در امکان رهایی از اسارت گذشته
بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی افغانستان در گذشته گیر مانده و در همانجا قفل شدهاند. مراد از گذشته، پارادایم جهانیای است که در اثر جنگ سرد خلق شده بود و رسوباتی از حوادث دو جنگ جهانی پیش از آن را با خود داشت. در آن پارادایم، جهان از چشماندازی ایدیولوژیک دیده میشد و عمدهترین ایدیولوژیهای آن دوره در سطح جهانی ایدیولوژی چپ کلاسیک و لیبرالیسم بود و در سطح منطقهای و محلی ایدیولوژیهای مذهبی قرار داشتند که مهمترین آنها در منطقه ما ایدیولوژی اخوانی بود. در هنگام رویارویی، ایدیولوژی اخوان برای مقابله با ایدیولوژی چپ وارد ایتلافی نانوشته با لیبرالیسم شد و همکاریهای سری میان شبکههای مربوط به اخوان و قدرتهای لیبرال تحقق پیدا کرد. نسخه محلی این جریانها، از چپ تا راست، رنگوبوی بومیتری داشت و ناظر به بخشی از مشکلات و نارساییهای محلی بود.
از هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، جریان چپ از رونق جهانی خود افتاد، بهویژه چپ کلاسیک به موزیم تاریخ فرستاده شد، پارادایم جهانی دگرگون شد و مقولههای دیگری مانند حقوق بشر، دموکراسی، توسعه پایدار و مانند اینها محوریت پیدا کرد. در اثر این تحول، فلسفه وجودی شماری از احزاب و جریانها در منطقه ما پایان یافت و از جمله عنوانهایی مانند خلقی، پرچمی، اخوانی، شعلهای و امثال اینها، به تاریخ پیوست. نسلی که پس از آن به صحنه آمد و با قضایای جهانی آشنا شد، به مسایلی مانند حقوق شهروندی، خدمات دولتی، جامعه مدنی، دولت پاسخگو، توسعه متوازن، حقوق زن، حقوق کودک، حقوق اقلیتها، عبور از ناسیونالیسم، دهکده جهانی، اتحادیههای فرامرزی، شرکتهای چندملیتی، دنیای مجازی، عصر دیجیتال، هوش مصنوعی و مانند اینها میاندیشد. این مقولهها از این رو اهمیت دارند که تاثیر مستقیمی بر نحوه زندهگی مردم دارند و شاخصهایی برای کیفیت زندهگی در این روزگار به شمار میروند. خلاف ایدیولوژیهای قبلی که از بهشت سوسیالیسم، خلافت جهانی اسلام و شعارهای موهومی از این قبیل سخن میگفتند و واقعیتهای روزمره زندهگی مردم تحتالشعاع این شعارها گم میشد، مقولههای یادشده به مسایل عینی زندهگی مردم میپردازند که تا کجا به آزادیهای اساسیشان دست یافته، حقوقشان تامین شده و زندهگیشان بهبود یافته است.
در افغانستان هنوز بسیاری هستند که از تحولات دنیا آگاهی ندارند و در زندان شعارهای تاریخگذشته قرار داشته و مردم را براساس اخوانی، خلقی، پرچمی، شعلهای و ستمی تقسیم میکنند و با چنین معیارهایی در حقشان به داوری میپردازند. قفل شدن در تاریخ، سبب شده است که مرز توهم و واقعیت گم شود، درد و رنجهای روزمره مردم از اهمیت بیفتد و دریچههای گفتوگو و تفاهم مسدود بماند. تداوم این انسداد و ناتوانی در گفتوگو، زمینه را برای پرخاش و تندخویی فراهم کرده و توان جامعه را صرف تخریب و خودویرانگری میکند. اگر بخواهیم راهی به عبور از بحران سنگین کنونی کشور گشوده شود، باید کارهای زیادی کرد، از جمله رهایی از دعواهای کهنه و عبور از مرزبندیهای گذشته و بازآرایی صفوف براساس حقوق و منافع مردم. لازم نیست نسل نو خصومتی را به پیش ببرد و بر سر مسایلی بجنگد که ربطی به او ندارد و میراثی از نسلهای پیشین است. میراث گذشتهگان برای درس گرفتن و عبرت اندوختن است، نه برای تبدیل کردن آن به زرادخانه جنگهای بیپایان. بهتر است برچسبهای گذشته را به موزیم بفرستیم و نیروی خود را بر تامین حقوق و آزادیهای شهروندان افغانستان متمرکز کنیم./هشت صبح