عصر کتاب گذشته است!
رسول جعفریان
نگاه نو- تمدن اسلامی «کتاب محور» است. اصل قرآن نوشته شد و بعدها علوم اسلامی گرچه قدری با تاخیر، به صورت کتاب تدوین شد. تا قرن چهارم هزاران کتاب نوشته شد که ابن ندیم آنها را فهرست کرد. اهمیت کتاب در انتقال علوم کاملا روشن است و جاحظ در البیان و التبیین در همان صفحات نخستین بحث مفصلی را در باره اهمیت کتاب در چارچوب ادبیات «بیان» آورده است. انتقادهایی هم دارد. از شکل ظاهری کتابهای زنادقه تعریف می کند، اما محتوای آنها را نکوهش. با این حال، در مقایسه میان نوشت های یونانیان و عربها، از یونانی ها که علم بیشتری در کتابهایشان دارند، ستایش می کند. ابن ندیم، متخصص «تاریخ کتاب» است. ما از آن تاریخ به این طرف، در ارتباط میان تمدن اسلامی و کتاب، مشاغلی داریم که به حوزه کتاب مربوط می شود. به جز تألیف، بحث کتابت، صحافی و فروش مطرح است. اما این شغل هم مثل برخی مشاغل دیگر، از نظر نوع علقه مردم به آن، وضعیت متفاوتی دارد که باید آن را اندکی شرح داد…
کتابفروشان دو دسته اند
ما دو دسته کتابفروش یا ناشر داریم: دسته ای که جنبه تجاری کتاب را ترجیح می دهند و به فرض که کتاب را هم بشناسند، کارشان خرید و فروش کتاب است. دسته ی دیگر کسانی که که علاوه بر آن، به محتوای کتاب به مثابه کتاب هم توجه دارند. اینها بیش از این که به جنبه تجاری کتاب توجه داشته باشند، عشق به کتاب هم دارند. در باره این دسته دوم می شود گفت، تمایلات مختلفی وجود دارد:
برخی توجه شان به کتاب از روی علاقه مندی به گرایشهای مذهبی یا سیاسی خاص است و در ترویج آنها، به کتاب می پردازند و بنابرین کتاب را برای امر دیگری می خواهند. مثل کسانی که مثلا در در ترویج دین، پاسخ گویی به شبهات و بسیاری از مسائل از این دست می پردازند، یا علاقه به ایدئولوژی خاصی دارند.
برخی دیگر فارغ از گرایش ها، اساسا به اصل «کتاب» توجه دارند و جنبه هایی از آن را مورد توجه قرار می دهند که مربوط به موضوع آن، نشر آن، فهرست گان آن و موضوعاتی در طبقه بندی علوم و چیزهایی شبیه اینهاست. اینها به کتاب به عنوان یک مقوله تمدنی می نگرند، کسانی هستند که کتاب را همان علم می دانند. عشق به آن دارند، دوستش دارند، به خاطر این که علم را دوست دارند.
کتاب باز یا عاشق کتاب
الان صرفا تأکید من روی این نیست که ناشر یا کتابفروش، بهتر است کتابشناس باشند. این مهم است. بحث در باره کسانی است که عاشق کتاب هستند و کتاب را به مثابه یک معشوق می نگرند نه کالایی که با آن تجارت کنند. زیبایی کتاب برایشان به عنوان کتاب مطرح است نه این که کتابشناس هستند برای این که تاجر خوبی باشند.
البته «کتاب باز بودن» قرین با ناشر یا کتابفروش بودن نیست، بلکه بسیاری از عالمان هم به رغم این که کاری به خرید و فروش کتاب ندارند، «کتاب باز» هستند. اینها بیش از توجه به محتوای کتاب، به خود کتاب و جایگاه آن در جامعه اهمیت می دهند، حتی اگر در راستای علائق آنها نباشد. روزگاری نسبت به خطی ها و حالا نسبت به چاپی ها. هرچه کتاب قدیمی تر و کمیاب تر باشد، بیشتر توجه دارند. اصولا تجمیع کتابها، تنظیم فهرست از آنها و نفس دارا بودن آن کتابها برای شان مهم است.
نگاه تمدنی به کتاب
به نظرم این را می توان نوعی نگاه «تمدنی» به کتاب به حساب آورد. کتاب در این نگاه، نشان مدنیت و فرهیختگی است، از هر نوعی که باشد، در هر سطحی که باشد. نگاه این افراد به کتاب، به مثابه ابزاری است که می شود با آن تمدن ساخت و به مدنیت فکر کرد. این افراد همواره به این سوالها فکر می کنند: امسال چه کتابهای تازه ای نوشته شده است. تیراژ کدام یک بیشتر بوده است. در دهه پنجاه چه کتابهایی تحول ایجاد کردند. فهرست انتشارات کتابهای دوره پهلوی اول چه قدر بود؟ چند کتاب سنگی در دوره قاجار در ایران منتشر شد و سوالاتی از این دست. برای آنها هر کتابی مهم است، فارغ از این که نظام حاکم به آن اعتنایی داشته باشد یا خیر. برای آنها البته مهم است که هر کدام از این کتابها وابسته به چناحی هستند. به کهنه و نوی کتاب عشق می ورزند و البته کهنه ها را بیشتر می پسندند چون کمتر در دسترس است.
