تلاش چین برای ربودن طالبان

خروج امریکا و فروپاشی نظام غیرطالبانی در افغانستان در کمپ کشورهایی که تک‌حزبی، تک‌جناحی و خانواده‌گی اداره می‌شوند، جمع‌وجوشی ایجاد کرد و اکنون تثبیت «امارت» در جایگاه نظام رسمی افغانستان هم در سطح منطقه و بین‌الملل و هم در سطح داخلی برای تعدادی از کشورها از جمله چین، روسیه، قطر، ایران، پاکستان و حتا برای حاکمان کشورهای مستبد آسیای میانه برد سیاسی و استراتژیک خواهد بود.

پیش از طالبان، افغانستان در منطقه‌ای که قدرت در آن میراثی و انحصاری است، با تمرین انتخابات و تکثرگرایی به مسیری افتاده بود که اگر موفق می‌شد، تاثیرات جدی بر نوع حکومت‌داری در منطقه‌ ما می‌گذاشت و در واقع از نظر حاکمان این کشورها، باعث «بدآموزی» می‌شد و توده‌های کشورهای همسایه را به ایجاد حکومت‌های انتخابی ترغیب می‌کرد. شکست افغان‌ها در ایجاد جمهوری و افتادن کشور به دامن گروهی که هرچند از نظر فکری فرسنگ‌ها با اقلیت‌های غیرانتخابی حاکم در کشورهای منطقه فاصله دارد، اما روش سیاسی مشابهی را تعقیب می‌کند، آن دولت‌ها را به ‌هیجان آورده است.

از همین ‌رو پاکستان، ایران، روسیه و چین همه در تماس با طالبان عجله نشان دادند و هیچ یکی از این کشورها سوابق تروریستی، افکار افراطی و برخورد انحصاری آن گروه را مانع تماس و همکاری نشمردند. جمهوری اسلامی شیعه، انزوای شیعیان در امارت طالبان را مانعی برای همکاری ندانست. چینی که حزب حاکمش لاییک است و با مسلمانان کشور خود هم‌چون موجودات عقب‌مانده و جن‌زده برخورد می‌کند، حاکمیت تیوکراتیکی را که طالبان در پی استقرارش هستند، در تضاد با منافع خود نمی‌داند و پاکستانِ جمهوری که اردوی قدرتمندش نهادهای ظاهراً انتخابی را در مشت دارد و هر وقت لازم دید نصب و برکنار می‌کند، نیز افغانستان را شایسته‌ حکومت طالبانی اعلام کرد؛ زیرا نظام طالبانی در مسیری حرکت می‌کند که حاکمان مستبد منطقه در کشور خود پیش گرفته‌اند. آنان فروپاشی نظام غیرطالبانی در افغانستان را پایان کمپینی می‌دانند که بعد از فروپاشی شوروی، ایالات متحده و هم‌پیمانانش در برابر رقیبان بین‌المللی خود با شعار ترویج دموکراسی راه انداخته بودند و مردمان منطقه نیز می‌کوشیدند از آن کمپین سیاسی  برای گشودن زنجیرهای استبداد از دست و پای خود بهره بگیرند.

کشورهایی که زمانی خود را هدف احتمالی بعدی می‌خواندند و از شورش‌های داخلی برای سرنگونی رژیم‌های غیرانتخابی هراس داشتند، با نقطه‌ای که در افغانستان به آخرین فصل آن پروژه گذاشته شد، احساس آرامش کردند و با خود گفتند افغانستان نیز به مسیر «درست» راه افتاد.

چین بیش از هر کشور دیگر برای منطقه‌ ما نقشه دارد و در عین حال صاحب ابزار و امکانات بی‌مانندی برای اعمال نفوذ است. از این ‌رو با آن‌که هنوز احتیاط به‌ خرج می‌دهد و از دهلیز اسلام‌آباد وارد افغانستان می‌شود، اما هم پاکستان و هم طالبان می‌دانند که امارت طالبانی بدون حمایت و حضور چین در افغانستان، پا نخواهد گرفت. به همین دلیل عمران خان از چین دعوت کرد که افغانستان را شامل پروژه‌ دهلیز اقتصادی چین پاکستان کند. طالبان نیز بارها چین را به سرمایه‌گذاری در افغانستان تشویق کرده‌اند.

چین اما سرمایه‌گذاری را قدم بعدی می‌داند. در قدم نخست تاثیر رفتار طالبان بر ثبات منطقه و حفظ مصونیت بازارها و سرمایه‌گذاری‌های تریلیونی‌اش در آسیای میانه و جنوب آسیا مهم است. چین تلاش دارد به طالبان کمک کند تا رفتار یک حکومت نورمال را بیاموزد، تنش‌ها و مشکلات افغانستان را در داخل کشور نگه‌ دارد و مانع سرریز شدن آن به کشورهای همسایه و منطقه شود؛ زیرا این کشور در حال هموارسازی منطقه برای فتح بازار جهان است. در قزاقستان، قرغیزستان، تاجیکستان، پاکستان، ایران و دیگر کشورهای منطقه با پول، نیروهای متخصص و کارگرانش ریخته‌اند و مثل عنکبوت راه‌ها و بازارها را به ‌هم وصل می‌کنند تا مسیر جریان کالا و سرمایه‌ این کشور در این منطقه و فراتر از آن به خاورمیانه و اروپا هموار شود.

