باستان‌شناسی از فضا: چطور آینده می‌تواند به کشف گذشته کمک کند؟

اگر به باستان‌شناسی علاقه داشته باشید، احتمالاً نام سارا پارکَک را شنیده‌اید. باستان‌شناس جوان و پرشوری که برای اولین‌بار، توانست نقشۀ یکی از پایتخت‌های مصر باستان، یعنی شهر اسرارآمیز تانیس را ترسیم کند. آنچه پارکک را به شهرت رساند، روشِ مبتکرانۀ او در باستان‌شناسی بود: تحلیل تصاویر ماهواره‌ای برای یافتن آثار تمدن‌های گمشده. چیزی که خودش آن را «باستان‌شناسی فضایی» می‌نامد. پارکک در این گفت‌وگو دربارۀ کتاب تازه و بسیار پرفروشش، «باستان‌شناسی از فضا» سخن می‌گوید.

گفت‌وگوی مگان بارتلز با سارا پارکَک، اسپیس — گاهی اوقات رصد تاریخ باستان انسان جز به مدد جدیدترین فناوری‌ها میسّر نیست. همین نکته راهنمای سارا پارکَک در حرفه‌اش بوده است. او باستان‌شناسی است که بر داده‌های سنجش‌ازدور۱ تکیه می‌کند. این داده‌ها را هواپیماها، ماهواره‌ها و پهپادها جمع می‌کنند. دانشمندان با استفاده از مشاهدات حاصل از این سامانه‌ها می‌توانند سراغ نشانه‌های بصری‌ای بروند که در روی زمین دیده نمی‌شوند، تا به این ترتیب، ردپاهای انسان‌هایی را بیابند که هزاران سال پیش از قدم‌گذاشتن ما به آسمان زیسته‌اند؛ ردپاهایی که مدت‌هاست از دست رفته‌اند.

 

پارکَک در کتابش مجموعۀ حیرت‌آوری از کشفیات را گردآوری کرده است که مشاهده با کمک این فناوری‌های پیشرفته رقم زده است. او همچنین داستان‌هایی از پشت‌پردۀ کارش می‌گوید. کتاب او با عنوان باستان‌شناسی از فضا۲ در ماه جولای منتشر شد.

 

از طرف اسپیس‌ با او قراری گذاشتیم تا بیشتر یاد بگیریم. این مصاحبه قدری ویرایش شده است تا وضوح بیشتر و حجم مناسب‌تری پیدا کند.

 

اسپیس‌: برای آن‌هایی که با ایدۀ باستان‌شناسی فضایی آشنا نیستند، لطفاً خلاصه بگویید که این حوزه چطور به وجود آمد.

 

سارا پارکَک: این حوزه را می‌شود این‌جور تعریف کرد: استفاده از انواع پلت‌فُرم‌های مستقر در فضا یا هوا برای نقشه‌برداری از نواحی باستانی روی زمین یا زیر آن، گاهی برای یافتن الگوها یا شکل‌ها، و گاهی در جست‌وجوی تفاوت‌های ظریف در طیف نور که به چشم ما نمی‌آید یعنی در طول‌موج‌های نزدیک، متوسط و دور مادون‌قرمز. تعبیر «باستان‌شناسی فضایی» اسمِ باحالِ این حوزه است. می‌شود اسمش را بگذارم «تحلیل طیفی چندپیکسلی قسمت میانی تروپوسفر» تا همۀ خوانندگانتان خوابشان ببرد. پس این اسم باحالِ این حوزه است، ولی در واقع به‌کارگیری فناوری‌های سنجش‌ازدور در باستان‌شناسی است…

 

