به مناسبت سالروز  درگذشت یکی از مشهورترین مبارزان جهان مدرن:  المپ دوگوژ برای تمام زنان این دنیا که پای چیزی ایستادگی می‌کنند…

 

شکیب شیخی:
چهره‌ای مهربان و شمایلی پاکیزه تمام آن چیزی‌ است که از او می‌دانیم و باید بدانیم. اما خوب به تصویر خیره شوید! آیا تنها چیزی که می‌بینید، مهربانی است؟ منظورم این است که آیا از آن دست مهربانی‌هاست که بسیار رنگ‌ورورفته و متزلزل هستند؟ من این‌طور فکر نمی‌کنم و وقتی به چشم‌هایش خیره می‌شوم، انسانی مصمم و استوار و باثبات را می‌بینم.
دو گوژ نمایشنامه‌نویس معروفی بود که جای خود را در حلقه‌های ادبی و روشن‌فکری فرانسه به‌خوبی باز کرده بود. البته این‌که به همین راحتی کلمه روشن‌فکری را به کار می‌برم، نیازمند یک توضیح مختصر است. شاید بهتر باشد بگوییم که دو گوژ خود یکی از ارکان اساسی شکل گرفتن تصویر و تصور امروزی از کلمه «روشن‌فکری» است. او این کار را بیش از ۱۰۰ سال پیش از تولد ژان پل سارتری انجام داد، که شاید تمثال اصلی روشن‌فکری قرن بیستم باشد.
به مرور زمان و بالا گرفتن چالش‌های اجتماعی و سیاسی در فرانسه و در کشورهای مستعمره آن دو گوژ به سخن‌گوی بی‌باک محرومان و ضعیفان بدل شد. رابطه نزدیکی با ژروندن‌ها داشت و از همان ابتدای کار اختلافی عمیق با ژان پل مارا و ماکسیمیلیان روبسپیر که هر دو ژاکوبن بودند، پیدا کرد. مارا در نظر او «تباهی نوع بشر» بود، اما مسئله به همین‌جا ختم نمی‌شد. دو قرن پیش این سوال برای دو گوژ پیش آمد که چرا زن و مرد باید در وضعیتی نابرابر در برابر قانون زندگی کنند؟ می‌گفت «زنی که حق اعدام شدن دارد، قطعا حق داشتن تریبون هم دارد» و نوشته‌هایی عظیم در مورد همین مسئله نوشت.
درگیری چنان بالا گرفت که غروب سوم ماه نوامبر دو گوژ توسط گیوتین اعدام شد. بسیاری افراد او را نماد «زبان سرخ و سر سبز بر باد رفته» می‌دانند، اما من مطمئن هستم که باید به همین تصویر تکیه کنیم و مطمئن باشیم که در همان غروب آفتاب تا آن لحظه‌ای که خورشید کامل در افق مغرب ناپدید شد، دو گوژ باز هم آرام، زیبا، باوقار و مصمم بود. وقار و آرامش او به همه ما نشان داد «زنی که حق اعدام شدن دارد، قطعا حق داشتن تریبون هم دارد» و او بهای این موضوع را با سر و جان خود داد. تخطی او از منطق سفت و سخت و صلب روزگار باعث عروجش بر فراز انقلاب فرانسه شد.