تمدن درخشان؛ پیگری مؤلفه‌های تمدنی در ایران پیش از اسلام

در یادداشت حاضر کوشیده می‌شود تا به‌گونه‌ گذرا به پاره‌ای از پرسش‌های طرح‌شده در نوشته‌ استاد نایل لاجوردین‌شهری، شاعر و نویسنده‌ بدخشانی، تحت عنوان «عرب دو حق بزرگ بر ما دارد[۱]» پرداخته شود. نوشته‌ای مذبور، ۲۹ سرطان/تیر سال جاری در برگه‌ رخ‌نامه نام‌برده نمایان شد و از زمان نشر تا اکنون ذهن شماری از کاربران فضای مجازی، از جمله شاعران، نویسنده‌گان، پژوهشگران و بسیاری از اهل اقلم را درگیر کرد‌ه است. نفس این امر به‌مثابه‌ طرح مسأله، گفت‌وگو و واداشتن خواننده به بازاندیشی و تفکر به گذشته‌ تاریخی و تمدنی این خطه‌ فرهنگی‌، ستایش‌برانگیز و ستودنی است.

نقاشی یهودیان در نزد کوروش بزرگ، اثر ژان فوکه در سال ۱۴۷۰ میلادی. کوروش نزد یهودیان جایگاه قهرمانانه و ویژه‌ای دارد.

اما در میان نقدها به نظر می‌رسد که جای واکنش جامع و همه‌شمول که از سرچشمه‌های انصاف سیراب شده و به دور از هر گونه حب و بعض و کین‌توزی باشد، خالی است. اکثر پاسخ‌نویسان با لحن استادمآبانه و خرده‌گیری‌های نوشتاری‌ای که برخی گاه تا مرز تمسخر پیش می‌روند و در‌باره‌ شیوه‌ نگارش نام فیلسوف نیومارکسیست، اسلاوی ژیژک، طعنه می‌زنند و کلاس درست‌نویسی دایر می‌کنند، آگاهانه یا ناآگاهانه سطح بحث را تنزیل داده و ذهن خواننده را از اصل مسأله، که همانا پرسش از تبلور فرهنگ و تمدن اسلامی در تمامی سطوح جوامع و سرزمین‌های مسلمان‌نشین، به‌ویژه در ایران، پس از ورود اعراب، از ادبیات گرفته تا فرهنگ و فلسفه و هنر و معماری و دیگر مؤلفه‌های تمدنی است، دور می‌دارند.

این شهروندان دنیای مجازی به جای این‌که از چنین پرس‌وجوها و گفت‌وهای مؤثر به‌عنوان استاد دانشگاه، مقامی که دانش‌آموزان و دانشجویان از آن‌‌ها توقع تسامح و مدارا را دارند، با تکیه بر غرور کتاب‌خوانی و نخوت مقاله‌نویسی هر غیرخودی را که فراتر یا فروتر از دایره‌ اندوخته‌های‌شان بنویسد یا بپرسد، به چوب استهزا نواخته و نوشته‌ها و دیدگاه‌های طرف مقابل را، «پوپولیستی» و «ملانقطی» می‌خوانند. آن‌ها فرهنگ نقد و احترام گزاردن به صاحب نوشته‌ را، که سال‌ها پیش از آنان در این عرصه گام نهاده و بنا بر تعبیری، چند پارچه بیشتر فرسوده، لحاظ نکرده و بر طبل همه‌چیزدانی خود و هیچ‌دانی دیگر، می‌کوبند. این موضوع، حرف تازه‌ای نیست و ریشه در نابه‌هنجارهای محیط، جامعه، فرهنگ و‌… دارد و سال‌ها جنگ و ده‌ها عامل دیگر، به‌گونه ناخودآگاه، سایه بر رفتار هر یک از افغانستانی‌ها از استاد دانشگاه گرفته تا عوام‌الناس انداخته است.