حوزۀ باستان‌شناسی هوایی، یعنی استفاده از عکس‌های هوایی برای نقشه‌برداری نواحی باستانی، در اوایل دهۀ ۱۹۰۰ آغاز شد و در جنگ جهانی اول اوج گرفت که در طی آن، اولین خلبان‌های ماهر نظامی با دوربین‌هایشان از نواحی باستانی در خاورمیانه عکس می‌گرفتند. بعد، افسران مافوقشان گفتند: «عجب، پس می‌توانی از این ارتفاع عکس بگیری؟» الآن این کار فراگیر شده است. اما در حقیقت باستان‌شناسی بود که شناسایی هوایی در حوزۀ نظامی را راه انداخت. خیلی‌ها از این ماجرا خبر ندارند. امروزه ما از فناوری نظامی سود می‌بریم، لذا می‌شود گفت که به مرور زمان این فناوری را با هم به اشتراک گذاشته‌ایم. ولی الآن فناوری از پلت‌فرم‌های مستقر در فضا یا هوا به سمت چیزهایی مانند هواپیماهای بی‌سرنشین یا پهپادها می‌رود چون کنترلشان ساده‌تر است و هزینه‌شان بسیار کمتر است.

 

اسپیس‌: خُب به این سادگی هم نیست که داده‌های ماهواره‌ای را بردارید و کار دلخواه‌تان را بکنید. لطفاً قدری بیشتر بگویید که فرآیند کارتان چه شکلی است.

 

پارکَک: پیش از آغاز هر تحقیق باستان‌شناختی، چون این یک علم است، کارمان را با یک پرسش تحقیق شروع می‌کنیم. این‌طور نیست که بگوییم «می‌خواهیم یک شهر گم‌شده را پیدا کنیم!» چون خیلی مشکل‌ساز است و علاوه بر آن، قدری رویکرد استعماری دارد. فرض کنید به عوامل جابجایی جمعیت در دورۀ کلاسیک قوم مایا علاقه دارید، یعنی مابین سال‌های ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ میلادی. می‌خواهید بدانید که علت و نحوۀ تعامل شهرهای بزرگ با همدیگر و مسیرهای بالقوۀ بازرگانی چه بوده است و مردم احتمالاً کجاها زندگی می‌کرده‌اند. خُب، فارغ از اینکه دقیقاً در کدام نقطه کار می‌کنید، با این پرسش‌ها که بر اساس مطالعۀ کاملاً جدی کتابخانه‌ای و تمام پژوهش‌های سابقتان در این حیطه است وارد کار می‌شوید.

 

فقط و فقط در این هنگام است که می‌توانید بگویید: «دنبال چه هستم؟ خُب، دنبال مشخصه‌های الف و ب و پ هستم، یعنی مثلاً دنبال هرم‌ها یا خانه‌سازی‌ها یا جاده‌ها هستم». ولی چالش کار آن است که این‌ها زیر جنگل‌های بارانی قرار گرفته‌اند، لذا نمی‌توانم از ماهواره‌های نوری استفاده کنم. باید سیستم نقشه‌برداری جدیدی به اسم لیدار۳ استفاده کنم تا زیر درخت‌ها را ببینم. ما فناوری‌هایی را اقتباس و استفاده می‌کنیم که هم به درد جایی می‌خورند که مشغول پژوهش در آن هستیم، و هم به درد آن چیزی می‌خورند که دنبالش هستیم.

 

این یک‌جور بازی کارآگاهی است چون اول همۀ پژوهش‌های پیشینۀ ماجرا را انجام می‌دهید، سپس باید فکر کنید مبنای علمی کاری که می‌کنید چیست، از چه تکنیک‌هایی استفاده می‌کنید، چه چیزهایی جواب داده‌اند و چه چیزهایی نه. فقط و فقط آن هنگام است که پردازش تصویرها را آغاز می‌کنید. طبعاً ما همکاری تنگاتنگی با همکارانمان در وزارت‌خانه‌ها یا باستان‌شناس‌های فعال در آن کشورها داریم. ما هرگز در خلأ کار نمی‌کنیم.

