چگونه مشکل را حل کنیم؟

نگاه نو– شش سال پیش ایران در برابر انسدادی بزرگتر و یاسی عمیق‌تر از امروز قرار داشت. در آن سال‌های ۹۱ و ۹۲ کشور به حدی دوپاره شده بود که کوچک‌ترین روزنه امیدی به بهبودش نبود. توافق چنان شد که جریان پیشرو و اصلاح‌طلب از ریاست جمهوری حسن روحانی حمایت کنند تا کشور کمی از بحران و سقوط و دره فاصله بگیرد تا از قِبَل این آرامش، جریان‌هایی که زیر چتر جنبش سبز قرار داشتند، فرصتی دوباره برای پی‌گیری مطالبات خود به دست آورند. در عمل اتفاق دیگری افتاد.

حسن روحانی در بسیاری زمینه‌ها خود را پیشروتر از آن‌چه انتظار می‌رفت نشان داد. دور کردن سایه جنگ، بهبود روابط خارجی، باز شدن نسبی فضای فرهنگی و سیاسی، سر خم نکردن در برابر دلواپسان، کنترل تورم و ایجاد خوش‌بینی نسبت به آینده اقتصادی به رییس جمهور کمک کرد تا حتی بتواند به نسبت از زیر سایه خاتمی و هاشمی خارج شود و خود را بازیگر قابل و جدیدی نشان دهد. حسن روحانی در انتخابات خبرگان در تهران کمتر از هاشمی رای آورد، اما با مرگ هاشمی همه تخم‌مرغ ها به سبد او روانه شد.

خوش‌بینی، خامی، کهولت، تنبلی یا هر دلیل دیگری باعث شد توان واقعی این سبد دیده نشود. کارنامه چهار سال اول حسن روحانی موفق بود، اما این موفقیت، علاوه بر توانایی‌های خودش و تیمش، مرهون بادهای موافق بسیاری از جمله ریاست جمهوری اوباما، نیاز بخش اصلی هسته قدرت به توافق هسته‌ای، نیاز آن بدنه به روحانی برای بازگرداندن کشور از دره و مهم‌تر از همه جریان اجتماعی حامی روحانی بود.

با حذف این بادهای موافق، بالا گرفتن سهم‌خواهی اصحاب ژن خوب و مقداری بدشانسی، کارایی دولت و رییسش در مدتی کوتاه، افت شدیدی کرد. دولت دوم با همان سیاست ایجاد بحران پشت بحران جریان ارتجاعی، نیامده زمین‌گیر شد و در کمتر از یک سال به وضعیت امروز دچار شدیم. اما چاره چیست؟ شفافیت و بازگشت به مردم.

وضعیت امروز کمابیش از سال ۹۱ بهتر است ولی میزان خشم و ناامیدی مردم از اوضاع و به خضوص نقش اصلاح‌طلبان حتی قابل مقایسه با آن دوران نیست. این موضوع قطعا تا حدی ناشی از شکست‌های سیاسی اصلاح‌طلبان در این شش سال است، اما ناکامی برای هرجریان سیاسی پیش می‌آید.

عامل مهم‌تر این وضعیت بغرنج و خشم پیش آمده پنهان‌کاری، غیر خودی دانستن و بازی ندادن مردم و عدم شفافیت است. جالب این که موفقیت‌های سیاسی اصلاح‌طلبان هم عمدتا تنها زمانی حاصل شده که از این رفتار فاصله گرفته‌اند و با این حال همچنان روی آن اصرار دارند.

جریان اصلا‌ح_‌طلب اگر نمی‌خواهد بیش از این منگنه شود، نیاز دارد پیش از هرچیز رودربایستی با خودش را کنار بگذارد. ریش‌سفیدی و پشت‌پرده بازی شاید زمانی در گذشته‌ کمک‌هایی به گشایش‌هایی کرده باشد، اما آیا امروز کسی هست که حتی در توان این بازی‌ها ولو در ایفای نقش مسکن باوری داشته باشد؟ منافع شاخه‌های مختلف هسته قدرت و اصلاح‌طلبان آن‌قدر با هم تفاوت و زاویه دارد که اصلاح‌طلبان هرچقدر هم بخواهند باور کنند «خودی» و از «صاحبان سفره انقلابند»، در نهایت فقط در طول زمان خواهند سوخت و بلاموضوع خواهند شد.

در این فاصله بعیدی که بین مردم و حاکمیت شکل گرفته است، سیاست‌ورزی عاری از مردم و با توسل به مرز خودی-غیرخودی بودن محلی از اعراب ندارد و چنانچه اصلاح‌طلبان به روند کنونی ادامه دهند، خلا مردم و قدرت توسط نیروهای دیگری پر خواهد شد. ایران تا کنون کمابیش از موج جهانی پوپولیسم مصون مانده است. تا چند صباح دیگر این نیک‌بختی ادامه خواهد داشت؟

چند روز پیش فیلمی یک دقیقه‌ای از محمدخاتمی درباره رفع حصر پخش شد که هیچ معنای مشخصی از آن نمی‌شد استنباط کرد. پس از آن نقل قولی از تابش منتشر شده به این مضمون که رهبری با رفع حصر موافقت کرده و دولت در این باره دست دست می‌کند. رفع حصر فقط یک نمونه از مشکلاتی است که اگر راه حلی داشته باشند، راهشان نه دعا برای این ستون به آن ستون شدن، که صحبت مستقیم و دخیل کردن مردم است. مردمی که منافعشان با منافع اصلاحات هم‌پوشانی دارد. کمابیش سرنوشتشان به اصلاحات گره خورده و هنوز می‌توانند به افرادی مانند خاتمی اعتماد کنند. امروز گوش شنوا برای شنیدن حرف خاتمی هست اما بدیهتا این پنجره تا ابد باز نمی‌ماند.

و مگر سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه چیزی جز دخیل بودن مردم در سرنوشتشان است؟

✍????محمدافخمی
منبع: کلمه