فرار اشرف غنی به روایت عمر داوودزی

✍️سید اکرم بارز

محمد عمر داوودزی، نام‌ آشنا در سیاست افغانستان است. او یکی از سیاست‌گران برجسته و مقام ارشد در حکومت حامد کرزی و محمداشرف غنی بود که اخیراً خاطرات خود را تحت عنوان  ,uncensored, the downfall of Afghanistan (سانسورناشده؛ فروپاشی افغانستان) در ۶۰۰ صفحه نوشته که نسخه‌ آنلاین آن منتشر شده است. پیش از این نیز بخشی از خاطرات سیاسی آقای داوودزی در روزنامه‌ 8صبح نشر شده بود. در این کتاب قطور، آقای داوودزی به مسایل و تحولات عدیده‌ سیاسی و نقش و جایگاه خودش در تحولات بیست سال اخیر، پرداخته است. در میان همه تحولات، نحوه‌ سقوط و فروپاشی کشور و آنچه در روز سقوط یعنی 15 آگست ۲۰۲۱ گذشت، از اهمیت زیادی برخوردار است. رازورمزهای این روز پُرتب‌وتاب هنوز هم ناگشوده مانده و فیگورها و شخصیت‌های دخیل و تاثیرگذار در تحولات آن روز، هنوز به‌درستی و تفصیل در مورد چرایی و چه‌گونه‌گی فروپاشی، شکست تلاش‌های صلح و فرار اشرف غنی، خاطرات و چشم‌دیدهای خود را بی‌پرده و بی‌سانسور با مردم در میان نگذاشته‌اند.

در خاطرات داوودزی، روایت فرار رییس‌ جمهور، وزیر دفاع و سایر شخصیت‌های سیاسی تقریباً متفاوت و ناشنیده است. به همین دلیل، آن بخش‌ها را برگردان کرده‌ام.

اولین مقام ارشد که از کابل فرار کرد امرالله صالح، معاون اول رییس‌ جمهور، بود. او در دو جلسه‌ای که به روز شنبه دایر شد و دکتور عبدالله در پی گرفتن استعفانامه‌ اشرف غنی بود، شرکت نکرد. چندین منبع به من گفت که صالح با 40 میلیون دالر به پنجشیر رفت. بسیاری از این مبلغ پول پس از تصرف پنجشیر به‌دست طالبان افتاد. پس از سقوط، صالح گفت که در پایان روز شنبه او کابل را به مقصد پنجشیر ترک کرد و پیش از رفتن او به پنجشیر، حمدالله محب و فضلی نزد او رفته و در مورد برنامه‌ احتمالی تخلیه رییس‌ جمهور مشوره خواسته بودند.

گروه دوم که کشور را ترک کردند رهبران احزاب جمعیت اسلامی، وحدت اسلامی و جنبش اسلامی و شماری از رهبران ایتلاف منحل‌شده‌ شمال بودند که توسط پرواز مخصوص پی‌آی‌ای (شرکت هواپیمایی پاکستان) به‌تاریخ ۱۵ آگست به اسلام‌آباد سفر کردند. روز شنبه، ۱۴ آگست، محمد یونس قانونی رییس‌ جمهور را از دعوت‌نامه‌ پاکستان و سفر به آن کشور مطلع ساخت. رییس‌ جمهور از دادن اجازه ابا ورزید و در زمان ترک مجلس، شخصی صدای قانونی را شنید که به غنی می‌گفت، به اجازه‌ تو ضرورت نداریم و این سفر صورت می‌گیرد.

صبح روز یک‌شنبه، مورخ  ۱۵ آگست، مقامات میدان هوایی رییس‌ جمهور را از سوار شدن این گروه از رهبران در پرواز پی‌آی‌ای باخبر کردند. در حالی که این رجال برجسته در هواپیما بودند، رییس ‌جمهور از طریق مشاور امنیت ملی‌اش اجازه پرواز را نداد. ساعاتی بعد زمانی که بحران و بی‌نظمی در میدان هوایی به میان آمد، خلبان هواپیما بدون اجازه به سوی پاکستان پرواز کرد. زمانی که این گروه از رهبران به هوتلی در اسلام‌آباد رسیدند، از سقوط کابل مطلع شدند. اسلام‌آباد یک تخلیه تاریخی رهبران افغانستان را انجام داد. روز بعد، همتای من سفیر محمد صادق خان، نماینده‌ خاص پاکستان در امور افغانستان، به من زنگ زد و گفت که می‌تواند در قسمت تخلیه کمک کند. من برایش گفتم که یک روز پیش از سقوط من کابل را ترک کردم و فعلاً در دوبی هستم. رهبران نام‌برده چند روز پس از سقوط نیز مهمان ویژه‌ پاکستان بودند و بعد از آن، هر کس به هر کشوری رفت.

