حقوق بشر و نقد جامعه‌ی معاصر: بررسی نظرات پی‌یر منان

هنگامی که در سال ۲۰۱۳ مخالفان قانونی کردن ازدواج همجنس‌گرایان در فرانسه جنبش اجتماعی بزرگی را ترتیب دادند، جنبشی که به «تظاهرات برای همه» مشهور شد، بسیاری از روزنامه‌نگاران و سیاست‌شناسان فرانسوی آن را «مه ۶۸ محافظه‌کاران» خواندند. اغراق نیست اگر بگوییم فضای فکری و سیاسی فرانسه در دهه‌های اخیر را می‌توان به هواداران روح مه ۶۸ و مخالفان آن تقسیم کرد. مه ۶۸ نماد گسستی در کنش و تفکر سیاسی است: اردوگاهی که با سلاح حقوق بیشتر به جنگ نهادهای مسلط جامعه‌ی فرانسه رفتند، و اردوگاهی که همچنان در پی محافظت از نهادهای مسلط بود و هست. دهه‌ی شصت تمام شد اما مواجهه‌ی این دو اردوگاه به شکل‌های دیگر در عرصه‌های تفکر و سیاست ادامه یافت. اندیشه‌ی ۶۸ خواهان جامعه‌ای آزادتر و برابرتر، رها از سنت و جبر نهادهایی مثل کلیسای کاتولیک، دانشگاه و خانواده و دولت بود. اندیشه‌ی ضد ۶۸ در پس احیاء اقتدار از دست رفته‌ی نهادهای مسلط و پی افکندن نظمی آریستوکراتیک است. تضاد ۶۸ و ضد ۶۸ شکلی از تضاد قدیم و جدید در بستر تاریخ معاصر غرب است.

 

در فضای فارسی‌زبان آشنایی گسترده‌ای با اردوگاه مه ۶۸ وجود دارد. اما ما چندان با اردوگاه مخالف آشنا نیستیم. پی‌یر منان یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان سیاسی معاصر فرانسه است که به اردوگاه ضد ۶۸ تعلق دارد. آن‌چه او را از دیگر روشنفکران این جبهه متمایز می‌کند قوت استدلال و انسجام منطقی نوشتار اوست. نوشته‌های منان را نمی‌توان صرفاً به بُعد سیاسی و جدلی آن فروکاست. منان منتقد هوشمند و نکته‌بین زندگی مدرن است، و نقد او به جنبه‌هایی از فلسفه‌ی مدرن از عمق و دقتی مثال‌زدنی برخوردار است. هر قدر هم که با گرایش و هدف سیاسی او مخالف باشیم نمی‌توانیم تشخیص او را از مشکلات و نقاط ضعف پروژه‌ی مدرن نادیده بگیریم. برای کسی که در سنت فلسفه‌ی سیاسی مدرن بار آماده است، مواجهه با آثار منان می‌تواند شکوفاکننده‌ی فکر باشد زیرا ما را وا می‌دارد تا در باب پیش‌فرض‌ها و امور بدیهی انگاشته‌شده مجدداً تأمل کنیم.

 

رساله‌ی مختصر پی‌یر منان با نام «قانون طبیعی و حقوق بشر» حاصل شش سخنرانی وی در انستیتوی کاتولیک پاریس است که در سال ۲۰۱۷ ایراد شده‌اند. این رساله در واقع حمله‌ای نیرومند و عریان به یکی از ستون‌های اصلی اندیشه‌ی ۶۸ است: «حقوق بشر و مبانی فلسفی آن». در این مقاله می‌کوشیم ابتدا شرحی بسیار فشرده از مهم‌ترین نکات این رساله به دست دهیم، و سپس در پایان با نگاهی انتقادی‌تر بحث منان را خلاصه کنیم.

