‏آدرس ناپیدای مردم افغانستان

آدرسی که باید از زبان مردم افغانستان با جامعه جهانی سخن بگوید کجاست؟

✍️ملک سیتز تحلیلگر مسائل سیاسی

وقتی وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان را به صورت همه‌جانبه به بررسی بگیرد و آن‌را تحلیل کنید، درمی‌یابید که مردم این‌کشور چقدر بد‌شانس هستند. راستش واژه بدبخت به زبانم نیامد اما حقیقت این‌ست که این مردم واقعا بدبخت هستند. گفته‌ی معروف از مردمان کشور ملاوی در جنوب افریقاست که می‌گویند «جامعه‌ی بدبخت آن‌ست که رهنما ندارد.» در علوم سیاسی، دولت را رهنمای جامعه می‌گویند. یعنی این دولت است که قانون خلق می‌کند و هنجار های اجتماعی را تعیین می‌کند. اما وقتی یک جامعه دولتی را که ما با ویژگی‌های امروزی حقوق و فلسفه‌ی سیاسی می‌شناسیم نداشت، چه؟ این جامعه به چه سرنوشتی مواجه می‌شود؟ آدرسی که مردم را در سطح جهانی نمایندگی کند کجاست؟ و یا این‌که مردم از طریق چه‌کسانی با جهان صحبت کنند و نیازمندی‌های خود را با آن‌ها مطرح کنند؟ ما دقیقا در هم‌چو وضعیتی قرار گرفته ایم. می‌ترسم این وضعیت ناهنجار سبب شود تا برخی‌دولت‌ها این آدرس را در طـالبان پیدا کنند. این‌جا من عواملی را بر می‌شمارم که سبب ناپیدایی آن آدرس شده است.

رهبران اجیر
در واقع نبود رهبران معتمد سیاسی در افغانستان نخستین شاخص بدبختی جامعه ماست. آنانی‌که به نام رهبران سیاسی افغانستان معروف هستند، به مجردی‌که به نخبگی سیاسی رسیدند، مزدوری را پیشه کردند. در این میان رهبران سیاسی تلاش کردند برای خارجی‌ها بیش‌تر کار کنند تا برای سرزمین خودشان. راستش این نابسامانی و بحران رهبری را خارجی‌ها دامن زدند و از میان این نخبگان سربازگیری کردند. متاسفانه این ویژگی اکثریت رهبران سیاسی افغانستان است که در صف طولانی سفارت‌خانه ها و ادارات استخبارانی دولت‌های شامل در افغانستان نوبت گرفتند و می‌گیرند. کشور های فقیر به زودی دچار این نوع رهبران می‌شوند. اما در جهان هستند رهبرانی که تناسب را در فقر، وابستگی و ناسیونالیسم مثبت رعایت کردند و در رهایی از بیچارگی سرزمین‌ شان تلاش کردند. اما جامعه افغانستان با چنین رهبرانی مواجه نشد و رهنمای برای نجات این محیط پریشان ظهور نکرد.

فکر پریشان
جنگ‌ها سبب شدند تا افکار مبتکر در افغانستان به سرگردانی و پریشانی دچار شود. روشنفکران سرگردان، دانشمندان پریشان و متخصصین آواره در کشور های مختلف جهان مشغول زندگی مهاجرت و پناهجویی شدند و در پی نان و آب، دست از همه‌چیز کشیدند. اگر شما جاده های لندن، هامبورگ، پاریس، آتن، ویانا، ویرجینیا، روم، تورنتو، روتردام، ویانا، ملبورن و….شهر های جهان را دور بزنید، افغان‌های زیاد تحصیل‌یافته را پیدا می‌کنید که مشغول تاکسی‌رانی، خدمات رستوران‌ها، فروشندگی بازار و کار های شاقه هستند. زندگی در غرب، اینان را آن‌قدر مشغول ساخته که فکر برای افغانستان را از سر شان زدوده است.

تندروان راستی و چپی
گروه دیگری که گذشته های چپی دارند، فکر می‌کنند که هنوز بر اسب تازنده‌ی بیلشویسم و استالینیسم سوار هستند و پرچم سرخ در دست دارند. آنان پیوسته از گذشته های «تابناک» خود سخن می‌گویند. گروه دیگر توغ سبز جهاد را دست دارند و چنان از شکست امپراتوری‌ها مفتخرانه سخن می‌گویند که گویی انسانیت بدهکار آنان است. این دو گروه دگم‌اندیش با افکار و ادبیات دوران جنگ سرد در مقابل هم قرار گرفته‌اند و افغانستان را قربانی ایدیولوژی‌های تندروانه خود ساخته اند.

معززین انقره
تنی چند از رهبران قومی، منطقه‌ای، قبیله‌ای و زبانی خانه امن خود را در انقره پایتخت سیاسی ترکیه یافته اند و  عبا و قبا و لباده های رهبرانه می‌گیرند و شورای نجات برای آینده افغانستان را راه انداخته اند. این آقایان هنوز به این فکر هستند که روزی می‌رسد تا دوستان خارجی شان بر فرق مردم فقیر افغانستان بم می‌افگنند و این طـالبان سفاک را از کابل و قندهار به وزیرستان‌ها فراری می‌سازند و آنان را به کشور دیسانت می‌کنند. این گروه که اعتماد و حمایت مردم را از دست داده اند، پرونده های قطور فساد، بی‌عدالتی و بی‌انصافی همه‌ی کارنامه های آنان را درنوردیده است.