 

 

 

اسپیس‌: بین ماهواره‌هایی که داده‌هایشان را استفاده کرده‌اید، کدام‌یک محبوب شماست؟

 

‌ پارکَک: خُب من چندین و چند ماهوارۀ محبوب دارم. ولی الآن به ماهوارۀ وُرد وی‌یو وان۴ کمی بیشتر علاقمندم. دقت تصویر آن بین ۳۰ تا ۴۰ سانتی‌متر است، یعنی کمتر از یک فوت. می‌تواند داده‌ها را در هر دو دسته طول‌موج نزدیک و متوسط مادون‌قرمز جمع کند. لذا می‌توانید تغییرات ظریف در ویژگی‌های زمین‌شناختی زمین در قسمت‌های مختلف طیف نور را رسم کنید، که خیلی به درد باستان‌شناسی می‌خورد. ما از آن در نواحی مختلف مصر برای ترسیم نقاط باستانی استفاده کرده‌ایم. این ماهواره یک سیستم حس‌گر ماهواره‌ای خارق‌العاده دارد.

 

اسپیس‌: آیا ماهواره‌های بعدی‌ای هم هستند که الآن برای برنامه‌های دیگر مشغول کار باشند و شما به آن‌ها نظر داشته باشید؟

 

پارکَک: رؤیایم این است که یک ماهوارۀ اختصاصی باستان‌شناسی داشته باشیم. اگر میلیاردری هست که الآن این مصاحبه را بخواند، لطفاً خبر داشته باشید که من چک هم قبول می‌کنم. با شماره تلفنم تماس بگیرید! من و همکارانم در این باره مزاح می‌کنیم، منتهی من واقعاً دوست دارم چیزی از جنس یک سیستم فضایی لیدار درست شود. ناسا یکی از این‌ ماهواره‌ها دارد، اما دقتش بسیار پایین است. نقاط بسیاری از دنیا هست که زیر پوشش متراکم درختان‌اند، چه در آمریکای شمالی، یا آمریکای مرکزی، آمریکای جنوبی، جنوب‌شرق آسیا، یا مرکز آفریقا. منطقی نیست که با پهپاد یا هواپیما داده جمع شود. این‌ها را فقط می‌توان برای نواحی کوچک‌تر استفاده کرد چون واقعاً گران‌اند.

 

اسپیس‌: اگر کسی به فضا علاقه داشته باشد و بخواهید او را به این کاربرد خاص فناوری فضایی علاقمند کنید، چه می‌گویید؟

 

پارکَک: خُب، اگر به فضا علاقمندید، تقریباً مطمئنم که به امکان یافتن حیات در سیاره‌های دیگر علاقه دارید. این یکی از موتورهای محرّک برنامۀ فضایی امروزی ‌ما است… اگر تمدنی در سیاره‌های دیگر باشد، چه می‌شود؟ خُب، من باستان‌شناسم، من می‌دانم چطور پیدایشان کنم!

 

این فناوری، ما را قادر به چنین کاری می‌کند. با این فناوری می‌توانیم سرنخ‌هایی پیدا کنیم که این تمدن‌های سابق به چه شکل بوده‌اند. و فکری که در سرم هست و در کتابم هم درباره‌اش حرف می‌زنم این است: روزی می‌رسد که می‌توان از همین تکنیک‌ها برای پیدا کردن سازه‌ها و ساخته‌ها در سایر سیارات استفاده کرد. برای همین فکر می‌کنم که ناسا باید باستان‌شناسان را استخدام کند. ما باید برای صد سال بعد برنامه‌ریزی کنیم، برای زمانی که در دنیاهای دیگر دنبال این تمدن‌ها می‌گردیم، چون فضانوردان برای انجام کار ما آموزش ندیده‌اند.

 

اسپیس‌: شما خیلی گیرا و جذاب دربارۀ تانیس۵ نوشته‌اید، و آن لحظه‌ای که بالاخره دیدیم همۀ آن سازه‌ها در نواحی‌ای از شهری سر بر آوردند که به نظر می‌آمد صاف و خالی است.