در دراز‌مدت، چین خواهد کوشید پست‌وبلندی‌های بازار افغانستان را نیز هموار سازد و با ساختن خط آهن، شاه‌راه‌های ترانزیتی و پایپ‌لاین‌های انرژی کشور ما را به «یک‌ کمربند و یک ‌راه» وصل کند. از همین‌ رو در سرمایه‌گذاری‌هایش صبور است و آن‌طوری که قراردادهای قبلی‌اش را سال‌ها معلق گذاشت، اکنون نیز می‌تواند سال‌ها صبر کند و منتظر شرایط مناسب برای بلعیدن این چند لقمه آهن، مس و لیتیوم ما بماند.

جهان همیشه طبق نقشه‌ ابرقدرت‌ها نمی‌چرخد و شاید چین نیز مثل دیگر ابرقدرت‌ها در هموار کردن منطقه‌ ما برای جولان سرمایه و کالایش دچار دردسرهای جدی شود؛ اما از قراین بر‌می‌آید که فعلاً چرخ اوضاع منطقه به مرادش می‌چرخد و آن کشور گذشته از پی‌گیری نقشه‌ استراتژیکش، خواست‌های اضطراری نیز دارد:

اول) طالبان باید آتش جنگ را در افغانستان خاموش کنند، فرقی نمی‌کند که با سازش و مدارا می‌شود یا با سرکوب و خشونت. هم‌سویی چین با سایر بازیگران جهانی در دعوت طالبان برای ایجاد حکومت همه‌شمول از همین تمایل بر‌می‌خیزد. اگر دادن چند پست به مخالفان و تغییر جزیی در مواضع سخت‌گیرانه‌ مذهبی و فرهنگی طالبان باعث کاهش تنش و جلوگیری از درگرفتن جنگ شود، چین راضی خواهد بود. جنگ به اهداف منطقه‌ای چین آسیب می‌رساند و امنیت پروژه‌های جاری‌اش را با خطر مواجه می‌کند. در گذشته شاهد حملات مرگ‌بار بر کارگران و انجنیران چینی در خاک پاکستان بوده‌ایم و اگر این وضعیت در آسیای میانه نیز به وجود آید، برنامه‌های اقتصادی آن کشور در منطقه آسیب خواهد دید.

دوم) طالبان باید چین را در سرکوب شورشیان اویغوری یاری رسانند. جنبش اسلامی ترکستان شرقی در سایه‌ شورش‌های ۲۰ سال اخیر در دو سوی خط دیورند، آب‌دیده‌تر شده است. این‌که نام این حرکت به حزب اسلامی ترکستان تغییر یافته است، نیز نشانه‌ پخته‌گی و انسجام بیش‌ترش است. مشوق‌های چین حکایت از همکاری احتمالی طالبان در این زمینه دارد. به ‌تاریخ ۳۰ مارچ، چین میزبان جلسه‌ وزیران خارجه‌ کشورهای همسایه‌ افغانستان بود و هیاتی از طالبان نیز در آن مجلس حضور داشت. ظاهراً اعلام شده بود که در این دیدار مشکلات اقتصادی و بحران بشری افغانستان بحث می‌شود، ولی اقداماتی که بعداً صورت گرفت، روشن ساخت که چین وزیران خارجه‌ کشورهای همسایه‌ افغانستان را تشویق کرده بود تا روابط رسمی با طالبان را بیش‌تر کنند. امیرخان متقی ضمن سپاس‌گزاری از حسن نیت چین، گفت که طالبان داعش و سرحدات افغانستان را کنترل کرده‌اند. اگرچه او از جنبش اسلامی ترکستان شرقی نام نگرفت، اما آن بخشی از کنترل مرزها و خطر تروریسم که چین به آن بیش‌تر علاقه‌مند است، کنترل نفوذ شورشیان به سمت آسیای میانه و به‌خصوص کنترل تحرکات جنگ‌جویان اویغور است.

با توجه به این نگاهی که چین به حال و آینده‌ منطقه‌ ما دارد، می‌کوشد در همکاری با کشورهای هم‌سویش طالبان را از کمپ تروریسم برباید و به جمع مستبدان رسمی و صاحب دولت بنشاند. از نظر چین، ماندن طالبان در کمپ شورشگری و همکاری با تندروان مذهبی، کل منطقه را دچار آشوب خواهد کرد، ولی اگر طالبان تشویق شوند که جهادگرایی و همکاری با تروریستان منطقه را کنار گذاشته مشغول حکومت و تجارت شوند، افغانستان به ثبات استبدادی خواهد رسید و زمینه‌ سرکوب گروه‌های کوچک تروریستی که در حاشیه‌ بحران طالبانیسم فعالیت دارند، نیز میسر خواهد شد. به نظر چین اگر امارت طالبان به رسمیت شناخته شود، می‌توان آن را تشویق کرد که رفتارش را با نورم‌های دولت‌های منطقه عیار سازد و علیه شورشیان غیرافغان اقدام کند.

اما خلاف انتظار چین، تنش‌ها میان قدرت‌ها بعد از بحران اوکراین شدت گرفته است و هر گونه مساعدت به طالبان و به ‌رسمیت شناختن «امارت» آن گروه، در چارچوب رقابت‌های جاری میان کمپ امریکا و روسیه انجام خواهد شد. گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد که اگر طالبان به روسیه و چین بیش‌ازحد نزدیک شوند، امریکا و ناتو مخالفان طالب را حمایت خواهند کرد. با این وضع سوال‌های تازه‌ای مطرح می‌شود. آیا گروه طالبان قادر است ریشه‌های شورشی و جهادی‌اش را قطع کرده به بازیگر رسمی میدان سیاست بدل شود؟ ظرفیت طالبان برای انجام این کار به همکاری پاکستان نیز بسته‌گی دارد و این سوال مطرح می‌شود که آیا پاکستان قادر است هزینه‌ اقتصادی و سیاسی خشم امریکا و هم‌پیمانانش را تحمل کند؟