تفاخر بر فلسفه‌خوانی، فلسفه‌دانی و ادعای هایدگر‌شناسی، یکی دیگر از معایب این مدینه فاسده است که از برداشت‌های غیرخودی از کتاب «هستی و زمان» مارتین هایدگر (دور از این‌که این برداشت چقدر نزدیک به اصل است) مدرک‌طلبی و سندخواهی می‌کنند، غافل از این‌که این کتاب تا امروز، سه بار به فارسی ترجمه شده[۲] و هر یک از این ترجمه‌ها، آکنده از سلایق نوشتاری، جمله‌بندی و واژه‌گزینی مترجم است، به نوعی که هر ترجمه را می‌توان نوع تألیف و برداشتی از «هستی و زمان» خواند و زمانی که خواننده با چنین متنی مواجه می‌شود، حتماً برداشتی از ترجمه‌هایی -که خود این ترجمه‌ها نیز برداشته‌اند- می‌کند، نه این‌که «هستی و زمان» را سطر به سطر از یاد کند و با چنین وضعی، پیگری جمله‌ای که به «هستی و زمان» هایدگر نظر دارد و با دستگاه نوشتاری یادداشت‌نویس نقل به مضمون شده است، آزار‌دهنده و به دور از انصاف است که تهمت «می‌دانم شما، این‌جا و آن‌جا نام این فیلسوفان شنیده‌اید، اما کتابی از این فیلسوفان نخوانده‌اید. اگر می‌خواندید چنین برچسب‌های بی‌اساس و متناقض را به این فیسلوفان وارد نمی‌کردید. اما پیش فرض شما این است در افغانستان کسی فلسفه نخوانده است، بنابر‌این می‌توان با چنین برچسب‌های، مخاطبان را اغوا کرد، این که شما فلسفه می‌دانید[۳]» بسته شود.

از سوی دیگر، منتقد افغانستانی همواره مایل است تجربه‌ زیسته و اندوخته‌های تک‌بعدی زبانی و مرامی خویش را در همه تأمل‌ها و گزاره‌های مرتبط و نامرتبط گسترش دهد، غافل از این‌که امتیاز در پذیرش آرای مخالف، آزاد‌اندیشی و تفکر نقاد است، نه در تعمیم‌بخشی گزاره‌هایی که تنها برای ما و هم‌مشرب‌های ما ارزشمند و دوست‌داشتنی است.

مسأله‌ نقد رفتار نوشتاری و ادب سخنگویی منتقدان در افغانستان، با توجه به شیوه‌ نگارش آن‌ها، نیاز به یادداشت دیگری و واکاوی بیشتری دارد. در این نوشته، جهت کوتاهی سخن، به پرسش‌های طرح ‌شده در یادداشت یاد شده پرداخته می‌شود و این پرسش‌ها به دو بخش ذیل تقسیم‌ می‌شود:

یکم، چگونه‌گی آداب، رسوم و فرهنگ سرزمین ما پیش از استیلای اسلام و ورود اعراب بر سرزمین‌های ما (آن‌چه پس از این، از آن به نام آن‌سوی ۱۴۰۰ یاد می‌کنیم)؛ و دوم، سیطره و چیره‌گی اسلام و تأثیرگذاری آن بر تمامی جوانب زنده‌گی سرزمین‌های فتح‌ شده (این‌سوی ۱۴۰۰)، از کلان‌مسأله‌ حکومت‌داری گرفته تا قوانین بازار و مالیات و تا کوچک‌ترین جزییات زنده‌گی خصوصی افراد، مانند آداب زناشویی و شیوه‌ دست‌شویی‌ رفتن و مناسک گرمابه گرفتن.

در پیوست متن حاضر کوشیده می‌شود تا به‌گونه‌ مختصر به بخش اول این پرسش (آن‌سوی ۱۴۰۰) که پاسخ آن از بدیهیات ایران‌شناسی و موضوعات مهم تاریخ باستان است، پرداخته شود و بخش دوم آن، در صورت علاقه‌مندی خواننده‌گان، به فرصت‌های بعدی و روزهای آتی، موکول می‌شود.

