جامعه روشن‌فکری افغانستان؛ در اسارت «زنجیرهای تسلیم و تملق»

 ✍️شفیق‌الله احدی

۲۲ دلو/بهمن ۱۴۰۱

نگاه نو_ افغانستان از معدود کشورهایی است که بارها فروپاشی را تجربه کرده است. این فروپاشی‌ها تنها محدود به بخش سیاسی کشور نمی‌شود، بلکه در بخش‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز این تجربه تلخ تکرار شده است. فروپاشی و ویرانی چندین‌باره افغانستان، گذشته از عوامل دیگر، نشانگر ضعف الیت سیاسی و جامعه‌ روشن‌فکر این کشور است. روشن‌فکران در جوامع نقش واضحی در تحولات اجتماعی ـ سیاسی دارند و همواره نیروی پیش‌برنده‌ اجتماعی را به سمت توسعه، بهتر شدن و فرهمندی سوق می‌دهند. در افغانستان اما روشن‌فکران چنان ضعیف و انحرافی عمل کرده‌اند که گاه حتا به این فکر می‌افتی که اصلاً روشن‌فکری وجود نداشته است.

روشن‌فکر کسی‌ است که در تاریک‌ترین وضع چراغ به دست بیرون می‌آید و جامعه را از فرو رفتن به ظلمت و از‌هم‌پاشیده‌گی نجات می‌دهد. تحولات اخیر در افغانستان به‌خوبی واضح می‌سازد با آن‌که بیشترینه تلاش در گذشته روی شکل‌گیری جامعه‌ روشن‌فکر صورت گرفت، هیچ تأثیر و نتیجه‌ای نداشته و کسانی/‌جمعی به‌عنوان روشن‌فکر فقط از موقعیت‌ها به نفع خود استفاده و نهادهای فعال در این راستا را اغفال کرد‌ند. از این‌ رو بزرگ‌ترین پرسش این است که چه کسانی در بیست‌ سال گذشته از نام روشن‌فکر استفاده می‌کردند؟ نهادهای خارجی هزینه‌های گزاف تخصیص داده‌شده در این بخش را به چه کسی/کسانی می‌پرداختند؟

تنی چند از فرهنگیان و شاعران به‌نام افغانستان در دنیای

ناداری فقر و فلاکت از دنیا رفتند، تا آن‌جا که معلوم شد هیچ نهاد فعال روشن‌فکری/فرهنگی تا آخرین رمق حیات کمکی به آن‌ها نکرد.

روشن‌فکر در افغانستان با تاکید بر اندیشه‌ گرامشی

 در دنیای مدرن و دولت‌های سرمایه‌داری، روشن‌فکران در مقابله با هژمونی و سلطه‌ زر و زور بیشترینه نقش را بازی کرده‌اند. آن‌ها توده‌ها را آگاه ساختند، تابوهای مانع توسعه را شکستند، به انحصار نه گفتند و جنبش‌های مردمی و عدالت‌محور را رهبری کردند. این روشن‌فکران بودند که از تحولات به نفع جامعه استفاده کردند و اساس دولت‌‌ـ‌ملت‌های مقتدر را گذاشتند.

آنتونیو گرامشی، نظریه‌پرداز مارکسیست ایتالیایی، روشن‌فکران را به دو دسته تقسیم می‌کند:

۱- روشن‌فکران سنتی: گرامشی در توضیح این نوع روشن‌فکران می‌گوید که این دسته از روشن‌فکران با طبقات مسلط پیوسته‌گی دارند‌. روشن‌فکران سنتی در واقع همان طیفی از روشن‌فکران هستند که در دام و اسارت تملق گیر مانده‌اند و نقش آن‌ها جز توجیه و درست جلوه‌ دادن آرا، نظریات، تصمیمات و حتا بی‌عدالتی‌های طبقات مسلط چیزی دیگر نیست. این گروه همواره در تلاش است با تملق رضایت سیاست‌مداران را به دست آورده و از این رابطه نفعی برای خود کمایی کند. با اندک تعمق و بررسی بر فعالیت نهادهای فرهنگی که نقش روشن‌فکرسازی در جامعه را بازی می‌کنند، درمی‌یابیم که نمونه‌های این نوع روشن‌فکر در افغانستان بیشتر از هر جای دیگر بوده است. حتا وجود چنین روشن‌فکرانی، شکل‌گیری و فعالیت بزرگ‌ترین جنبش‌های اجتماعی‌ـ‌مردمی را در افغانستان بی‌نتیجه ساخته بود.

از نظر گرامشی، به رغم این‌که روشن‌فکران سنتی سبب می‌شوند تا طبقه مسلط در جوامع همیشه مسلط بمانند، سبب به آگاهی نرسیدن توده‌ها نیز هستند. نتیجه وجود روشن‌فکر سنتی این است که توده‌های ناآگاه با الگوگیری از آن همیشه در ناآگاهی بماند و زر و زور حاکم بی‌قید و همیشه‌گی در جامعه‌ باشد.

۲- روشن‌فکر ارگانیک: دسته دومی از روشن‌فکران را که گرامشی به معرفی می‌گیرد، روشن‌فکران ارگانیک است. از نظر وی، روشن‌فکران ارگانیک کسانی‌اند که با طبقه‌ حاکم قطع رابطه کرده و به آینده‌سازان می‌پیوندند. در این چهارچوب روشن‌فکر مسوولیت دارد تا فرهنگ‌سازی کند. فرهنگ‌سازی، فرایندِ تغییر از حالت بد به حالت خوب، یا از جامعه‌ بدوی و انارشیک به جامعه‌ قانون‌مند، آگاه، مدنی و مرفه است. روشن‌فکر ارگانیک همان «لوکوموتیف» یا نیروی پیش‌برنده‌ این فرایند است. در افغانستان اما با وجود بیست‌ سال حکومت دموکراتیک، چنین روشن‌فکرانی به وجود نیامدند و به جای آن‌ها آدم‌های ناآگاه، پروژه‌بگیر و ابزارِ دست و توجیه‌گر طبقه‌ مسلط تحمیل جامعه شده بودند. از این ‌رو امروز که دیگر افغانستان زمینه‌ فعالیت نهادهای روشن‌فکری و حتا افراد روشن‌فکر را ندارد، نتیجه‌ نبود نهادهای فرهنگ‌ساز و عدم روشن‌فکران ارگانیک و آینده‌نگر در گذشته است. روشن‌فکری که در اسارت زنجیرهای تسلیم و تملق بماند، نه‌تنها این‌که نمی‌تواند فرهنگ‌سازی کند، بل در واقع ادامه‌دهنده زنجیر اسارت نیز است.

از آن‌جایی که گرامشی باورمند به انتقال آگاهی در میان توده‌ها توسط روشن‌فکران است، دسته اول را ابزار اجتماعی‌سازی اندیشه‌های سیاسی طبقه‌ حاکم معرفی می‌کند. جامعه‌ روشن‌فکری افغانستان شباهت بیشتری به این دسته دارد. او نقش دسته دوم را در آگاهی‌دهی توده‌ها موثر و آینده‌ساز تلقی می‌کند. دیده می‌شود که افغانستان این‌دسته را کم داشته است.