 

مفهوم مدرن طبیعت و حق طبیعی

 

منان کتاب خود را با نقد مفهوم طبیعت به مثابه‌ی امری صرفاً زیست‌شناسانه آغاز می‌کند: فلسفه‌ی حقوق بشر مدافع حقوق فرد است. در این فلسفه هر فرد انسانی از آن حیث که موجودی زنده است، صاحب حق است. به این ترتیب، سروکار ما در حقوق بشر با فرد زنده جدا از دیگری است که به شکلی منتزع از هرگونه پیوند اجتماعی صاحب حقوقی بنیادین است. «طبیعت» در این دیدگاه به طبیعت زیست‌شناسانه فروکاسته می‌شود. جز واقعیت زیست‌شناسانه‌ی فرد، هیچ چیز طبیعی دیگری در فرد و پیوندهای اجتماعی او وجود ندارد. بدین ترتیب در تمام آن‌چه زندگی اجتماعی می‌نامیم، هیچ امر طبیعی‌ای وجود ندارد. انسان از آن حیث که فردی زنده و جدا از دیگران است حقوقی دارد اما به محض این که وارد جامعه می‌شود، وارد حوزه‌ی برساخته‌های بشری می‌شود که به دلخواه و بر اساس حقوق طبیعی فرد می‌تواند تغییر کند. ایده‌ی حقوق بشر آنچنان که در فلسفه‌ی کلاسیک لیبرال از توماس هابز تا ژان ژاک روسو صورت‌بندی شد، بر مفهومی فردگرایانه از طبیعت بشری استوار بوده است. حقوق طبیعی مدرن به گونه‌ای بنیادین بر اساس تعریفی فردگرایانه – طبیعی از انسان به وجود آمده است.

 

پیامد نهایی چنین تعریف فقیری از طبیعت، تخریب و بازسازی مداوم «برساخته‌های فرهنگی و اجتماعی» هر جامعه‌ای است. هدف این «واسازی» مداوم در نهایت همان چیزی است که اندیشه‌ی مدرن آن را آزادی فردی می‌نامد. منان می‌گوید بر اساس این دیدگاه تمام خصلت‌های بشری «برساخته» و «مصنوع» است، و آماده برای واسازی. جهان انسانی به این ترتیب همچون بازی لگو ساختمانی است که هر آن قطعاتش را می‌توان باز و دوباره به دلخواه سوار کرد. هیچ معیار طبیعی‌ای برای زندگی انسانی وجود ندارد زیرا تنها امر حقیقتاً طبیعی، واقعیت زیست‌شناسانه‌ی انسان است. ما نمی‌توانیم نهادی اجتماعی، رژیمی سیاسی یا کنشی انسانی را بر اساس مفهوم طبیعت بسنجیم. پرسش درباره‌ی همخوانی یا ناهمخوانیِ این رژیم سیاسی با طبیعت بشری برای فلسفه‌ی حقوق بشر پرسشی بی‌معنا است.

 

نقطه‌ی عزیمت منان در نقد حقوق بشر این است که امر طبیعی تنها به «امر زیست‌شناسانه» محدود نمی‌شود. در امور اجماعی نیز می‌توانیم از طبیعی و غیرطبیعی صحبت کنیم. فلسفه‌ی سیاسی مدرن مفهوم «طبیعت بشر» را به تدریج کنار می‌گذارد حال آن که ما نمی‌توانیم از انسان به گونه‌ای معنادار سخن بگوییم مگر این که از پیش موضعی دست‌کم ضمنی درباره‌ی طبیعت او نگرفته باشیم. برای فلسفه‌ی سیاسی مدرن، طبیعت بشر در واقع آزادی یا خودبنیادی (autonomie) است و این مبنای هنجارین حقوق بشر است.

 

در نقد سوژه‌ی خودبنیاد

 

هیچ‌گاه فرمان‌ده و فرمان‌بر نمی‌توانند یک «شخص» باشند. ما می‌توانیم بر «بخشی» از خود، به عنوان مثال بر بدن خود، فرمان برانیم اما نمی‌توانیم بر «خود» فرمان برانیم. یک فرد در آن واحد نمی‌تواند به طور کامل و مطلق فرمان‌ده و فرمان‌بر باشد.