فرار پلان‌ناشده رییس ‌جمهور تا کنون به صورت تفصیلی، تشریح و توضیح نشده است. تا آخرین دقایق، او از دفاع و مقاومت حرف می‌زد. او در دانشگاه کابل یک سخنرانی داشت و به همین ترتیب در نشست عمومی مجلس نماینده‌گان سخنرانی کرد و بر اراده‌اش مبنی بر ماندن و مقاومت تاکید کرد. چه چیزی ذهن او را تغییر داد؟

در ۱۵ آگست طبق پلان قرار بود که در پرواز ساعت ۴ بعد از ظهر هواپیمای امارات، حمدالله محب و رولا غنی به دوبی بروند. مقصد بعدی سفر رولا غنی ناروشن بود؛ اما رییس‌ جمهور محب را توظیف کرده بود تا از دوبی به دوحه رفته و به کرزی و عبدالله بپیوندد. در تمام صبح ۱۵ آگست، رییس ‌جمهور عصبانی بود. او چندین ‌بار بی‌دلیل و موجب از بخش‌های مختلف قصر ریاست ‌جمهوری دیدار کرد. فرماندهان قطعه‌ محافظت رییس‌ جمهور گوش به گوشک بودند که کار تمام است. آن‌ها پیام‌هایی مبنی بر ورود طالبان به زندان پلچرخی و رهایی زندانیان دریافت می‌کردند. ساعت ۱۱ گزارش‌هایی دریافت کردند که طالبان پغمان را تصرف کرده و تا خوش‌حال خان رسیده‌اند. رهبری قطعه‌ محافظت رییس ‌جمهور، مطالبه‌ سه هلیکوپتر به هدف تخلیه اضطراری رییس ‌جمهور را کرد. دیدار رییس ‌جمهور از وزارت دفاع و دادن بیانیه‌ای از آن جا به ساعت یک‌ونیم بعد از ظهر برنامه‌ریزی شده بود. وزیر دفاع منتظر آمدن رییس ‌جمهور بود. از ۱۱ بجه به بعد صدای شلیک‌هایی در شهر شنیده می‌شد. محب با قطعه‌ محافظت رییس ‌جمهور تماس گرفته و خواهان انتقال او به میدان هوایی می‌شود. قطعه‌ محافظت به‌خاطر بی‌نظمی و مشکلات در میدان هوایی از این دستور ابا می‌ورزد. اگر قطعه‌ محافظت به میدان هوایی می‌رفت، در میانه‌ بی‌نظمی و آشوب در میدان دوباره برای گرفتن رییس‌ جمهور پرواز کرده نمی‌توانستند. معلوم نیست که تلاش محب برای فرار به‌سوی میدان هوایی پیش یا پس از دریافت تماس از خلیل حقانی صورت گرفته است. در عین وقت، سرور دانش، معاون دوم رییس‌ جمهور، از قطعه‌ محافظت می‌خواهد تا او را به میدان هوایی منتقل کند تا بتواند در سفر از پیش برنامه‌ریزی‌شده به استانبول برود. بازهم قطعه‌ محافظت از این کار ابا می‌ورزد. آشوب و بی‌نظمی در شهر افزایش می‌یابد. قطعه‌ محافظت گزارش‌هایی مبنی بر نزدیک شدن طالبان در اطراف ریاست‌ جمهوری دریافت می‌کند. رولا غنی، محب، فضلی و چندین تن از کارمندان و معاونان در هلیکوپتری که منتظر رییس ‌جمهور بود، سوار شدند. رولا، محب، فضلی و فرمانده قطعه‌ محافظت می‌دانستند که کشور را ترک می‌کنند؛ اما بقیه تیم در مورد برنامه و مقصد فرار نمی‌دانستند. همه‌ آن‌ها منتظر آمدن رییس‌ جمهور بودند. قاهر کوچی، رییس قطعه‌ محافظت، بدون رییس ‌جمهور آمد و به‌صورت خصوصی چیزی در گوش محب گفت که رییس‌ جمهور نمی‌خواهد برود. رولا، فضلی و محب به قصر شماره یک رفته و دقایق بعد رییس ‌جمهور را با خود آوردند. قطعه‌ محافظت به سرعت رییس ‌جمهور را از موتر پایین کرده و به هلیکوپتر سوار کرد. بقیه تیم محافظتی به این درک رسیده بودند که شاید آن‌ها شهر را ترک کنند نه کشور را.

