گذار از واقعیت تلخ؛ رسالت نسل جدید افغانستان
۲۴ اسد/مرداد مطابق به ۱۵ آگوست/اوت دومین سالروز تسلط نظامی طالبان بر کابل است. تصاویر و خاطرات ویرانگر آن روز توأم با ناامیدی مطلق وحشت در اطراف فرودگاه بین المللی کابل، هنوز در خاطرات جمعی مردم زنده است. این تصاویرهمچنان نمادی از فروپاشی یک دولت مدرن ای بود که بهرغم کاستیهای بسیار، یک دورهای درخشان از پیشرفت اجتماعی_اقتصادی در تاریخ افغانستان را رقم زده بود.
برای اکثریت نسل جدید افغانستان بهویژه آنانی که برای کشور آزاد، مرفه و همه شمول مبارزه کردند، دو سال اخیر طولانیترین دو سال بوده است. دو سال تسلط طالبان برافغانستان، از یکسو زمانی برای پرداختن به اندوه طولانی و سرخورده گی فروپاشی بود و هم فرصتی برای تامل، سازماندهی مجدد و مقاومت همه جانبه بود.
آنچه به همه هویدا شده این است که افغانستان در یک بحران عمیق است و وضعیت موجود پایدار نیست. ما به چالشهای فراوان و چندبعدی روبرو استیم و اما همهچیز از دست نرفته است.
طالبها برزمین، نهادها و زیرساختهای کشور تسلط یافتهاند اما ارزشمندترین سرمایه معنوی افغانستان که در دو دهه گذشته منابع انسانی ما یعنی جوانان متخصص، متعهد با ارزشهای انسانی و با ظرفیت این کشور است. راهحل بحران فعلی و دریافت فرصتها از درون چالشها در افغانستان بر دوش این نسل است. این نسل مطمینا از انجام این رسالت برمیآید.
چالشها
ما با جامعهای شدیدا متفرق و شکافبندی شده، نخبگان بی روحیه و انگیزه، اقتصاد وابسته و شکننده، جامعه مدنی خسته و تضعیف شده در افغانستان مواجه هستیم.
طالبان وعدههای شان به مردم افغانستان و جامعه جهانی را زیرپا گذاشتند. آنها با تشکیل یک دولت ملا- مردسالار و اصالتا پشتون تاکنون نتوانستهاند مشروعیت داخلی و بینالمللی را بهدست آورند.
این گروه با تعبیر بدوی خویش از اسلام به تحمیل قوانین خود کامه و سختگیرانه ادامه میدهند. شاخصهای انکشافی، اجتماعی، حقوقبشری و آزادیهای اساسی حاکی از قرار گرفتن کشور در یک مسیر قهقرایی است.
پس از حذف مطلق و سیستماتیک زنان و دختران از صحنه عمومی، اداره طالبان در آستانه معرفی به عنوان اولین رژیم «آپارتاید جنسیتی» قرار دارد. روابط نزدیک و همزیستی ارگانیک شان با گروههای تروریستی دیگر، تولید و قاچاق مواد مخدر، ترویج سیستماتیک ایدیولوژی افراطی خشونتآمیز و تهدیدهای بالقوه برای کشورهای منطقه از دیگر مولفههای تعریفکنندهای این گروه است.
از سوی دیگر،موضع جامعه جهانی نیز نامنسجم و نامطمئن و خودسانسور است. آنها به حاشیه رفته و در کل به اتخاذ دیپلماسی محدود و متمرکز به فعالیتهای بشردوستانه بسنده کرده اند. پس از هر فرمان جدید رهبر دیدهناشده طالبان، محدودیتها بر حقوقبشر و آزادیهای اساسی افزایش مییابد. تقاضاها برای یک دولت فراگیر و همه شمول محدود به گزارشهای نوشتاری است، و دموکراسی و مردم سالاری به طور کل از محور بحث های جامعه جهانی حذف و یا به حاشیه رانده شده است.
روزنههای امید
با اینحال نسل جدید افغانستان چه در داخل و چه در تبعید، نه از وطن ابایی شان، و نه از تلاش برای یک ایجاد یک کشور آزاد، مرفه و خانهای مشترک برای همه دست برنداشتهاند. دو روز پس از تسلط طالبان بر افغانستان، در حالیکه اکثر مقامات و مسوولین در حال فرار بودند زنان و دختران به خیابانهای کابل و دیگر شهرهای بزرگ ریختند تا حقوق اساسی خود را مطالبه کنند.
ندای حقخواهانهای آنان برای حقوق ابتدایی مانند «نان، کار و آزادی» نخستین جرقههای جنبش مقاومت مدنی را در شهرها روشن کرد. افزون بر آن، بهرغم فروپاشی نظام امنیتی افغانستان، برخی از سربازان و افسران متعهد کشور اساسات یک جبهه مقاومت ملی را در فراز کوه ها و عمق دره های کشور بنا نهاد. اجتماعات افغانهای مقیم خارج اعتراضات و کمپینهای بزرگ حمایتی را برای احقاق حقوق در سراسر جهان راه اندازی کردند.
آنچه که به عنوان یک چالش بزرگ در بیرون از افغانستان رقم خورده، گسترش یک روایت جعلی و محقرانه در نشستهای خاص و پشت درهای بسته میان همکاران جامعه جهانی است و آن روایت اینست که گویا طالبان واقعیت جامعه افغانستان و جایگزینی برای شان وجود ندارد.
این روایت ساده لوحانه اشتباه و کاذب است، طالبان هرگز یک بدیل قابل قبول برای یک دولت دموکراتیک در جامعه متکثر افغانستان نبوده و نخواهند بود. هرچند طالبان بخشی از «واقعیت» کشور ما هستند، اما این بدان معنا نیست که حاکمیت مطلق درانحصار آنان باشد. بدینسبب مبارزه ما برای یک افغانستان بهتر، نه تنها مستلزم ایستادگی در برابر یک دشمن سرسخت و افراطی است، بلکه همچنان روشنگری درمقابل روایت سازی های بیرونی میباشد.