 

زندگی عملی انسان از نظر منان بدون تصور جفت فرمان‌دهی و فرمان‌بری قابل تصور نیست. به محض این که درگیر عمل می‌شویم یا فرمان می‌دهیم یا از کسی فرمان‌ می‌بریم. پرسش کهن سیاست همواره این بوده است که چه کسی، بر اساس چه قانونی باید فرمان دهد؟ پاسخ فلسفه‌ی سیاسی دموکراتیک به این پرسش کهن این بوده است: ما تنها باید از قانونی تبعیت کنیم که خودمان آن را وضع کرده‌ایم. سوژه‌ی خودبنیاد کسی است که همزمان فرمان‌ده و فرمان‌بر است. نقد منان به مفهوم خودبنیادی ظریف و تأمل‌برانگیز است: فرض مدرن خودبنیادی ناگزیر به این نتیجه‌ی منطقی می‌رسد که من هم‌زمان خودبنیاد و دیگربنیاد (hétéronome) هستم. خودبنیاد هستم چون فرمان می‌دهم، و دیگربنیاد هستم چون تبعیت می‌کنم. بنابراین، مفهوم خودبنیادی بشر در عمل در نظر منان مفهومی مبهم و مشکل‌زا است.

 

فلسفه‌ی قدمایی فاقد مفهوم خودبنیادی بود. در عوض آن‌چه برای قدما اهمیت داشت «حکومت بر نفس» بود. حکومت بر نفس عبارت بود از غلبه و فرمان روح بر جسم. من باید بر بدن خود حکومت کنم و اختیارش را در دست داشته باشم. حال آن که فلسفه‌ی سیاسی مدرن مفهوم حکومت بر نفس را تقریباً به کناری نهاده است و مفهوم خودبنیادی را جایگزینش کرده است. این مفهوم چنان که منان شرح می‌دهد در عمل مبهم است و موجب می‌شود جفت فرمان‌ده – فرمان‌بر معنای مشخص خود را از دست بدهد زیرا هیچ‌گاه فرمان‌ده و فرمان‌بر نمی‌توانند یک «شخص» باشند. ما می‌توانیم بر «بخشی» از خود، به عنوان مثال بر بدن خود، فرمان برانیم اما نمی‌توانیم بر «خود» فرمان برانیم. یک فرد در آن واحد نمی‌تواند به طور کامل و مطلق فرمان‌ده و فرمان‌بر باشد.

 

بر این اساس، در دموکراسی مدرن شهروندان تصور می‌کنند که بر خود فرمان‌ می‌رانند. اما آنها به تعبیر منان بیش از پیش به «چینی در دولت» (le pli de l’Etat) بدل می‌شوند. در این تعبیر، دولت، گویی پارچه‌ است و شهروندان، چینی در این پارچه. نه دولت به درستی فرمان می‌دهد، نه شهروندان به واقع فرمان‌ می‌برند. دولت به معنای حقیقی کلمه فرمان نمی‌دهد چون غایتی برای حکومت کردن ندارد، تنها اعمالی را مجاز و اعمالی دیگر را ممنوع می‌کند. شهروندان به معنای واقعی کلمه نه فرمان می‌برند و نه در واقع فرمان‌ده هستند. شهروندان در این وضعیت بیش از پیش به چینی در کلاف پیچیده دولت بدل می‌شوند، یعنی به بخشی و لایه‌ای از دم‌ودستگاه دولت مدرن. به این ترتیب، زیر پوشش ظاهری مفهوم خودبنیادی دموکراتیک « تیرانی» (tyrannie) نامحسوس دولت دموکراتیک به وجود می‌آید.

 

به نظر منان، خطای بنیادین فلسفه‌ی سیاسی مدرن (یا به عبارت دقیق‌تر «لیبرال») این است که تصور می‌کند شرایط فرمان‌دهی را می‌تواند از درون شرایط وضع طبیعی، شرایطی که کسی بر کسی به معنای واقعی فرمان نمی‌راند، تولید کند. به عبارت ساده‌تر، لیبرالیسم می‌خواهد از درون شرایطی بی‌قاعده که آن را وضع طبیعی می‌نامد، وضعی قاعده‌مند بیافریند. حال آن که زندگی اجتماعی، یعنی زندگی عملی انسان همواره از پیش قاعده‌مند است، و حاصل فرمان‌دهی و فرمان‌بری. تصور وضعیتی پیش از فرمان‌دهی – فرمان‌بری حاصل انتزاع محض و افسانه‌ای مدرن است که نمی‌تواند رنگی واقعی به خود بگیرد.

