افغانستان و رهبران مادام‌العمر

۲۲ حوت/اسفند ۱۴۰۱

رهبری مادام‌العمر از آفات مهم فرهنگ سیاسی در افغانستان و بسیاری از کشورهای جهان سوم و یکی از عوامل اساسی بحران‌های سیاسی در این کشورها است. رهبری مادام‌العمر ریشه در مدل اقتدار دارد. از نظر جامعه‌شناس مشهور، ماکس وبر، اقتدار به سه گونه است: سنتی، کاریزماتیک و عقلانی. در اقتدار عقلانی رهبری دموکراتیک شکل می‌گیرد و پایه‌اش بر اراده شهروندان آزاد و آگاه نهاده می‌شود و از این‌رو، قرار گرفتن در این منصب بسته‌گی مستقیم دارد به این‌که مردم تا چه زمانی او را در آن مقام بخواهند و چون‌که مردم معمولاً رهبر مادام‌العمر نمی‌خواهند، دوران رهبری محدود است. در فرهنگ سیاسی افغانستان برعکس، هر کس که به مقام رهبری می‌رسد، چه رهبری احزاب و چه رهبری دولت‌ها، مصمم است تا جان در بدن دارد از این مقام دست نکشد و آن را به خوشی و رضایت به کسی دیگر واگذار نکند.

رهبری مادام‌العمر عوارض گوناگونی دارد. برای نمونه، این مدل رهبری، به دلیل اطمینانی که از دوام حاکمیت ایجاد می‌کند، سبب اعتماد به نفس مفرط در رهبران می‌شود و سطح پاسخ‌گویی‌شان را به حداقل یا حتا به صفر می‌رساند. از آن مهم‌تر این است که کارایی و توانایی هر فرد، دوره زمانی مشخصی دارد و پس از آن، شکوفایی و ثمردهی‌اش به پایان می‌رسد؛ زیرا براساس قوانین بیولوژیک طبیعت، توانایی‌ها و خلاقیت‌هایش می‌خشکد و پس از مدتی به شخصی فرسوده، واپس‌‌گرا و ناکارآمد تبدیل می‌شود که بار دوش سازمان و تشکیلات خواهد بود. چنین رهبری جامعه را با نگاه معطوف به گذشته، از حرکت به سوی آینده باز خواهد داشت. افزون بر این، احساس این‌که مقام رهبری به صورت مادام‌العمر در دست یک شخص است، کسان دیگر را که توانایی یا بخت قرار گرفتن در این مقام را دارند وا می‌دارد تا به رقابتی ویران‌گر روی آورده به روشی قهرآمیز برای به زیر کشیدن او از اریکه قدرت متوسل شوند. بخشی از منازعات سیاسی، انشعاب‌های حزبی، کودتاهای نظامی و آشوب‌های اجتماعی ریشه در همین جا دارد. جوامعی که دچار رهبران مادام‌العمرند به انسداد سیاسی گرفتار می‌شوند. در این کشورها انرژی سرکوب‌شده تغییرخواهی به انفجار می‌انجامد و زخم‌هایی عمیق در بدنه دولت و ملت برجا می‌گذارد.

در کشورهای دموکراتیک، اگر مقام و منصبی مادام‌العمر باشد، تنها به صورت سمبولیک است؛ مانند مقام شاهی در انگلستان، ناروی، هالند، دنمارک و مانند این‌ها که صلاحیت‌های اجرایی از پادشاهان گرفته شده و در دست دولتی منتخب و متکی به آرای مردم قرار دارد. شاهان در این نظام‌ها رمزی از وحدت و همبسته‌گی ملی هستند که در سطحی بالاتر از کشمکش‌های حزبی و جناحی، با تمام شهروندان کشور نسبت مساوی دارند و تنها در شرایط کاملاً اضطراری که تنش میان احزاب و گروه‌های سیاسی، کشور را به مرزی شکننده برساند، آن‌ها در چارچوب قانون، وارد عمل می‌شوند تا کشور را از بحران برهانند.

در افغانستان اما که فعلاً طالبان حاکم هستند، رهبری‌شان مادام‌العمر است. قاضی‌القضات‌شان در کتاب خود گفته است که محدودسازی زمان رهبری برای امیرالمومنین، به‌عنوان پدیده‌ای غربی، در نظام مورد نظر این گروه جایی ندارد. در چنین وضعیتی، کسانی که از رهبری او به ستوه می‌آیند و رویکرد او را از هر جهت زیان‌بار می‌دانند، راه‌حلی جز از میان برداشتن قهرآمیز او پیدا نمی‌کنند. اکثر گروه‌های اسلام سیاسی به مدل رهبری مادام‌‌العمر گرایش دارند؛ به ویژه این‌که این مدل با روحیه استبدادی این جریان‌ها همخوانی بهتری دارد. در نظام‌های دموکراتیک دوران حاکمیت رهبران محدود است و جا‌به‌جایی در نظام قدرت بدون خون‌ریزی صورت می‌گیرد./هشت صبح