 

پارکَک: تانیس در اواخر دورۀ پادشاهی جدید، پایتخت مصر بود. آن عصر امپراطوری واقعاً عظیم بود، و این پایتخت عظیم هم در شمال‌شرقی دلتای مصر ساخته شد که حدود ۴۰۰ سال دوام آورد. وقتی می‌گویم شهر عظیمی بود، یعنی مثلاً معادل نیویورک یا واشینگتن دی‌.سی. آن‌ها بود. لابد ده‌ها هزار نفر آنجا زندگی می‌کرده‌اند. و امروز، هیچ نیست…

 

این روایت برای من گیراست چون به نظرم از غرور ما حکایت می‌کند. بعید می‌دانم ساکنان تانیس گمان می‌کردند که نه‌تنها از شهرشان جز گرد و غبار نماند، بلکه هیچ‌کس حتی نداند که چه شکلی بوده است. وقتی توانستیم نقشۀ شهر را بکشیم، به این‌‌جور چیزها فکر می‌کردم. فکر می‌کردم که: «این آدم‌ها که بودند؟ کجا زندگی می‌کردند؟ چطور زندگی می‌کردند؟ و بعد چطور هیچ چیز از این پایتخت نمی‌دانیم؟» وقتی آن را پیدا کردیم و نقشه‌برداری کردیم و به این فکر کردیم که ساختمان‌هایش چه شکلی بوده‌اند، ایدۀ «بی‌دوامی» ما انسان‌ها به ذهنم خطور کرد.

 

 

 

اسپیس: آیا در میان‌مدت، تحول فضایی خاصی رُخ می‌دهد که به نظرتان تأثیر شگرفی بر باستان‌شناسی بگذارد؟

 

پارکَک: با سامانه‌های سنجش فراطیفی توانستیم صدها پهنای باند بسیار باریک را ببینیم. زمین‌شناسان حداقل دو دهه است که از این فناوری برای نقشه‌برداری نشانه‌های ظریفی استفاده می‌کنند که نشان می‌دهند فلان عارضۀ زمین‌شناختی احتمالاً کجاست، چون همۀ چیزهای روی زمین علامت‌های شیمیایی منحصربفرد خود را دارند که زمین‌شناسان می‌توانند آن علامت‌ها را در طیف نور ببینند. خُب، همین در مورد نواحی باستان‌شناسی هم صادق است، یعنی نواحی باستان‌شناختی هم علامت‌های شیمیایی منحصربه‌فرد خود را دارند. پس ایده‌مان این است: ما می‌توانیم پایگاه‌های داده‌هایی از مناطق باستان‌شناسی سراسر زمین بسازیم و آن‌ها را با این فناوری فراطیفی که ناسا ساخته است شناسایی کنیم.

 

اسپیس‌: و شما در کتابتان گفته‌اید که اگر قرار باشد یک نقطه را انتخاب کنید تا باستان‌شناسی فضایی در آنجا بیشتر انجام شود، آن نقطه جمهوری آفریقای مرکزی است. لطفاً بگویید چرا تاریخ آن منطقه این‌قدر برایتان جذاب است، و فناوری فضایی دقیقاً چگونه باستان‌شناسی را میسّر می‌کند؟

 

پارکَک: وقتی که امروزه یک جنگل بارانی متراکم را می‌بینیم، به نظرم فکر می‌کنیم همیشه آنجا جنگل بوده است و پیش خودمان می‌گوییم: «عجب، یک جنگل بارانی متراکم آنجاست. هیچ‌کس نمی‌توانسته آنجا زندگی کند». به پژوهش‌هایی نگاه کنید که از جایی مثل برزیل می‌آید، و می‌دانید که وضع جنگل‌زدایی در آنجا چقدر وخیم است، ولی جنگل‌زدایی به باستان‌شناسان امکان داده است صدها و صدها نمونه از این نقاط باستان‌شناختی را پیدا کنند.