هر کسی می‌خواست بر هلیکوپتر سوار شود. پیلوت چیغ زد که طیاره از حد معمول اضافه‌وزن شده است. بعد از تبادله‌ کلمات ناخوش‌آیند و مشاجرات تند لفظی، شماری از افراد غیرمهم قطعه‌ محافظت و دو بیک پُر از کتاب‌های رییس‌ جمهور از طیاره پایین گذاشته شدند. زمانی که هلیکوپتر به پرواز در آمد، رییس ‌جمهور در مورد بیک‌های کتاب پرسید و برایش گفته شد که به‌خاطر جای بیشتر برای افراد در طیاره، بیک‌ها پایین شده و در قصر ماند. رییس ‌جمهور چیغ می‌زند که در آن دو بیک، کتاب نه بلکه پول‌های او بود. اشرف غنی از محب خواست تا برگردد، اما رولا غنی گفت که نه، این مهم نیست، بیشتر از این به‌دست می‌آوریم. اعضای باقی‌مانده‌ قطعه‌ محافطت در داخل ارگ، بیک‌های کتاب را باز می‌کنند که چشم‌شان به بندل‌های دالر می‌افتد و شوکه می‌شوند. قرار گفته‌ اعضای تیم محافظتی به من، پول تخمین زده می‌شود که پنج میلیون دالر باشد. آن‌ها بر سر تقسیم پول درگیر شده و هر کس به اندازه‌ای که در جیبش جای می‌شد، برمی‌دارد و همه به سرعت با گرفتن وسایل متعلقه‌شان، ارگ را ترک می‌کنند. بعضی‌ها ترک کردند؛ اما شماری هنوز در داخل ریاست ‌جمهوری بودند که طالبان به دروازه‌های ارگ رسیدند. بعضی از اعضای قطعه‌ محافظت، بندل‌های دالر را پنهان می‌کردند. سربازان طالبان فکر می‌کردند که در بهشت داخل شده‌اند. بندل‌های دالر همه‌ جا بود و خدا می‌داند چه‌قدر بندل‌های دیگر در داخل قصر بود. بخشی از قطعه محافظت که در وزارت دفاع بود، از طریق سیستم مخابره واکی‌تاکی‌ برنامه‌ فرار رییس‌ جمهور را رصد می‌کردند و آن‌ها تصمیم گرفتند که به‌سوی میدان هوایی بروند. یک معاون قطعه‌ محافظت که رهبری این گروه را بر دوش داشت، مانند دیگران به سختی توانست وارد میدان هوایی شود. او برایم قصه کرد که حنیف اتمر، سرور دانش و چندین تن از وزیران حکومت حامد کرزی و اشرف غنی در میدان هوایی بودند و در تلاش سوار بر هواپیمای کام‌ایر و پرواز به استانبول بودند. بعضی‌ها با عجله در یک هواپیمای هندی سوار شدند. سرور دانش به ماموران میدان هوایی رشوه داده بود که پروازش را از ساعت چهار بجه به ساعت ده بجه تغییر دهند. هیچ یک از پروازها صورت نگرفت و وزیران دو روز دیگر در میدان هوایی ماندند و سپس در یک پرواز مخصوص طیاره ترکیه به استانبول رفتند. یک معاون دیگر قطعه‌ محافظت ساعت شش بعد از ظهر تماسی از معصوم استانکزی که در دوحه بود، دریافت می‌کند و استانکزی از او می‌خواهد که به ریاست ‌جمهوری رفته و رسماً ارگ را به طالبان تسلیم کند. او به این بهانه که شهر در بی‌نظمی و آشوب است، از این کار ابا می‌ورزد و در نهایت، معاون قطعه‌ محافظت با این کار موافقت می‌کند و می‌گوید که به خانه‌اش در وزیر اکبر خان رفته و منتظر آمدن طالبان می‌باشد. بعد از این که او از میدان هوایی به‌سوی خانه‌اش در وزیر اکبر خان می‌آید، تماسی از طالبان دریافت می‌کند و طالبان در درب منزل او منتظرش بودند و یک‌جا با طالبان به قصر ریاست ‌جمهوری می‌رود. او طالبان را از دروازه‌ آریانا، جایی که ۲۷ سال پیش رییس‌ جمهور نجیب‌الله را طالبان به دار آویختند، رهنمایی می‌کند. به دلایل نامعلوم، قوماندان طالبان اصرار بر وارد شدن از دروازه‌ چهارراهی پشتونستان می‌کند و آن‌ها از مسیر دل‌خواه‌شان به داخل ارگ که قصر بیرق نام دارد، وارد می‌شوند. آن‌ها توسط یک گروپ دیگر طالبان که قبلاً وارد ارگ شده بودند، متوقف ساخته می‌شوند. گروپ قبلی از ورود گروپ جدید به داخل جلوگیری می‌کند. بعد از بگومگوهای زیاد میان‌شان که احتمال برخورد و درگیری نیز وجود داشت، گروپ قبلی می‌گوید که آن‌ها تحت فرمان خلیفه هستند و به دستور خلیفه اجازه‌ وارد شدن این گروپ را می‌دهند. پس از چند تماس تلیفونی با خلیفه، او حاضر می‌شود به گروپ جدید که نماینده‌گان شورای کویته بودند، اجازه ورود دهد. معاون قطعه‌ محافظت با نام خلیفه ناآشنا بود و بعداً پی برد که مراد از خلیفه، سراج‌الدین حقانی، رهبر شبکه‌ حقانی و وزیر داخله کنونی طالبان است. گروپ جدید متشکل از حمدالله مخلص، رییس نیروهای خاص طالبان و صلاح‌الدین ایوبی، قوماندان اوزبیک‌تبار طالبان از فاریاب بود که به صورت نمادین به ارگ آورده شده بود. مخلص بعداً به‌صورت مرموز در یک حمله‌ داعش که در سال ۲۰۲۱ بر شفاخانه‌ نظامی کابل (شفاخانه‌ چهارصد بستر) صورت گرفت، کشته شد. در همراهی با معاون قطعه‌ محافظت،

