زندان تبدیل به دالانی تهی شده است

✍? محمد آقازاده
 نگاه نو-   دوستی از من پرسید چرا در مورد حکم “نسرین ستوده ” نمی نویسی ، در جوابش گفتم بعد از تجربه شخصی که پشت سر گذاشتم در مورد هیچکس که به زندان می رود نمی نویسم چرا که معتقدم این نوشتن جون از منظر عمل پشتیبانی نمی شود هیچ کمکی به حل مشکل زندانی و خانواده اش نمی کند و باور ندارم سرنوشت یک انسان را بتوان ابزار پیشبرد اهداف سیاسی کرد و همچنان در حیطه امر اخلاقی باقی ماند چون با پیامد آن به صورت زنده درگیرم
ممکن است در این مورد ننویسم ولی بسیار در مورد زندان بعنوان یک ابزار کنترلی در تمام حیطه ها  از یک طرف و  اعمال فشار سیاسی به یک نظم حاکم فکر می کنم و تبدیل به دغدغه پایدار در جان و روان من شد. از خود می پرسم چرا زندان در قلب امر سیاسی  جا گرفته و با حضور سنگین اش سیاست ورزی را به صورت عملی غیر ممکن کرده است که هیج جامعه یی نمی تواند بدون آن پایداری اش را تضمین کند
زندان هم مخالفان را به کوچه بن بست می راند و هم موافقان وضع موجود را گرفتار انسداد اخلاقی می کند که اعتماد عمومی را سلب و امکان یاری گرفتن از مردم را در بحران های ساختاری غیر ممکن می کند و از نظر معرفت شناسی خلاقیت و نوآوری را از ذهن ها می ستاند و هم جامعه را در حالی که به شدت برای رفع مشکلات اش به کنش گری نیاز دارد گرفتار انفعال و بی عملی می کند
ما در مورد زندان و زندانی در حیطه امر جزیی می مانیم و از نگاه فرایندی ، انضمامی ، تاریخی و کل نگر باز می مانیم . زندان برای دو طرفه منازعه هیچ دستاوردی ندارد و به همین دلیل پرسش اصلی آنست پدیده یی که نه می تواند راه تغییر را هموار کند و نه سدی در برابرش بگذارد چرا این چنین برای ماندگاری جان سختی می کند. زندان تبدیل به دال تهی شده  که منجر به هیچ کنش با معنایی نمی شود. چرا ما ذهن درخشانی مثل فوکو نداریم که این معما را برای ما حل کند
هر چند رنجهای یک زندانی و خانواده اش که گرفتار پرونده های قضائیه اند توسط هیچ نوشته یی قابل توصیف دقیق نیست و تلاشی  سطح بالا هم از لحاظ محتوا و هم از نظر فرم برای موقعیت در روایت این رنح می طلبد که لااقل خود من هنوز نتوانستم به توانایی  دلخواه در این روایتگری دست بیابم  ولی مدام مشغول ممارست برای دستیابی به آن هستم که ضمن بیان رنجها بتوان زندان را به عنوان امر افتخار آمیز از ذهن ها براند و هم بی فایده بودن اش را برای حفظ وضع موجود نشان دهد و هم تاثیر گذاری آنرا از میدان سیاست دور کند.
عادت زدایی از یک پدیده به این مهمی نیاز به شجاعت و خلاقیت زیادی دارد که تعجب و تاب نیاوری دو طرف ماجرا را تاب بیاورد بدون آنکه این گره را کورتر کند و در نهایت مفری به سوی راه تازه ولی تاثیر گذار باز کند . توانایی  که امیدوارم بتوانم به گوشه یی از آن دست بیابم و گره بزرگی از سیاست ورزی در کشور را باز و لااقل توجه تصمیم گیرها وذهن های خلاق و تحلیل گر را به آن جلب کنم . بعد در این مورد بیشتر می نویسم