 

همکاران آفریقایی‌ام به من گفته‌اند که جنگل‌های بارانی در منطقۀ مرکزی آفریقا در ۸ یا ۹ کشور مختلف گسترده شده‌اند. و همین مفهوم است که در فیلم سینمایی «پلنگ سیاه»۶ مطرح شد. و درست است که واکاندا۷ وجود ندارد، ولی ایده‌مان این است که بالقوه ممکن است تمدن‌های تمام و کمالی آنجا باشند که فی‌الحال خیلی کم درباره‌شان می‌دانیم. به نظر من این نکته بسیار گیراست، این ایده که با کشفیات باستان‌شناسی شاید بتوان تاریخ آفریقا را از نو نوشت.

 

اسپیس‌: یادم نیست در زمان نگارش کتابتان بود یا در مرحلۀ انتشار آن، ولی یادم هست که چند توییت نوشتید و در آنها سعی کردید پژوهش‌های خاص و افرادی که واقعاً در آن کشورها زندگی و تحقیق می‌کنند و چالش‌های این تحقیقات را روشن‌تر کنید. می‌شود بگویید که انگیزه‌تان چه بود و این انگیزه در فرآیند نگارش کتاب چه نقشی بازی کرد؟

 

پارکَک: مثل هرکس دیگری که با گذشت زمان چیزهایی می‌آموزد، به مرور زمان فهمیده‌ام که استعمار هنوز چقدر بر نحوۀ کار باستان‌شناسی امروزی اثر دارد. و در تمام تحقیق‌هایم عامدانه سعی می‌کنم از رویکردهایم استعمارزُدایی کنم. کل ساختار باستان‌شناسی، استعماری است و نمی‌توانم برای آن کاری بکنم، و ما باید سیستم را کامل تجزیه کنیم و به نوعی از صفر شروع کنیم.

 

در باستان‌شناسی (و به نظرم در بسیاری از حوزه‌های علمی)، در زمینۀ سنجش‌ازدور، ساده می‌شود از مردان سفیدپوست در دانشگاه‌های غربی نقل‌قول آورد و کار را به پایان رساند. و من هم می‌توانستم این کار را بکنم، اما درست نیست… به نظرم مایی که در غرب کار می‌کنیم واقعاً باید بسیار دقت کنیم که از چه کسی و چگونه نقل‌قول می‌آوریم.

 

اسپیس‌: اگر قرار باشد که خواننده‌ای از کتاب شما فقط یک ایده را بگیرد، امیدوار هستید کدام ایده باشد؟

 

پارکَک: اینکه گذشته‌ها برای ما مهم است. می‌دانم که مبتذل به نظر می‌آید، ولی به نظرم یکی از نکاتی است که فی‌الحال مغفول مانده است، یعنی الآن که با تغییر اقلیم و سیاست‌مداران بی‌ثبات سر و کله می‌زنیم و دنیا انگار بیچاره شده است، دغدغۀ گذشته را داشتن مبتذل به نظر می‌رسد. اما فکر می‌کنم وقتی که این چارچوب درازمدت را درک کنید، این را که همۀ ما جزئی از این سیر طولانی‌مدت هستیم، وقتی درک کنیم که از کجا آمده‌ایم، این تمدن‌های گذشته را بفهمیم و بدانیم چطور اوج گرفتند و سقوط کردند، آنگاه می‌توانیم قدری با عمق بیشتر و از فاصلۀ درست‌تر به قضایا نگاه کنیم، که به شدت هم به این نیاز داریم…

 

به نظرم بیچارگی یعنی اینکه گرفتار شده باشید. یعنی نتوانید اقدامی کنید، احساس ناتوانی کنید. و اگر ذره‌ای امید داشته باشید، یک امید حساب‌شده و سنجیده، می‌توانید نفس عمیقی بکشید و راه بیافتید، می‌توانید بگویید که «خُب، دردسر داشته‌ایم و دردسر خواهیم داشت، و من به فلان طریق می‌توانم نقشی ایفا کنم». به نظرم اگر بدانیم از کجا آمده‌ایم، قدری به رفع گرفتاری‌مان کمک می‌کند