طالبان می‌خواستند دروازه‌های قصر گلخانه را بشکنند؛ اما معاون قطعه کلیدهای پنهان‌شده‌ قصرها را به طالبان داد. این گروه همراه با یک خبرنگار الجزیره که پخش مستقیمی از داخل ارگ داشت، وارد شدند. بعد از تسلیمی قصر، این گروه به دنبال وسایط و موترهای ریاست‌ جمهوری بودند؛ اما گروه حقانی به آن‌ها می‌گوید که خلیفه دستور داده که هیچ‌ کسی به هیچ چیزی دست نزند. این گروه، معاون قطعه‌ محافظت را به‌جای نامعلومی برده و تا صبح از او استنطاق کردند. تنها سه ساعت خوابید و دوباره تحقیق و پرسش آغاز شد. در نهایت، به این معاون اجازه‌ زنده‌گی در خانه‌اش تحت محافظت امنیتی داده شد. دو هفته‌ دیگر در کابل بود و سپس کشور را ترک کرد.

چند ماه بعد از ترک کشور، داکتر غنی را در خانه‌اش که توسط امیر امارات داده شده، ملاقات کردم. هیچ پشیمانی واضحی نداشت. همه به جز خود و محب را ملامت می‌کرد. او قصه‌ فرار را آن‌گونه که خود در رسانه‌ها بیان داشت، حکایت کرد. او گفت که هیچ ایده و فکری برای خروج و ترک کشور نداشت و پلان این بود که رولا غنی و حمدالله محب ساعت چهار ۱۵ آگست توسط پرواز امارات به دوبی بروند و محب از آن جا به قطر رفته و به کرزی و داکتر عبدالله بپیوندد. حوالی ظهر محب از خلیل حقانی تماسی دریافت می‌کند که در آن گفته شده بود که رییس ‌جمهور تسلیم شود و هیچ‌گونه آسیبی به او نمی‌رسد. محب پرسیده بود که اگر تسلیم نشود چه واقع می‌شود؟ حقانی گفته بود که ما دقیقاً در زیر بینی شما قرار داریم و ممکن است هر چیزی به تو و رییس ‌جمهور اتفاق بیفتد. در این وقت، محب با قاهر کوچی، رییس قطعه‌ خاص محافظت، صحبت می‌کند و کوچی به محب می‌گوید که به تدریج نظام امنیتی ارگ در حال فروریزی است. به نظر می‌رسد که طالبان به داخل محوطه‌ ارگ نفوذ کرده‌اند و هر چیزی ممکن است رخ دهد. محب که ترسیده بود به‌سوی رییس ‌جمهور دوید تا او را برای سوار شدن در هلیکوپتری که به مقصد خروج از کشور در نظر گرفته شود، رهنمایی کند. داکتر غنی گفت که او نمی‌دانست به کدام طرف می‌روند. در اول فکر می‌کرد که شاید به یک ولایت دیگر بروند، در حالی که محب برایش می‌گوید، به تاجیکستان می‌روند. با نزدیک شدن به مرز تاجیکستان، این کشور از ورود و نشست هلیکوپتر جلوگیری کرد و با درنظرداشت کمبود سوخت، خلبان تصمیم گرفت که در ترمز اوزبیکستان نشست کند. عصر آن روز، یک هواپیمای