 

حقوق فرد و نهاد

 

منان ادامه می‌دهد: در جامعه‌ی معاصر حقوق بشر به تدریج به تنها مرجع سیاست مدرن بدل شده است. قانون به جای این که سمت‌وسویی به زندگی عملی فرد بدهد، تنها اعمالی را مجاز یا ممنوع می‌شمارد. حقوق بشر در نهایت تمایل به گسترش آزادی و اعمال مجاز دارد و میل طبیعی سیاست دموکراتیک مدرن به سوی از میان برداشتن موانع آزادی فردی است، بی‌آن‌که معیاری مثبت و معنی‌دار برای عمل فردی وضع کند. برای فهم نقد منان می‌توانیم حق آزادی بیان را در نظر بگیریم. تک تک شهروندان صاحب حق آزادی بیان هستند. اما این حق همچنان صوری است: من آزاد هستم که هر چه می‌خواهم بگویم. اما کیفیت گفتار من و معیاری که بر اساس آن باید سخن بگویم اهمیتی ندارد. فلسفه‌ی سیاسی مدرن بیشتر دل‌مشغول حق عمل آزاد است، تا کیفیت و قاعده‌ی این عمل. به عبارت ساده‌تر، پرسش اصلی در نظام حقوقی مدرن این است که: چه کارهایی می‌توانم بکنم، و نه این که چگونه و بر اساس چه قواعدی این کارها را انجام دهم. دل‌مشغولی اصلی فلسفه‌ی سیاسی مدرن حق عمل است و نه معیار عمل. نتیجه‌ی این وضعیت این است که آزادی بیان به تدریج در جامعه‌ی مدرن به فقیر شدن خود «بیان» منجر شده است. شهروندان بیش از آن که دل‌مشغول گفتار معقول باشند، دل‌مشغول حق گفتن هستند. فضای مجازی نمونه‌ی کاملی است از تحقق حق آزادی بیان بدون قاعده‌ی بیان. فقیر شدن بیان، به فقیر شدن اندیشه و کلیشه‌ای شدن آن منجر می‌شود. در نهایت ما در وضعی قرار می‌گیریم که زیر پوشش ظاهری «آزادی بیان» در حال تکرار کلیشه‌ها و هنجارهایی هستیم که دولت دموکراتیک مدرن آنها را دیکته می‌کند. چنین است که نوعی تیرانی نامحسوس زیر پوشش دموکراسی زاده می‌شود. آزادی بیان بدون دل‌مشغولی نسبت به کیفیت گفتار و معقولیت آن به تخریب آزادی بیان می‌انجامد.

 

یکی از پیامدهای مرجعیت مطلق حقوق بشر در سیاست این است که تنها معیار سنجش نهادهای جامعه، حقوق فردی است و این باعث می‌شود که مشروعیت نهادها مدام تضعیف شود. دانشگاه، خانواده، ملت، مدرسه و سایر نهادهای اجتماعی هنگامی مشروع هستند که حقوق فرد را رعایت کنند، حقوقی که به طور مداوم دایره‌ی وسیع‌تری پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، پیامد ضمنی حقوق بشر رشد بیش از حد فردگرایی و مطالبات فرد در برابر نهادها است. به این ترتیب، معنا و غایت نهادها زیر فشار مطالبات فردی تضعیف می‌شود. در چنین جامعه‌ای این امرِ فردی است که مدام امرِ جمعی را می‌سنجد و هرگونه مطالبه‌ی امرِ جمعی از امرِ فردی نوعی استبداد و زورگویی قلمداد می‌شود.

