افغانستان و زلزله در اعتماد جمعی
وقتی زلزلهی هرات رخ داد، فرهاد دریا و مجموعهیی از افراد و نهادهای دیگر از مردم خواستند که دست یاری برآورند و در حد توان به زلزلهزدگان کمک کنند. پولی که دریا و این مجموعه جمع کردند، در حدود هفتاد هزار دالر امریکایی شد. حالا، پس از چند ماه، آن پول تبدیل شده به ۳۷ سرپناه در یکی از مناطق زلزلهزدهی هرات.
این «سرپناه»ها مورد انتقاد شدید قرار گرفتند. عدهیی از انتقادگران میگویند پول ضایع شده. عدهیی دیگر میگویند میشد این پول را به شکل بهتری مصرف کرد. عدهیی دیگر به کمتر از اتهام زدن به دریا به چیز دیگری قانع نیستند.
چند نکته در این میان نادیده گرفته میشوند:
یک- وضعیت کشور عادی نیست. یعنی اینطور نیست که آدم بتواند با خیال آسوده آدمها و امکانات کاری را در یک منطقهی زلزلهزده پیدا کند. بخش بزرگی از اهل فن از کشور فرار کردهاند. آنانی که ماندهاند بیشتر درگیر مشکلات زندگی خود هستند و سایهی ترس نیز همه جا بر سرشان حرکت میکند. در این وضعیت دشوار است که شما بهترین مهندسها را پیدا کنید که بهترین طرحها را بریزند و حقالزحمهی اندک را هم قبول کنند. همان بحرانی که بسیاری چیزهای دیگر را در ملک ما ویران کرده، توانایی ما برای مقابله با آفتهای طبیعی را نیز ویران کرده است. چرا ما انتظار داریم که چند نفر با هفتاد هزار دالر بتوانند کار بیعیبی تحویل بدهند؟
دو- در فصل سرما، که نیازمندان نیاز شدید به سرپناه دارند، مجال زیادی برای کارهای بیعیب نیست. هر سرپناهی بهتر از زندگی کردن در زیر خیمه یا زیر باد و باران است. همان خانوادههایی که میتوانند این فصل سرمای سخت را زیر آن سرپناههای ناقص و پرعیب و بدقواره بگذرانند، میدانند که در موقعی مناسب کمکی بسیار مهم دریافت کردهاند. کسی که از یک خانهی گرم و بزرگ در یک شهر پیشرفته به آن سرپناهها نگاه میکند، احساس آن نیازمندان را درک نمیتواند.
سه- آنانی که انتقاد میکنند خود نیز کار بهتری نکردند. ای بسا که هیچ کاری نکردند. این نکته از این جهت مهم است که آدم وقتی عملا وارد کاری میشود با هزار چالش روبهرو میشود، اما وقتی بر کناره مینشیند و کار دیگران را بررسی میکند، به راحتی میتواند آن چالشها را نادیده بگیرد. همهی افرادی که ده دالر و پنجاه یورو و… کمک کردهاند -از راههای گوناگون- به صورت جمعی وضعیت زلزلهزدگان را بهتر ساختهاند. مجموع این کمکها در یک پروسهی دشوار و پر از کاستی رنج و ترس آسیبدیدگان را تا حدی کاهش دادهاند. همین مقدار کمک ناقص بهتر از آن است که نشسته باشیم تا روزی برسد که همه چیز درست کار کند تا ما مطمئن شویم که حتا یک قران کمکمان هم ضایع نمیشود. آن روز در هیچ جای جهان نرسیده است. در تمام دنیا، شهروندان قبول کردهاند که هیچ کاری به صورت آرمانی به انجام نمیرسد. جهد میورزند که وضعیت را بهتر بسازند، اما منتظر نمیمانند که همه چیز صددرصد بیعیب شود.
چهار- افغانستان به خاطر یک بحران نیمقرنه، شدیدا دچار کمبود سرمایهی اجتماعی «اعتماد» شده است. این معنایش این است که ما به صورت پیشفرض یا default سر هیچ کس و هیچ چیز اعتماد نداریم. فرض کنید یک نفر در مناطق زلزلهزده دوصد خانهی بسیار لوکس معیاری بسازد (با پول خود) و آن را به زلزلهزدگان توزیع کند. ما با این کار او چهگونه برخورد خواهیم کرد؟ چه خواهیم گفت؟ این را خواهیم گفت: «تجارت بدی نیست والله؛ میلیونها دالر را گرفته (معلوم نیست از کجا) و با یک سوم آن پولها چند تا خانهی لوکس ساخته تا به چشم ما خاک بزند. خیال کرده ما خریم.» یعنی مسأله سر کار خوب کردن و کار بد کردن نیست؛ شک بیپایان و گمان بد وضعیت عمومی ما شده است.
چه کار کنیم؟
ما برای احیا کردن آن سرمایهی اجتماعی (اعتماد) نیاز داریم مقداری هزینه کنیم. هزینهاش همین است که به پروسههای ناقص هم اعتماد کنیم و نگذاریم این چرخ کاملا بایستد. من بیست دالر میدهم و امیدوارم این بیست دالر در کنار بیست دالرهای شما بخشی از آن سرمایهی اجتماعی ازدسترفته یا شدیدا آسیبدیده را احیا کند. من میگویم همان ۳۷ سرپناه بدقواره اما مفید خوب است. «اگر فلان رقم میشد بهتر بود» را دفعهی دیگر به کار ببندیم. این طوری میآموزیم، اما معطل کار کامل نمیمانیم. اندکاندک پیش میرویم. گامبهگام اعتماد اجتماعی را بازسازی میکنیم و برای مقابله با بحرانهای آینده تواناتر میشویم./اطلاعات روز