دربست و چارترشده‌ اماراتی، رییس ‌جمهور و همراهانش را به ابوظبی منتقل کرد. پیش از ملاقات با داکتر غنی، ملاقاتی با بسم‌الله خان، وزیر دفاع قبلی، در ابوظبی داشتم. داستان او نیز بسیار جالب است. او گفت که بعد از ظهر شنبه یک روز پیش از سقوط با رییس ‌جمهور به بالاحصار کابل رفتم؛ جایی که رییس‌ جمهور بیانیه‌ای مبنی بر ایستاده‌گی و دفاع ثبت کرد، اما به دلایل حوادث هرات و اسارت اسماعیل ‌خان و رهبری ولایت هرات، بیانیه نشر نشد. روز یک‌شنبه، رییس‌ جمهور تصمیم گرفت که به وزارت دفاع بیاید و از آن جا بیانیه دهد. قطعه‌ محافظت رییس ‌جمهور صبح آن روز به وزارت دفاع آمده و ترتیبات را برای آمدن رییس‌ جمهور گرفته بود. ساعت یک‌ونیم که قرار بود رییس‌ جمهور بیاید، وزیر دفاع گزارش دریافت کرد که محافظان رییس ‌جمهور وزارت دفاع را ترک کردند و ممکن رییس‌ جمهور نیاید. او از پنجره‌ دفترش هلیکوپترهایی را می‌دید که از ارگ به‌سوی میدان هوایی پرواز می‌کردند. دقایق بعد حامد کرزی طی تماس تلیفونی به او اطلاع می‌دهد که اشرف غنی کشور را ترک کرد. یک ساعت بعدتر همکارانش به او اطلاع می‌دهند که ساختمان‌های وزارت دفاع در حال خالی شدن است و ماموران و کارمندان امنیتی وزارت را ترک می‌کنند. محافظان شخصی بسم‌الله خان از او می‌خواهند که به‌سوی میدان هوایی حرکت کند. در راه به‌سوی میدان هوایی، تماس تلیفونی از استاد سیاف دریافت می‌کند. بسم‌الله خان به استاد سیاف می‌گوید که در حال رفتن به‌سوی میدان هوایی است و او نیز خود را به میدان هوایی برساند. بسم‌الله خان زمانی که به میدان هوایی می‌رسد، شماری از وزیران و رجال برجسته را می‌بیند که هر یک با ناامیدی در تقلا و دریافت راه برای ترک کشور هستند. بسم‌الله خان تلاش می‌کند که در یک هواپیمای ملکی پُر از افراد و مسافران سوار شود. شایعه شده بود که این طیاره به‌سوی استانبول پرواز می‌کند. مردم خشمگین در داخل هواپیما او و پسرش را به بیرون می‌اندازند و این طیاره هیچ پرواز نکرد، به‌خاطر این که خلبان از طیاره پایین شد و رفت. او می‌گوید که در گوشه‌ای نشسته و نظاره‌گر رخدادهای تراژیک آن روز بود. او یک خلبان هواپیماهای نیروهای امنیتی را می‌بیند که با فامیل و دوستانش در یک هلیکوپتر سوار می‌شود. شماری از خلبان‌ها بسم‌الله خان را می‌بینند؛ اما به او توجه نکرده و احترام نظامی به‌جا نمی‌آورند.