لاجوردین‌شهری در این یادداشت کوتاه پرس‌وجو می‌کند:

«آن‌سوی ۱۴۰۰ سال که هیچ‌ تحولی در جزیره‌‌ عرب نیامده بود، دقیقاً نمی‌دانیم که ما مردم چگونه می‌زیستیم؟ چه فرهنگ و چگونه معاشرت داشتیم؟ با چه سیاست‌ها و راهکارهای سیاسی‌ـ‌اخلاقی اداره می‌شدیم؟ نمی‌دانیم که نظم اجتماعی‌ـ‌دینی داشتیم، نداشتیم…» به همین منوال دامنه‌ پرسش را تا به «اسطوره‌پرستی و افسانه‌سرایی» آن زمان پی ‌می‌گیرد و همچنان می‌پرسد که «ما به‌مثابه یک ملت چه مراتب و منزلی داشته، سواد داشتیم، نداشتیم؟ اصلاً چیزی به اسم علم برای‌مان مطرح بود یا خیر؟» و خود در پاسخ می‌نویسد: «در واقع ما ملتی هستیم که اگر مدنیتی داشته‌ایم و با فکر و فرهنگ و دین و اخلاق و سیاستی تاریخ‌مند آشنا شده‌ایم، همه و همه با ورود اعراب مسلمان آغاز شده است.»

پیش از آن‌که در پاسخ به این پرسش کُل‌انگار که جامعه، فرهنگ، سیاست، اخلاق، دین، اسطوره‌شناسی، افسانه‌شناسی و… را در بر می‌گیرد و هر یک از این‌ها نیاز به فصل و باب مجزا و شرح و بسط طویلی دارد، پرداخته شود، این نکته شایان ذکر است که پرسش‌هایی همچون «ما به‌مثابه‌ یک ملت چه مراتب و منزلی داشتیم؟» و «نمی‌دانیم که نظم اجتماعی داشتیم [یا نداشتیم؟]» از منظر زمینه‌گرایی تاریخی[۴] دچار آمیزش مفاهیم امروزی با گزاره‌های پیشینی شده است. از این جهت که مفهوم دولت‌ـ‌ملت، ساختار امروزی و مدرنی است که با مفاهیم دیروزه‌ا‌ی چون جامعه، نظم اجتماعی، سیاست و دیگر ساختارهای نوین امروزی، تعمیم‌پذیر و قابل قیاس نیست و یکسان‌پنداری این‌ مفاهیم بدون در‌نظر‌داشت سیالیت تاریخی[۵] آن‌ها و درک اجتماعی پدیده‌ها، یکی از کوتاهی‌های رایجی است که به وفور در نوشته‌های این عصر قابل شناسایی و پی‌گیری است.

به هر روی، در مورد این‌که ما «آن‌سوی ۱۴۰۰»، زمانی‌ که به معنای دقیق کلمه «هیچ تحول [قابل درنگی] در جزیره‌ عرب» نیامده بود، از قراین و شواهدی مستدل و مستند تاریخی‌ای که استوار بر ده‌ها فکت (حقیقت) علمی و صدها مقاله و رساله‌ دانشگاهی در نهادهای معتبر علمی جهان به آن‌ها پرداخته شده است، برمی‌آید که در این‌سوی گیتی تمدن چندهزار‌ساله‌ای وجود داشت و ما «نخستین مردمان تاریخی‌»ای بودیم، که یکی از آموزه‌های آن در «گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک» زرتشت تبلور یافته و به موضوع دین و فرهنگ در آن‌سوی ۱۴۰۰ معنا بخشیده است.