 

به سوی قانون طبیعی

 

دل‌مشغولی اصلی فلسفه‌ی سیاسی مدرن حق عمل است و نه معیار عمل. نتیجه‌ی این وضعیت این است که آزادی بیان به تدریج در جامعه‌ی مدرن به فقیر شدن خود «بیان» منجر شده است. شهروندان بیش از آن که دل‌مشغول گفتار معقول باشند، دل‌مشغول حق گفتن هستند.

 

پی‌یر منان در پایان رساله‌ی خود نظر نهایی‌اش را این گونه جمع‌بندی می‌کند: نظم اجتماعی به طور ماهوی نظمی archique است، یعنی حاصل مجموعه‌ای از قواعد برای عمل انسانی، برای فرمان‌بری و فرمان‌دهی است . این نظمِ قاعده‌مند برای فلسفه‌ی سیاسی کلاسیک یعنی برای کسانی همچون افلاطون، ارسطو و توماس قدیس (و فارابی در سنت فلسفه‌ی اسلامی) نظمی طبیعی است. بر عکس، برای بنیان‌گذاران فلسفه‌ی سیاسی مدرن هیچ چیزی در نظم اجتماعی طبیعی نیست بلکه آن‌چه طبیعی است وضعیت an-archie بی‌قاعده و بی‌فرمان است. همان طور که گفتیم، فلسفه‌ی سیاسی مدرن می‌کوشد از درون این نظم بی‌فرمان قواعدی برای فرمان‌دهی و فرمان‌بری بیافریند. اما آن‌چه پس از چند سده تحقق عملی این فلسفه شاهد هستیم این است که نظم دموکراتیک به تدریج به سمت بی‌فرمانی و بی‌قاعدگی میل کرده است زیرا آگاهی مدرن می‌پندارد هیچ چیزی در نظم اجتماعی طبیعی نیست. این فلسفه در نهایت به فردگرایی بی‌حدوحصری دامن زده است که هیچ قاعده‌ای را فراسوی خود نمی‌پذیرد و بیش از پیش به هرگونه نظم archqiue یعنی نظمی که در آن کسانی فرمان می‌دهند و کسانی اطاعت می‌کنند مشکوک است. در چنین وضعیتی مشروعیت هرگونه اقتداری زیر سوال می‌رود.

 

راه‌حل منان برای خروج از این وضعیت بازگشت به مفهوم طبیعت بشر و قانون طبیعی است. اما چگونه می‌توانیم قواعدی طبیعی برای عمل انسانی وضع کنیم؟ منان بر خلاف بسیاری از نظریه‌پردازان قانون طبیعی به سراغ معیارهایی عملی، روشن و سنجش‌پذیر می‌رود. وی می‌گوید به جای فهرست کردن «حقوق بشر» و مباحثه بر سر اینکه این یا آن حق «حق بشری» هست یا نیست، می‌توانیم به گونه‌ای کاربردی معیارهایی برای سنجش عمل انسانی و نهادهای اجتماعی وضع کنیم. وی می‌گوید تمام پدیده‌های انسانی با همه‌ی تکثر و رنگارنگی‌شان پیامد خصلت‌های مشترک در میان انسان‌ها هستند. در هر عمل انسانی‌ای یکی از این سه انگیزه یا ترکیبی از آنها قابل تشخیص است: مفید بودن، خوشایند بودن و یا درست‌کارانه بودن (عادلانه و شرافت‌مندانه بودن). منان این سه را سه انگیزه‌ی «طبیعی» هر عمل انسانی معرفی می‌کند و می‌افزاید که بر این اساس می‌توانیم بگوییم هر نهاد یا رژیم سیاسی‌ای که منطبق بر این سه انگیزه عمل نکند مخالف قانون طبیعی است. به جای اینکه از حقوق بشر صحبت کنیم، می‌توانیم از انطباق یا عدم انطابق عمل او با این قانون طبیعی صحبت کنیم. هرچه نهادهای اجتماعی زمینه را بیشتر برای گسترش کنش‌های مفید، خوشایند و شرافت‌مندانه فراهم آورند، طبیعی‌تر هستند. وضع قانون طبیعی، یعنی قانونی که بر طبیعت بشر استوار شده است، از این طریق ممکن است. قانون طبیعی برای منان بیشتر نقشی راهنما دارد. این قانون ما را در زندگی عملی‌مان راهنمایی می‌کند و راه کمال را به ما نشان می‌دهد.