ابن ندیم متخصص «تاریخ کتاب» در تمدن اسلامی
ما در تمدن اسلامی کسی که به کتاب به مثابه کتاب علاقه داشته باشد، اندک داریم. اگر بخواهیم یک نمونه برجسته را انتخاب کنیم، وراقی بنام ابن ندیم است که کتابفروش باشد، اما کتاب را می شناسد، به آن عشق می ورزد، قدر و جایگاهش را می داند. کتاب را مهم می داند، از هر کسی با هر گرایشی باشد. این قدر که بتواند نقطه را در تاریخ فکر بشر نشان دهد. کسانی مانند ابن ندیم در فرهنگ ما اندک اند. ما همیشه سوگیری داریم و برای همین، انتخاب می کنیم، و به برخی از افکار و اندیشه ها به هر بهانه، اجازه بروز و ظهور نمی دهیم.
این افراد، گاهی به بهانه کاسبی، صرفا برای این که در بازار کتاب باشند و هرچیزی از هر جا بدستشان بیاید، کسبی و دکانی به عنوان کتابفروشی به راه می اندازند. برای این دسته افراد، این کار یک پوشش برای عشق ورزی شان به کتاب است و به هیچ روی کاسب نیستند. گاهی هم هدفشان فراهم کردن پاتوقی برای جمع و جور کردن فرهیختگان و شاعران و ادیبان است.
منبع شناسی ما مدیون امثال رمضانی است
ما بخش عمده منبع شناسی تفصیلی خودمان را مدیون همین افراد کتاب بازی هستیم که کارشان صرفا کتاب است. اگر ابن ندیم یا حاجی خلیفه نبودند، اطلاعات ما در این زمینه بسیار اندک بود.
در زمینه ارجاع به کتابها، به نظرم دو دسته نویسنده داریم. دسته ای که معمولا به کتابهای مرجع و شناخته شده و مهم ارجاع می دهند. این یک روش شناخته شده است و هم این که کسی این آثار را خوب بشناسد و ارجاع بدهد، مهم و قابل ستایش است.
اما گروهی دیگر، هم به دلیل نوع نگاه خود و هم طبع کاری که در دست دارند، علاوه بر آنها، به کتابچه های ریز که از نظر دیگران اعتباری ندارند، ارجاع می دهند. برخی از کارها بدون این نگاه پیش نمی رود، در حالی که برخی اصلا به اهمیت این قبیل آثار، به هیچ وجه واقف نیستند. کتابدارانی هستند که برای این کتابهای ریز و به نظرشان جزئی اهمیتی قائل نیستند و غالبا آنها را وجین می کنند. این قبیل آثار خیلی اندک و دیر وقت مورد استفاده قرار می گیرد و به همین دلیل کنار زده شود. به همین دلیل است که بسیاری از مسوولان خرید کتاب برای کتابخانه ها، این قبیل آثار را چه نو چه کهنه خریداری نمی کنند. کم می شود کسی مانند مرحوم گلبن پیدا شود که تمام کتابچه های کوچک را هم خریداری کند و برای دهها سال نگه دارد تا روزی به کار کسی بیاید. این قبیل آثار جلوه ای در کتابخانه های شخصی هم ندارد و کسانی که معمولا برای زیبایی کتاب جمع می کنند یا کسانی که کتاب جمع می کنند تا روزی بفروشند، اغلب به این دسته آثار توجهی نمی کنند.
کتاب «کتابفروشی» و یادی از عبدالرزاق کتابچی در اصفهان
به مناسبت می خواهم از کتاب کتابفروشی هم یاد کنم که از کارهای منحصر به فرد است. یک کار جمعی خوب در باره تاریخ چه کتابفروشی در ایران. مانند ندارد. همین کار باید در باره برخی از مشاغل دیگر هم بشود. در این کتاب، مقاله بلند مرحوم مرتضی تیموری یکی از بهترین ها در باره کتابفروشی های اصفهان است. بنده در وقت و بی وقتی و به اقتضای سن، برخی از این کتابفروشی ها را دیده بودم. معروف ترین آنها کتابفروشی ثقفی و قائم بود. اما دو مورد از پیران این رشته را هم دیده بودم. یکی میرزا محمود شفیعی است و دیگری شیخ عبدالرازق کتابچی. اینها دو نفری بودند که من کتابفروشی آنها را تجربه کردم. یکی در کاروانسرای خوانساریهای اصفهان بود. حجره ای تنگ و تاریخ اما مملو از کتاب. دیگری صاحب کتابفروشی نوبهار را در چهارباغ داشت و چندین بار از آنجا آثاری خریده بودم. ایشان تا سال ۷۱ زنده بود. ولی کتابفروشی او بین سالهای ۱۲۹۵ تا ۱۳۶۴ فعال بود. مرحوم آقای مرتضی تیموری شرحی در باره وی نوشته و به حق اشاره کرده است که دست کم دو هزار نسخه خطی کتابخانه گلپایگانی توسط وی به کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی اهدا شد که هسته اصلی این کتابهاست. یکی از این نسخ را که نقدهای مرحوم کاشف الغطاء از میرزا محمد اخباری است من چاپ کردم. نسخه ای که اصل آن در اصفهان بوده است. یک صد نسخه خطی هم در اختیار علامه امینی گذاشت که به نجف رفت. البته علامه خیلی از این کتابهای اهدایی مردم را به نجف برد!