هگل، فیلسوف آلمانی، در این باره می‌گوید که «ما [همه‌ انسان‌ها] نخستین بار، با شاهنشاهی هخامنشی وارد تاریخ پیوسته شده‌ایم و ایرانیان نخستین مردمان تاریخی‌اند[۶].» او بر این نکته تأکید می‌ورزد که در ایران بود که «نور تابید و آن‌چه اطرافش بود را روشن ساخت؛ چرا که نور زرتشت به جهان هوشیاری تعلق دارد.» در واقع هگل ایرانیان را به دلیل نظام دینی زرتشتی «نخستین مردمان تاریخی» می‌داند. او معتقد بود که نور مزدایی به انسان این قابلیت را می‌دهد که در کنار سایر انسان‌ها، به آن آزادی دست پیدا کند که هرچه، تا آن‌جا که توانایی‌اش را دارد، می‌خواهد انجام دهد.

نیچه در ابتدا قصد داشت هراکلیتوس، فیلسوف یونانی، را به‌عنوان قهرمان کتاب مشهور «چنین گفت زرتشت» انتخاب کند. هر چند زرتشت نیچه با زرتشت تاریخی، شباهتی ندارد و او آثار محققان درباره‌ زرتشت را خوانده بود و به‌خوبی می‌دانست که «مرگ خدا»، «ابر‌انسان» و «بازگشت ابدی» با آموزه‌های زرتشت هم‌خوانی ندارد. او بعدها در یکی از اشعار خود از نخستین باری که درباره‌ زرتشت شنیده ‌است، سخن می‌راند و در کتاب «اینک انسان» گله می‌کند که چرا هیچ‌کس از او نپرسید «زرتشت برای تو چه معنایی دارد؟» نیچه در این باب خود توضیح می‌دهد که ویژه‌گی منحصر به فرد زرتشت در تاریخ انسان این است که او اولین شخصی بود که از اخلاقیات برداشتی متافزیکی داشت؛ در اندیشه‌های او، نبرد بین خیر و شر نیروی اصلی در پس نظم چیزها بود. نیچه می‌گوید «آن ایرانی» مسوول این «تاثیرگذارترین اشتباهات»، یعنی «اخلاق»، بود، او از «همه اندیشمندان صادق‌تر بود[۷]»، پس اولین کسی است که باید به اشتباهش پی ببرد؛ در نتیجه زرتشت انتخاب صحیحی برای سخنگویی موضع مخالف بودن، موضعی که بر اشتباه اولیه او غلبه می‌کند، می‌داند.

نیچه در آثار خود با ستایش بسیار از زرتشت سخن می‌گوید. هر چند زرتشت نیچه با زرتشت تاریخی، شباهتی ندارد.

جهت اجتناب از به درازا کشاندن سخن و احتراز از نقل قول‌های بی‌شماری که روی تاریخ‌ درخشان ایران باستان تأکید دارند، در پیوست، مؤلفه‌های ده‌گانه‌ تمدن آن‌سوی ۱۴۰۰ به‌گونه‌ فشرده شمرده می‌شود:

۱: دانشگاه و فرهنگستان گندی‌شاپور

گندی‌شاپور یکی از مراکز علمی مهم در زمان ساسانیان بود که با بیش از ۱۷ سده قدمت، از باستانی‌ترین مراکز آموزشی خاورمیانه به شمار می‌رود. در این دانشگاه آموزش‌هایی در حوزه‌های پزشکی، فلسفه، الهیات و علوم ارایه می‌شد. این آموزش‌ها بر‌اساس سنت زرتشتی و ایرانی و همچنین با بهره بردن از سنت یونانی و هندی بود.

در دانشگاه گندی‌شاپور، برخی کتاب‌ها از زبان‌های هندی، سریانی و یونانی به پهلوی ترجمه شد که از آن‌ جمله می‌توان به خدای‌نامه، کَلیله و دِمنه، هزار افسانه، سندبادنامه، ویس و رامین، آیین‌نامه و تاج‌نامه اشاره کرد. همچنین برخی آثار فیلسوفان یونان نیز در این دانشگاه ترجمه شده‌ است[۸].

