سوسیال فاشیسم؛ خطری برای جوامع
✍خدایار سعیدوزیری
نگاه نو- به عقیده بسیاری چنانکه تولد سوسیالیسم حکومتی با انقلاب روسیه بود، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز سوسیالیسم به پایان خود رسید و معدود کشورهایی نیز که پس از شوروی همچنان آن مشی را ادامه دادند و بعضا میدهند، چنان وضعی دارند که خود دلیلی بر شکست ایده سوسیالیسم، به عنوان ایدئولوژی سیاسی است.
هرچند در بسیاری از کشورهای اروپایی، نهادهای حقوقی چون تامین اجتماعی، حقوق کار، سندیکاها و… که برآمده از مکتب سوسیالیسم هستند، با قدرت حضور دارند، اما نکته آن است که آنچه در اروپا شاهدیم نه ایدئولوژی سوسیالیسم، بلکه تنها پذیرش جنبههایی کاربردی از سوسیالیسم درون نظامهای لیبرالیستی اروپای غربی است توازن لازم را فراهم آورد.
اما در سالهای اخیر در بسیاری از جوامع شاهد ظهور افرادی در عرصههای سیاسی هستیم که به عنوان رهبران راست افراطی شناخته میشوند، اما ناباورانه پایگاه مردمی خود را نه در میان سرمایهداران و یا طبقه متوسط شهری، بلکه در میان طبقه فرودست و کارگران مییابند! دونالد ترامپ در ایالات متحده، بولسنارو در برزیل، طراحان و رهبران طرح راستگرایانه برگزیت در بریتانیا و… همگی با استفاده از فشار طبقه فرودست جامعه و با استفاده از فضای ناشی از شکافهای عمیق طبقاتی، بخشی از جامعه را که همواره به عنوان پایگاه چپگرایان سنتی شناخته میشدند، با خود همراه کردند و به پیروزی رسیدند.
افراد و سیاستهایی با اشتراکات فراوان، از تاکید بر ناسیونالیسم افراطی تا مقابله با پناهندگان و سیاستهایی که میتوان آنها را نژادپرستانه دانست؛ با سیاستهایی یکجانبهگرایانه به جای همکاری و مفاهمه داخلی و بینالمللی و همراهی با مسیر جهانی شدن. نمونه بارز این نوع سیاستها در تاریخ سیاسی با پایگاه اجتماعی نسبتا مشابه، چیزی نیست جز حکومت و دولت آلمان نازی(!)
رژیم نازی نیز علیرغم آنکه یک رژیم راست افراطی محسوب میشد، با استفاده از فقر و فشار اقتصادی که طبقات فرودست جامعه با آن دست به گریبان بودند، پایگاه اجتماعی خود را در میان کارگران و افراد ناتوان از نظر اقتصادی یافت و حتی نام خود را نیز حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان گذارده بودند!
در حقیقت افراطیون ساختارشکن که در پی برهم زدن سازمان جامعه هستند، با علم به آنکه دیگر نمیتوانند تحت لوای آبرو رفتهی سوسیالیسم، دست به اعمال مورد نظرشان بزنند، با استفاده از اوضاع و شرایط نامساعد اقتصادی و نارضایتی جامعه از ساختارهای موجود، اعم از قوانین، نهادها و احزاب و وجود زمینه عصبانیت کور، با سوار شدن بر موج نارضایتیها و با سخنان تحریکآمیز و عوامفریبانه و به ظاهر جذاب و اقدامات پوپولیستی افراطی مانند مصادره اموال صاحبان سرمایه، رویکرد حذفی گسترده در برخی جوامع و حمله به ساختارهای موجود و تخریب و انحلال آنها، قدرت را به دست گرفته و جامعه را با خساراتی غیرقابل جبران مواجه میکنند.
آنچه البته در این شرایط قربانی میشود، حکومت قانون، آزادیهای مشروع، حقوق اقلیت نخبه سیاسی و اقتصادی و به حاشیه رفتن مطالبات واقعی جامعه و نهایتا از بین رفتن سرمایههای معنوی و مادی جامعه و شکست ملی است. این شکل از تفکر را که مبنای اصلی آن بر سوسیالیسم پوپولیستی بنیان نهاده شده است، میتوان سوسیال فاشیسم نامید.