بسیار جدی بگیریم.