۲: حکمت خسروانی

حکمت خسروانی فلسفه و عرفان ایران باستان است که به اندیشمندان آن فرزانه‌گان خسروانی یا خسروانیون گفته می‌شود. نام‌داران اندیشه ایران باستان و میراث‌داران آن‌ها در دوره اسلامی به این فلسفه آوازه داشتند. حکمت خسروانی بعدها در فلسفه اشراق به دست سهروردی در پیوند با فلسفه اسلامی شناخته و نمایان شد[۹]. از تأثیر‌گرفته‌گان حکمت خسروانی، می‌توان به جاماسب، فرشوشتر، فلوطین، بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، منصور حلاج، ابوسعید ابوالخیر و شهاب‌الدین سهروردی اشاره کرد.

۳: فلسفه ایرانی

فلسفه ایرانی، به اندیشه‌ها و سنت‌های فلسفی ایرانی باستان برمی‌گردد که از اندیشه‌های باستانی هندوآریایی آغاز می‌شود. بعدها همین اندیشه‌ها تحت تأثیر دین زرتشتی، قرار گرفتند و مکتب زرتشت را تشکیل دادند. بر‌اساس دانشنامه فلسفه آکسفورد تاریخ موضوع و دانش فلسفه به هندوآریایی‌های ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد. این دانشنامه، اضافه می‌کند که پس از آن، فلسفه زرتشتی از طریق یهودیت، وارد اندیشه غربی و نهایتاً افلاطونی می‌شود. از جمله فلاسفه این دوره می‌توان به هوشتانه، پالس پارسی، مانی و مزدک اشاره کرد.[۱۰]

۴: مکاتب فکری

مکاتب فکری پیش از اسلام، شامل آیین زرتشتی، مانوی و مزدکیه است. به‌عنوان نمونه‌ای از این مکاتب، مکتب مزدیسنا به دنبال آموزه‌های زرتشت در سال‌های ۱۰۰۰ تا ۵۸۸ پ.م، در نقاطی از ایران، پدیدار شد. زرتشت یکی از قدیمی‌ترین یکتاپرستان تاریخ بوده ‌است و نخستین کسی بود که مسایل شر را از نظر فلسفی بررسی کرد. فلسفه‌ اخلاقی وی مبتنی بر تقدم پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. وی همچنین سیستمی از اصول اخلاقی منطقی را پایه گذاشت.

اندکی از عقاید زرتشتی در فرهنگ پسا‌کلاسیک غربی تا اواخر سده ۱۸‌م شناخته شده بود و او، تأثیرگذاری به‌سزایی در فلسفه‌ یونان و روم داشت. در بررسی دوران پس از اسلام، مشخصاً فلسفه‌ نخستین اسلامی، در پدیداری فلسفه‌ نوین، بسیار تأثیرگذار بوده ‌است. از اثرات مهم این فلسفه، بر تیوری‌های فرگشت بوده‌ است. از مکاتب مهم پس از اسلام، حکمت سینوی، اشراق و متعالیه هستند. به‌عنوان نمونه‌ای از این مکاتب، حکمت سینوی، توسط ابن سینا، فیلسوف ایرانی، بنیان نهاده ‌شد و تا سده دوازدهم میلادی، به مکتب پیش‌رو در فلسفه‌ اسلامی تبدیل شد.

۵: شعر

اگرچه شعر پارسی پس از ورود اسلام به ایران پیشرفت چشم‌گیری کرد، ولی پیش از ورود اسلام به ایران نیز شعرسرایی یا چامه‌سرایی رواج داشته ‌است، هرچند تنها بخش کمی از آن به دست ما رسیده‌ است. ابن خردادبه در کتاب «اللهو و الملاهی» به نغمه‌هایی اشاره می‌کند که باربَد برای خسروپرویز ساسانی ساخته و اشعار خود را در همراهی به آن می‌سرایده است[۱۱].

