«اصلاحگرِ فراموش‌شده»

 

ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: «تنها مردِ خوب مردیه که مُرده». این تعبیر را برای مردان تاریخ ایران هم می‌توان به کار برد. یقین دارم اگر امیرکبیر به قتل نمی‌رسید نام بزرگی از او در حافظۀ تاریخی ما نمی‌ماند. او عزیز شد چون کشته شد. دلایل متعددی باعث شد «اسطورۀ امیرکبیر» شکل بگیرد و زنده بماند که بحث آن باشد برای صحبتی دیگر. پرسش و ایراد من این است که در تاریخ ما مردان دیگری بودند که واقعاً اصلاحگر بودند و به دلیل تلاش برای اصلاحات حذف شدند، اما در مقایسه با امیرکبیر گمنام و فراموش‌شده‌‎ مانده‌اند. چرا؟ چه فرقی میان سپهسالار و امین‌الدوله و امیرکبیر وجود دارد؟ این دو صدراعظم هم مانند امیرکبیر به دلیل تلاش برای اصلاحات با موجی از مخالفت روبرو شدند، از درباریان گرفته تا روحانیان، و با بهتان بی‌دینی روبرو شدند.

یکی از دولتمردان اصلاحگر عصر قاجار امین‌الدوله بود. ناصرالدین شاه به قتل رسید و شاه جدید، مظفرالدین، از تبریز به تهران آمده بود. امین‌السلطان، صدراعظم پیشین، با حضور شاه جدید بیش از پیش قدرت یافته بود. اما دیری نپایید که شاه تصمیم گرفت رقیب امین‌السلطان، یعنی امین‌الدوله را که هوادار اصلاحات بود به صدارت گمارد. خیلی زود موجی از نارضایتی علیه امین‌الدوله شکل گرفت که یک سر آن درباریان بودند و سر دیگرش علما به رهبری مجتهد آشتیانی. شاه از امین‌الدوله حمایت می‌کرد اما وقتی موفق نشد برای سفر درمانی شاه به فرنگ وام خارجی جور کند، قافیه را باخت و استعفا داد و امین‌السلطان به مقام خود بازگشت. اینکه سابقۀ امین‌الدوله چه بود و چه خدماتی کرد و چرا سرنگون شد بماند برای نوشتارهای دیگر. وقتی استعفا داد توصیه‌هایی بی‌پرده به شاه کرد که در این نوشتار مروری بر آن‌ها می‌کنیم.

امین‌الدوله به شاه گفت: «ریشۀ فساد و تحریک در داخله از خلوت و دربار شماست و سیاست روس. نه من، بلکه هر کس فکر یک قدم اصلاحی برای ایران بکند نخواهند گذاشت.» او مصرانه از شاه می‌خواهد از روس‌ها پول قرض نگیرد و می‌گوید: «به پاس نوکری به پدر شما و خودتان تمنا می‌کنم در این قسمت به خصوص بیش از هر چیزی مواظبت کنید! حالا که به روس‌ها بدهکاری نداریم روزگارمان این است، وای به وقتی که مقروض ابدی آن‌ها بمانیم!

امین‌الدوله که با کمک حسن رشدیه و حتی با هزینۀ شخصی خود مدارس جدید تأسیس کرد، به شاه می‌گوید: «ایران معارف [= دانش‌های جدید] لازم دارد. افتخاری برای شما بالاتر از این نخواهد بود که مدارس متوسط و عالی تأسیس کنید و از هرکجا وجهی برسد به این مصرف برسانید که نام نیک شما در تاریخ ایران بماند که معارف‌پروری بهترین یادگاری خواهد بود که برای ملت ایران خواهید گذاشت.»

توصیۀ دیگر او به شاه این است که «ایران قشون آبرومند [و ژاندارمری] می‌خواهد. ایران باید معابرش [= جاده‌هایش] منظم باشد. هر ساعت سفارتخانه‌ای مراسلۀ [= نامۀ] بالابلندی به وزارت خارجه نفرستد که فلان ایل ایران در فلان راه مال‌التجارۀ تبعۀ مرا سرقت کرد. عین مال و خسارت تبعۀ خود را مطالبه می‌کنم!… سربازی که به واسطۀ نرسیدن جیره و حقوق در کوچه و بازار با لباس مندرس در معبر وزرای مختار و نمایندگان خارجه فریاد می‌کند تخم‌مرغ مرا بخرید؛ کدام ایرانیِ باحس می‌تواند زیر بار این ننگ برود؟»

امین‌الدوله هشت سال پیش از انقلاب مشروطه، اهداف اصلی مشروطه را به شاه توصیه می‌کند: عدلیه و قانون.

می‌گوید: «هیچ به عرض شما می‌رسد که عموم اهل این مملکت از نداشتن عدلیه چطور دچار تعدی حکام دولت و حکام شرع هستند و به واسطۀ نبودن محاکم مرتب حقوق این مردم پایمال می‌شود. کدام سعادت برای عصر سلطنت شما بالاتر از این است که به تشکیل یک عدلیۀ خوب برای مملکت موفق شوید؟… اختیار جان و مال و مقدرات مخلوق نباید اسیر رأی و میل یک نفر باشد. قانون باید حاکم بد و خوب بشود. سلاطین مشرق‌زمین تصور می‌کنند اگر مملکت آن‌ها قانونی باشد، مشروطه شود، قدرت از دست آن‌ها می‌رود… برعکس؛ پادشاه مقامش ثابت و محکم می‌شود… مسئولیت با وکلای ملت و وزرای مسئول خواهد بود و پادشاه شخص محبوب و بی‌مسئولیت و راحت می‌شود، عدلیۀ قانونی دعاوی مردم را حل می‌کند، حکام نمی‌توانند جان و مال مردم را دستخوش هوا و هوس خود کنند. ملاها نمی‌توانند احکام غیرماانزل‌الله تعالی و ناسخ و منسوخ به دست عارض و معروض بدهند، رشوه‌ گرفته مال یتیم و صغیر بسوزد و احدی نتواند حرف بزند.

او در نهایت به شاه می‌گوید: «قبل از اینکه ملت به فشار از شما حکومت قانونی و مشروطه بخواهد، خودتان پیشقدم بشوید، افتخار و نیکنامی مخصوص شما خواهد بود؛ و اگر جبراً گرفتند، منتی نخواهید داشت.»

امین‌الدوله استعفا داد و دیگر هیچ‌گاه مقامی نداشت. از تهران رانده شد و مدتی از ایران هم رانده شد. به او بازمی‌گردیم.

منبع: خاطرات امین‌الدوله، ۲۵۶-۲۶۳.

مهدی تدینی