 

منان و تصور از دموکراسی مدرن

 

اساس نقد منان به حقوق بشر و دموکراسی را در در دو نکته می‌توان خلاصه کرد: اول. به محض این که حقوق بشر به تنها مرجع سیاست بدل می‌شود، جامعه را بیش از پیش به طرف فردگرایی سوق می‌دهد زیرا حقوق بشر بنیادی فردگرایانه دارد و پیش از هرگونه پیوند اجتماعی تعریف می‌شود. دوم. مفهوم حق نسبت به غایت زندگی اجتماعی بی‌طرف است، و این به تدریج زندگی اجتماعی در جوامع دموکراتیک پیشرفته را مبدل به حوزه‌ای نامتعین، سرگردان، بی‌هدف و حتی بی‌معنا می‌کند. ما نمی‌دانیم هدف از زندگی جمعی چیست؟ هر فرد تنها مطابق سلیقه و میل خود به سویی می‌رود و چیزی را می‌جوید. هر گونه آرمان جمعی و هدف جمعی بی‌معنا می‌شود. بنابراین، فردگرایی افراطی، نامتعینی و بی‌غایت شدن زندگی اجتماعی مهم‌ترین پیامدهای کاربرد افراطی و یک‌سویه‌ی حقوق بشر در سیاست است. باید توجه داشته باشیم که هدف اصلی نقد منان کاربرد افراطی حقوق بشر و مرجعیت یک‌سویه‌ی آن در سیاست است، و نه لزوماً تک تک مواردی که حقوق بشر خوانده می‌شوند. آیا تصویر منان از دموکراسی‌های غربی درست است؟

 

به نظر می‌رسد که در وهله‌ی اول دست‌کم باید مشاهده و توصیف منان از جوامع معاصر غربی را جدی بگیریم: هر چند گسترش فردگرایی و بی‌غایت شدن زندگی جمعی گاهی به شیوه‌ای اغراق‌آمیز و آخرالزمانی توصیف می‌شوند، به هر حال معضلاتی واقعی هستند. اما آیا حقوق بشر مسئول زوال امر جمعی و گسترش فردگرایی افراطی است؟ مشکل بحث منان با همه‌ی قوت و عمقی که دارد این است که دشمن را اشتباه گرفته است. حقوق بشر دست‌کم مسئول اصلی چنین وضعیتی نیست. مهم‌ترین مشکل تحلیل منان این است که به گونه‌ای ناخودآگاه همچنان آغشته به پیش‌فرض‌های لیبرالیسم کلاسیک است: برای وی «فرد» واقعیتی حقوقی است، و گسترش حقوق فرد مساوی است با گسترش حوزه‌ی عمل و میل فردی. در صورتی که علوم اجتماعی معاصر به اندازه‌ی کافی به نفع این دیدگاه استدلال فراهم کرده‌اند که «فرد» خاستگاهی اجتماعی دارد و ماهیت اجتماعی فرد به طور منطقی و تاریخی پیش از هویت حقوقی آن شکل گرفته و می‌گیرد. بنابراین، کلید گسترش فردگرایی افراطی را نباید در «حقوق» بلکه باید در نهادهای اجتماعی جست. شاید مهم‌ترین نهادی که در دهه‌های اخیر در شکل دادن به نوعی فردگرایی لذ‌ت‌جو نقش داشته است، نهاد اقتصاد باشد. این بازار آزاد در جامعه‌ی معاصر است که به طور نظام‌مند هر فرد را تبدیل به ماشین کار- مصرف می‌کند. فردی‌سازی رادیکال نتیجه‌ی گسترش سرمایه‌داری متأخر است. فرد نه صرفاً واقعیت حقوقی بلکه ابداعی اجتماعی – اقتصادی – سیاسی است. بنابراین، لبه‌ی تیز انتقاد را باید به طرف صورت‌بندی اقتصادی – اجتماعی معاصر گرفت که آدمیان را بیش از پیش به واحدی جدا افتاده از دیگری تبدیل کرده است که تنها افق و معنای زندگی‌اش تولید ثروت و مصرف کالا و خدمات است.