۶: ادبیات

منظور از ادبیات در ایران باستان، مجموعه‌ فعالیت‌های ادبی ایرانیان باستان به دو صورت شفاهی و مکتوب و به تمامی زبان‌های ایرانی است. بخشی از آن‌ها دولتی است، مانند سنگ‌نوشته‌های شاهان و نوشته‌های روی سکه‌ها و بخشی دیگر، مبتنی بر داستان‌های ملی، افسانه‌ها و بعضی از آداب و رسوم اجتماعی است که پیکره اصلی ادبیات شفاهی غیردینی پیش از اسلام را تشکیل می‌دهد. اما بیشتر آثاری که از این دوران به‌صورت مکتوب بر‌جای مانده، با دستگاه‌های دینی زردشتی، بودایی، مانوی و مسیحی مرتبط است و بدنه اصلی ادبیات دینی ایران پیش از اسلام را می‌سازد.

برای مطالعه‌ بیشتر در این موضوع کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» از احمد تفضلی در باب تاریخ ادبیات ایران اعم از ادبیات مادی، فارسی باستان، اوستایی، پهلوی و مانوی تا پیش از ظهور اسلام دیده شود. در این کتاب که مستندترین و جامع‌ترین تحقیق در این زمینه به شمار می‌آید، آثار بازمانده از زبان‌های باستانی ایران چون اندرزنامه‌ها و رساله‌های تعلیمی اعم از دینی و فلسفی و کلامی و اخلاقی و علمی و فقهی و حقوقی و تاریخی و داستانی و نیز درباره انواع خط و کتیبه‌ها و تاریخ قبل از اسلام و سلسله‌ها مورد بحث و بررسی قرار گرفته ‌است.

۷: موسیقی

تنظیم و سازماندهی سیستم موسیقایی یعنی هفت ساختار مقامی معروف به خسروانی و سی مقام اشتقاقی و سه‌صد‌و‌شصت ملودی در دوره ساسانی انجام شد. شمار آن‌ها با تعداد روز در هفته، ماه و سال تقویم ساسانیان برابر بوده‌ است. امروزه به‌درستی معلوم نیست که این مقام‌ها و آهنگ‌ها چه بوده‌اند؛ اما نام‌های بعضی از این آهنگ‌ها توسط نویسنده‌گان دوره‌ اسلامی ذکر شده است؛ نام‌هایی چون کین ایرج و کین سیاوش که شاید اشاره به حوادث تاریخی داشته‌اند و اسامی‌ای چون باغ شیرین و باغ شهریار که شکوه دربار را نشان می‌دهد و نیز اسامی‌ای چون سبز بهار و روشن چراغ را به‌ کار می‌بردند. اما درباره‌ آن آهنگ‌سازی‌ها اطلاعات درستی در اصول نظری آن دوران وجود ندارد. موسیقی اصیل ایرانی همواره با شعر فارسی هماهنگ بوده ‌است. از موسیقی‌دانان برجسته دوران ساسانیان می‌توان به باربد، بامشاد، رامتین، سرکش و نکیسا اشاره کرد.[۱۲]

۸: معماری

معماری از قدیمی‌ترین هنرها در سرزمین‌های ایران باستان است. آثار برجای مانده از معماری، نشان‌دهنده آن است که ایران از کانون‌های نخستین شهرسازی، سدسازی و مهندسی بوده ‌است. سابقه این هنر حداقل از پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح تا عصر حاضر نمونه‌های فراوانی از سوریه تا هندوستان شمالی و کناره‌های چین، از قفقاز تا زنگبار پراکنده‌ است و از تنوع خاصی برخوردارند. به‌طوری که یکی از معماران امریکایی به نام پوپ در این زمینه نوشته ‌است که بناهای ایرانی گوناگون است. از کلبه‌های دهقانی و قهوه‌خانه و کوشک‌ها گرفته تا زیباترین و با‌شکوه‌ترین ساختمان‌هایی که در جهان وجود دارد.