دزدان زیرک و اما خموش
این گروه منابع کلانی را از افغانستان در ۲۰ سال دوران جمهوریت چپاول کرده‌اند. وزرای مالیه، رؤسای بانک‌ها، مشاورین تکنوکرات و وزرای کلیدی چون معادن، معارف، دفاع، داخله، امنیت ملی، شورای صلح، رهبران کمیسیون‌های ویژه و «مستقل»، لشکر مشاوران و هیأت مذاکره‌کننده و…شامل آن‌ست. این عالی‌جنابان آدرس خود را در جا های که امنیت حقوقی دارند، پیدا کرده اند. برخی‌ها به «پروفیسورها» علوم، لکچردهندگان حکومت‌داری و نظریه‌پردازان دولت‌های عبوری تبدیل شده اند و تعدادی دیگر اینان در شهر های پول‌ساز جهان چون ابوظبی، دوبی، استانبول و کشور های خلیج فارس مشغول «تجارت» شده اند. این گروه خموش بسیار زیرک هستند و عمدا در سیاست کنونی نمی‌خواهند شامل شوند.

قهرمانان دوشنبه
قسمتی از سیاسیون جمهوریت با جهادیان همراه شده و در شهر دوشنبه به دامان امام علی رحمان پناه گزیده و ادعای رهایی افغانستان را دارند. در این میان یکی از «قهرمان‌سازی» سخن‌می‌گوید و دیگری از «غنی‌سازی» افغانستان حکایت دارد. در آغاز تصور می‌شد که این گروه تحت رهبری احمد مسعود بتواند نیروی تازه‌ای متشکل سازد و فکر بکری را برای آینده افغانستان بپروراند. اما حالا که نزدیک به سه سال از آن امید ها می‌گذرد، نشان داد که این گروه را شیخ‌ها، ارباب‌ها و «بزرگان» جهاد و مقاومت گروگان گرفته اند و ابتکارش را به یاس تبدیل کرده اند.

فدرال‌طلبان
فدرالیسم به عنوان یک روش و ساختار مفید سیاسی همیشه جای بحث داشته است و در این راستا روشنفکران ما مقاله ها و سخن‌رانی های خوبی داشته اند. اما وقتی این گفتمان توسط کسانی‌که به عنوان معاون رییس‌جمهور، وزرا و مامورین بالا رتبه در متمرکزترین ساختار حکومتی در جهان تحت رهبری اشرف‌غنی کار کردند مطرح می‌شود، اهمیت این گفتمان را به شدت کاهش می‌بخشد. این آقایان تا زمانی‌که همان سیستم مفرط متمرکز برای شان مقام، پول و عزت بخشیده بود، سخنی از فدرالیسم به زبان نمی‌آوردند. اما حالا از اروپا و آسترالیا و نیوزیلاند سخن از فدرالیسم در افغانستان فقیر می‌زنند.

جنرال‌های «شکوهمند» ستاره‌باران
گروهی از جنرال‌های که پارتنران نزدیک ناتو بودند و در مدت ۲۰ سال در قوای مسلح افغانستان سمت‌های کلیدی را کار کردند، در ایالات متحده امریکا جمع شده اند تا افغانستان را نجات دهند. این‌دسته از جمع جنرال‌های هستند که ۲۰ سال پسین مسلسل‌وار ترفیع کردند و ستاره باران شدند. آن‌ها در ۱۵ آگست سال ۲۰۲۱ و با فرار رییس‌جمهور و وزیر دفاع از کشور، خود را به میدان هوایی کابل رسانیدند. آنان به آسایش کامل و آرامش خاطر، با طیاره های نظامی ناتو کشور و سربازان خود را ترک کردند. حالا این گروه «ضربتی» با برافراشتن پرچم سه رنگ افغانستان در واشنگتن، در پی تلاش برای نابودی طـالبان هستند. این گروه جبهه‌ا‌ی را در واشنگتن با احساسات بالای «میهن‌پرستانه» باز کردند ولی ماه ها گذشت و خبری از آن نرسید.

واقعیت این‌ست که ما آدرسی نداریم تا جامعه جهانی به نمایندگی از مردم افغانستان با ایشان سخن گوید. هرچند جامعه جهانی در ساختن همه‌ی این لایه های بالایی نقش داشته است. اما در این میان ما به نشانی‌ای نیاز داریم تا جایگاه و خواستگاه افغانستان و جهان را در تناسب با هم شناسایی و مدیریت کند. تصور کنید که همین جامعه جهانی را که سازمان ملل نمایندگی می‌کند در همایش دوحه‌ی سوم با کی مواجه شد؟ در یک‌سو حکومت سرپرست قرار دارد و در سوی دیگر این گروه ها آشفته و پریشان.
از سوی دیگر جامعه جهانی نیز دارای زبان مشترکی نیست. ما با جامعه جهانی سروکار داریم که یکی از حمایت و دیگر از نفرت افغانستان سخن می‌گوید. آنانی که حمایت از حکومت سرپرست را به سر دارند، چشم به اهداف استراتژیک خود دوخته اند و آنانی که از نفرت صحبت می‌کنند، راهی را برای ایجاد یک اپوزسیون و فکر تازه بسته اند. این‌جا مردم افغانستان مانده اند و این دوراهه‌ی پیچیده و متروک.