نسرین ستوده، زنی که صورتش پیداست
نگاه نو- میانِ خواندن مقالهی مفصلی دربارهی گلوریا آلرد، وکیل فمینیست معروف آمریکایی که ۴۰ سال است با دانش حقوقی به جنگ نابرابری و تبعیض علیه زنان رفته است، روی جملهای مکث کردم. برگشتم و جمله را دوباره خواندم، و برای بار سوم و …
جمله چه بود؟ گلوریا آلرد در مصاحبهای گفته بود که وظیفهی اصلی و مهم او به عنوان وکیل، اتفاقاً نمایندگی و دفاع از موکلش نیست. این دومین وظیفهی اوست. مصاحبهگر متعجب پرسیده بود که چه پاسخ عجیبی برای یک وکیل. پس وظیفهی اصلی و اول او چیست؟ آلرد جواب داد: «وظیفهی اصلی من این است که موکلم را توانمند کنم. به او جرأت و جسارت و شهامت این را بدهم که بایستد و برای حق خود بجنگد و خواستار عدالت شود.»
چرا پاسخ آلرد اسباب مکث کردن من شد و چندباره خواندن پاسخش؟ چون من سالهاست زنی را از دور و نزدیک میشناسم که مصداق عینی و دقیق همین جواب است. زنی که مثل گلوریا آلرد، حقوق خوانده و وکیل دادگستری است. زنی که مثل آلرد، برابریخواه و حقطلب است و دانش حقوقی، ابزار او برای پیش بردن مطالبات اجتماعی و تحقق حقوق بدیهی آدمیزاد. زنی که وقتی اولینبار او را دیدم در دلم گفتم: «زنی که صورتش پیداست.» اسم این زن، نسرین ستوده است.
از کشورم، چند تصویر شخصی و عمومی، بر تک تک سلولهای تنم نقش بسته و همیشه با من است. مثل تصویر یک عصر معمولی و بهاری اردیبهشتی که آفتاب مورب بر نقشونگار فرش خانه گسترده بود و نسیم ملایمی پردههای توری پنجرهی قدی را نوازش میکرد. همهچیز آرام و دلنشین و بهمیل بود و آن تصویر را در هزار هزار تنگنا، اضطراب و ناامنی زندگی باز با همهی جزئیات به یاد آوردم و مرور کردم تا آرام بگیرم…. مثل تصویر گوهر عشقی، مادر ستار بهشتی، که قاب عکس بچهی از دستدادهاش، سنجاقسینهاش شده و تا ابد اگر بگویند «ظلم را تصویر کنید»،من این تصویر را نشان میدهم…و در میان این چند تصویر شخصی و عمومی که در کشکولم با خودم اینسو و آنسوی جهان میکشم، تصویر زنی هم هست کوچکاندام در دفتر دوستی در خیابان کریمخان تهران، عینک طبیاش را به چشم زده، موهای کوتاهِ مرتبی دارد، صدایش آرامترین نغمهی جهان است و شمرده و متین سخن میگوید و توضیح حقوقی میدهد و من همینطور که نگاهش میکنم در دلم میگویم: «زنی که صورتش پیداست.»