بقایای تخت جمشید در شیراز، ایران

آثار معماری ایران بیش از هر چیز مذهبی هستند و دارای خصلت نیایشی می‌باشند. آداب و رسوم، مراسم مذهبی، روحیه، اخلاقیات، اندیشه و عقیده نسل‌ها در معماری ایران انعکاس واضحی دارد[۱۳]. با وجود این‌که در طی دوران‌های مختلف تحولات چشم‌گیری داشته‌‌، دارای ویژه‌گی‌های خاصی است که این اصول حفظ شده ‌است. این آثار را می‌توان در ادوار تاریخی مختلف بررسی کرد.

۹: قنات

قنات یا کاریز یکی از شگفت‌کارهای دسته تاریخ بشری است که برای رفع یکی از نیازهای مهم و حیاتی جوامع انسانی، یعنی آب‌رسانی به مناطق کم‌آب و تأمین آب شرب انسان، حیوان و زراعت به وجود آمده است. این پدیده از دیرباز و از عصر آهن به‌عنوان یکی از منابع تأمین آب شرب و کشاورزی در مناطقی که با خطرات خشک‌سالی در فلات ایران رو‌به‌رو بوده‌اند، نقش کلیدی و مؤثری در نظام اقتصادی و حیات اجتماعی کشور داشته و موجب شکوفایی اقتصاد کشاورزی و ایجاد کار و فعالیت متعدد شهری و روستایی و باعث آرامش مردم بوده است.

۱۰: شفاخانه

نهاد جدید شفاخانه به‌عنوان مرکز درمان و آموزش پزشکی نیز در دانشگاه گندی‌شاپور شکل گرفت که اهمیت و تأثیر بسیاری در تاریخ علم پزشکی داشته ‌است. علاوه بر آن، شفاخانه این دانشگاه، مهم‌ترین مرکز پزشکی جهان باستان در قرن‌های ۶ و ۷ میلادی بوده ‌است. این مرکز علمی در انتقال دانش پزشکی یونانی، ایرانی و هندی به عالم اسلام سهم فراوانی داشته‌ است. نخستین شفاخانه‌های دوره اسلامی طبق الگوی شفاخانه گندی‌شاپور بنا شد .

۱۱: آثار مکتوب

فهرست ما قبل الفهرست (آثار ایرانی پیش از اسلام)، اثر پرویز اذکایی، دانش‌نامه‌ای جامع و سندی معتمد و مرجعی معتبر در تاریخ فرهنگ، دین، دانش، حکمت و آداب ایرانی به زبان فارسی است. این کتاب مشتمل بر ذکر آثار مکتوب (پهلوی و سریانی) ما‌قبل اسلامی است که قسمت اعظم آن‌ها هم به دوره اسلامی انتقال یافته است.

به شمار موارد یازده‌گانه‌ بالا، می‌توان بسا موارد دیگری را همچون کارنامه‌های درخشان شاهان پیشین مانند کوروش و داریوش و پیامبران ایرانی همچون زرتشت، مانی، مزدک و… آیین‌های آنان را که یکی از برجسته‌ترین سجایای اخلاقی آن تساهل در امور مذهبی و احترام به آیین‌ها و معتقدات ملل و اقوام گوناگون بود را نیز افزود، ولی پرداختن به تمامی ابعاد تمدن آن‌سوی ۱۴۰۰ از حوصله‌ این یادداشت خارج است و خواننده‌گان در صورت علاقه‌مندی می‌توانند این موضوع را در کتاب «تاریخ درخشان ایرانیان» از داکتر ماریا براسیوس، استاد دانشگاه آکسفورد، که به فارسی توسط آقای محمد طلوعی ترجمه شده است، پی ‌بگیرند.