حقی که رمضانی بر گردن کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران دارد
یک مطلب هم در باره مرحوم رمضانی و نشریات دانشگاه تهران بگویم که البته قطعا آقای قاسمی در این باره بیشتر می دانند. حالا برای این که من هم چیزی گفته باشم این را یادآوری می کنم. رمضانی می خواست در قم کتابخانه ای تأسیس کند. برای این کار گفته بود چهل هزار کتاب دارد. نام کتابخانه را هم انتخاب کرده و مهرش را هم روی کتابها زده بود. سال ۱۳۴۶ درگذشت و برادرش ابراهیم و پسرش محسن کتابها را به قم بردند و به کتابخانه آیت الله بروجردی در مسجد اعظم سپردند. با این حال، نشریات او که دو هزار عنوان می شد، در تهران و با واسطه ای که افشار فرستاد، برای دانشگاه خریداری شد.
افشار در جای گفته است: بخش روزنامه ها و مجله های آن کتابخانه را برای کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران خریداری کردم آقای بارفتنی از مدیران کتابفروشی شمس که نسبت سببی نزدیک با مرحوم رمضانی داشت واسطه این کار خیر و درست شد و مجموعه کم مانند و گرانقدر روزنامه ها و مجله های آن مرحوم به محلی منتقل شد که می توانست همیشه مرجع محققان باشد و امروزه هم همه می دانند که چنین مجموعه ای در قلب تهران وجود دارد.
در دفتر چهارم کتابداری انتشار سال ۱۳۵۳ تنها در بخشی کوتاه آمده است: از کارهای پردامنه ای که در دست انجام شدن است تنظیم مجموعه جراید و مجلات قدیم فارسی است که جند سال قبل از مرحوم محمذ رمضانی خریداری شد و حدود ۲۰۰۰ عنوان است. در گزارش سال ۱۳۴۹ کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نیز چنین اشاره می کند: “مجموعه جراید و مجلات قدیمی خریداری از محمد رمضانی پس از انتقال به ساختمان جدید در دست تنظیم است. در دفتر پنجم کتابداری سال ۱۳۵۴ نیز در بخش جراید و مجلات فارسی آمده است: اساس مجموعه نشریات بالغ بر حدود دو هزار عنوان بود از خاندان مرحوم محمد رمضانی خریداری شد. در مجله راهنمای کتاب/جلد ۱۵/شماره ۷-۹/سال ۱۳۵۱ مرحوم ایرج افشار تعداد این مجموعه خریداری شده را بالغ بر ۲۰۰۰ عنوان معرفی می نماید.
چنان که از این عبارات آشکار است، این خرید در سال ۱۳۴۶ از خاندان رمضانی و ۲۰۰۰ عنوان شامل کلیه نشریات ادواری دوره قاجار و پس از آن صورت گرفته است.
عصر کتاب گذشته است!
عصر کتاب گذشته و ما وارد عصر جدیدی با محوریت کتاب دیجیتالی شده ایم. تحول کار دشواری است اما ما ناچاریم متحول شویم. اگر می خواهیم در این گام از دیگران عقب نمانیم، باید جدیت کنیم. امروزه دیگر ناشر بدون نشر دیجیتالی نامفهوم است. و چنان که شاهدیم پولها به سمت ناشران بزرگ دیجیتالی سرازیر است. در ایران هنوز این نهاد شکل نگرفته و تنها به صورت پراکنده قدم هایی برداشته شده است. روزگاری خطی مهم بود، بعد کتاب چاپی مهم شد و حال کتاب دیجیتالی. باید وزارت ارشاد و آموزش عالی در این راه گام بردارند. متاسفانه در این زمینه عقب هستیم. ما به رمضانی احترام می گذاریم چون از زمانش جلوتر بود. اکنون ما باید کاری بکنیم که از جلوتر از زمان نیستیم، دست کم به روز باشیم. ناشران ما باید متحد شوند، یک نشر دیجیتالی بزرگ ایجاد کنند و کارهایشان را به صورت متمرکز عرضه کنند. هم سود بیشتری می برند و هم در امر نشر علم، توسعه ای قابل ستایش خواهند داد.