 

نکته‌ی دوم نقد منان را باید تا حدودی پذیرفت: سلطه‌ی گفتمان حقوقی و مرجعیت یگانه‌ی آن در سیاست، فضایی نامتعین به وجود می‌آورد. اینجا اما بحث نه بر سر محتوای حقوق بشر بلکه بر سر مرجعیت یگانه‌اش است. سیاست قابل تقلیل به حقوق بشر نیست و برای ساختن امری جمعی باید از گفتمان حقوقی فراتر رویم. حقوق بشر لازم است اما کافی نیست. فلسفه‌ی مدرن تا کنون نتوانسته است به گونه‌ای مؤثر به مسئله‌ی غایت زندگی جمعی پاسخی بدهد. اما راه‌حل منان – یعنی بازگشت به مفهوم قانون طبیعی – چندان راه‌گشا نیست. قانون طبیعی وقتی می‌تواند راهنمای ما باشد که از پیش توافقی نسبی بر سر طبیعت بشر وجود داشته باشد. در جامعه‌ی پسامتافیزیکی معاصر بسیار مشکل می‌توان تصور کرد که باور به مفهوم قانون طبیعی از حلقه‌ای کوچک فراتر رود. به قول هابرماس در کتاب «گفتمان‌های فلسفی مدرنیته»، مدرنیته باید مبانی خود را از درون خود بیافریند، و احیاء ریشه‌های یونانی یا مسیحی مدرنیته لزوماً نخواهد توانست مسائل درونی مدرنیته را حل کند. ما همواره می‌توانیم از میراث پیش از مدرن استفاده کنیم اما باید توجه داشته باشیم که این «استفاده» خود بر اساس مرجعیت عقلانیت مدرن قضاوت و صورت‌بندی می‌شود زیرا گسستی که مدرنیته در تاریخ ایجاد کرده است، خصلتی «بازگشت‌ناپذیر» دارد. بنابراین، می‌توانیم از سنت بهره بگیریم اما نمی‌توانیم کاملاً به «مرجعیت مطلق» سنت تن در دهیم. مرجع نهایی همچنان خود ما، یعنی ما مدرن‌ها، هستیم زیرا مدرنیته جامعه‌ای به ما داده است که برای سنت یونانی یا مسیحی ناشناخته بوده است. بنابراین، به مسائل مدرن باید از درون مدرنیته پاسخ داد.

 

* Pierre Manent, La loi naturelle et les droits de l’homme, Paris, PUF, 2018

 

 

 

درباره‌ی پی‌یر منان

 

پی‌یر منان یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان سیاسی زنده‌ی فرانسه، در سال ۱۹۴۹ در شهر تولوز فرانسه به دنیا آمد. در نوجوانی به کمونیسم گرایش پیدا کرد اما خیلی زود از آن فاصله گرفت. آشنایی با رمون آرون تأثیری پایدار بر فکر و منش روشنفکرانه‌ی او گذاشت. منان مدتی دستیار آرون در کلژ دو فرانس بود. به غیر از آرون، آشنایی با تومیسم و اندیشه‌ی توماس قدیس، و به‌ویژه آشنایی با اندیشه‌ی لئو اشتراوس، فیلسوف آمریکایی آلمانی الاصل، تأثیری عمیق بر فکر وی گذاشت. منان به تدریج در فرانسه چهره‌ی خود را به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلسوفان محافظه‌کار تثبیت کرد. کتاب «تاریخ فکری لیبرالیسم» از وی به فارسی ترجمه شده است. دو اثر مهم او، «شهرِ انسان» و «دگردیسی شهر» نام دارند که هنوز به فارسی ترجمه نشده‌اند. او استاد بازنشسته‌ی «مدرسه‌ی مطالعات عالی علوم اجتماعی» در پاریس است.