کتاب یادشده را می‌توان درامدی بر تاریخ و تمدن ایران باستان دانست که نگارنده در آن به‌طور فشرده فرهنگ و تمدن مردم ساکن در این سرزمین و خاندان‌های حکومت‌گر آن در عهد باستان را بررسی می‌کند. وی در بررسی این برهه از تاریخ ایران به منابع مکتوب و موجود اکتفا نکرده و از یافته‌های تازه و منتشر نشده در خصوص ایران باستان از موزیم‌ها و کتاب‌خانه‌های بریتیش موزیم، آکسفورد، لوور و… نیز سود جسته است.

پس در پاسخ به بخش یکم پرسش طرح ‌شده در رابطه به چگونه‌گی زیست فرهنگی قطعه زمینی که ما در آن ریشه داریم، در آن‌سوی ۱۴۰۰، هنگامی که گفته می‌شود: «در واقع ما ملتی هستیم که اگر مدنیتی داشته‌ایم و با فکر و فرهنگ و دین و اخلاق و سیاستی تاریخ‌مند آشنا شده‌ایم، همه و همه با ورود اعراب مسلمان آغاز شده است.»

جهت پاسداری از حقیقت، با پردلی و استواری و با احترام کامل می‌توان گفت که نه، حضرت والا، آن‌سوی ۱۴۰۰، پیش از اسلام، زمانی‌ که عرب‌ها بنا بر تعریف قرآن، بادیه‌نشین بودند، در جهل به سر می‌بردند، دختران‌شان را زنده به گور می‌کردند، بت می‌پرستیدند و زشت‌ترین مرام‌ها را داشتند، در فلات ایران باستان شهرآیینی‌ وجود داشت که امروزه از آن پژوهشگران و باستان‌شناسان با تأکید بر منابع مؤثق تاریخی‌ای که از کنار آن‌ها نمی‌توان به سهولت گذشت و هیچ آزادمنشی از بودن آن‌ها چشم‌پوشی نمی‌کند، به‌عنوان «تمدن درخشان» یاد می‌کنند.

[۱] www.facebook.com/shahri.lajawardin

[۲] ترجمه‌های «هستی و زمان» قرار شرح زیر است:

  1. وجود و زمان، مارتین هایدگر، ترجمهٔ محمود نوالی، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز، ۱۳۹۱.
  2. هستی و زمان، مارتین هایدگر، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران: نشر نی، ۱۳۸۹.
  3. هستی و زمان، مارتین هایدگر، ترجمه سیاوش جمادی، (ویراست دوم)، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۸۹.

[۳] www.facebook.com/yasnaawesta

[۴] Historical contextualization

[۵] Historical fluidity

[۶] Dabashi, Hamid (2015). Persophilia: Persian Culture on the Global Scene. Harvard University Press.

[۷] Dabashi, Persian Culture on the Global Scene, 92.

[۸] The Cambridge History of Iran, Vol 4, p.396.

[۹]  رضی، هاشم ،حکمت خسروانی سیر تطبیقی فلسفه و حکمت و عرفان در ایران باستان از زرتشت تا سهروردی و استمرار آن تا امروز – تهران : انتشارات بهجت ۱۳۷۹- صفحه ۴۴۶٫

[۱۰]  سامی، علی (۱۳۴۷). «حکمت و فلسفه در ایران باستان». هنر و مردم (۶۹): ۱۳.

[۱۱]  نیرنوری، عبدالحمید، سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان، جلد دوم، برگه‌های ۸۰۹-۸۱۸ و ۴۷۴ (دوره‌ی دو جلدی).

[۱۲] برای مطالعه‌ی بیشتر در این موضوع به کتاب «تاریخ موسیقی ایران»، تألیف: حسن مشحون؛ چاپخانه: رخ، سال چاپ: ۱۳۷۳ مراجعه شود.

[۱۳] پیرنیا، محمد کریم (۱۳۸۷). سبک‌شناسی معمار ی ایرانی. تهران: نشر سروش دانش. صص. ۴۰.

[۱۴] Elgood, Cyril. A medical history of Persia, Cambridge University Press, 1951. p. 173