اعتراضات زنان و دگرگونی تاریخ مذکر

✍️ امین کاوه

 سرزمینی را که امروز افغانستان می‌نامند، تاریخ پر‌تناقض و پر‌تشنج دارد. در این تاریخ حادثه‌ها، اتفاق‌ها و رویدادهای بی‌شماری رخ‌ داده که به شهادت خود تاریخ، همه مذکر بوده است. با شکل‌گیری جغرافیایی به نام افغانستان، این وقایع با تصمیم‌ها، شمشیر‌زنی‌ها، لشکرکشی‌ها، قساوت‌ها و عطوفت‌های مردانه خلق شده است. با نگاه عاری از تبعیض و مبتنی بر خرد انتقادی به تاریخ افغانستان، می‌توان ادعا کرد که در این تاریخ، همیشه مردان وارد میدان بوده‌اند و اگر ستم و تبعیض روا داشته شده یا کله‌منارها ساخته شده، توسط مردان صورت گرفته است. مردان بوده‌اند که در تاریخ نقش‌آفرینی کرده‌اند. مردان در آوردگاه‌ها به صف‌آرایی رفته‌، در جنگ ایدیولوژی‌ها مردم را کشته‌، شهروندان را به خودی و غیر‌خودی تقسیم کرده و سیاه را سفید و سفید را سیاه دیده‌اند. همین اکنون تاریخ و بستر وقوع حوادث به‌شدت مردانه و با تمرکز بر ایدیولوژی مردانه و زن‌ستیزانه است. بدون اتهام بستن و فرافکنی، اگر تاریخ را ورق بزنید،‌ می‌بینید که مردان به ‌خاطر فرونشینی عطش قساوت و دگم‌اندیشی خود باغ‌ها را به آتش کشیده‌‌، سرزمین‌ها را سوختانده، خود را انتحاری کرده و گاه سخنی اگر از ترقی و تعالی به میان آمده، نیز مردان نقش‌آفرین بوده‌‌اند. به سخن دیگر، مسبب نیکی و بدی در تاریخ مردان بوده‌اند. زن در این‌جا اجازه نقشی‌آفرینی نیافته است. از همین‌ دلیل است که تاریخ افغانستان را تاریخ مذکر می‌گویند. مرد بزرگ‌ترین سازنده‌ این تاریخ، چه در بعد مثبت و چه در بعد منفی، است. تمام تاریخ معاصر بیانگر این امر است که کدام مرد به قدرت رسیده است، چگونه کشته شده یا فرار کرده است. حداقل تاریخ ۵۰ سال گذشته شاهد این مدعا است که مردی پیمان می‌بندد و عهد می‌شکند، مردی سند تاریخی امضا می‌کند، مردی خاک می‌فروشد، مردی فرار می‌کند،‌ مردی قهرمان می‌شود، مردی دزدی می‌کند، مردی به دار آویخته می‌شود و فراوان سخن از این نوع وجود دارد که نشان می‌دهد آفریننده و بازیگر تاریخ معاصر افغانستان مردان بوده‌اند و زنان در روایت غالب  تاریخ و حتا به‌شکل نمادین هم قهرمان یا قاتل تاریخ نبوده‌اند. واقعیت این است که زن افغانستانی در گذشته تاریخی وجود خارجی نداشته است.  اگر وجود خارجی داشته، مخفی، مرموز و مرد‌زده بوده و سیاست مردانه، زن را به‌عنوان یک انسان درجه دو و موجود بدون حق و نظر خواسته است.

پس از سرنگونی دور نخست رژیم طالبان و روی‌کار‌آمدن نظام جمهوریت، زنان در عرصه‌های مختلف میدان‌دار شدند، اما همچنان از بازی‌های کلان قدرت و سیاست، از تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های مهم محروم بودند و بیشتر در نقش مشاور و مامور اجرای وظیفه‌ کرده‌اند. از آن‌جایی که نظم مبتنی بر قانون شکل گرفته بود و قانون پشتی‌بان زنان بود، توانستند به مدارج عالی از تحصیل و تجربه‌ برسند و در عرصه‌های مختلف حضور خویش را ثابت کنند. در سوی دیگر زنان و دختران که سال‌ها از نعمت آموزش و دانش محروم بودند، با شوق پایان‌ناپذیری وارد دانشگاه‌ها شدند. این امر بر دانایی، بیداری و آگاهی زنان افزود و سبب شد که با ورود طالبان، زنان با شهامت و دلیری، پرچم اعتراض و ایستاده‌گی را برافرازند، خیابان‌ها را سرشار از اعتراض کنند، چشم در چشم مقابل جنگ‌جویان قهار و آماده انتحار طالبان از حق زن و آزادی سخن بگویند و گلویی برای همه خفته‌گان شوند. به یمن آن فداکاری، جسارت و برابری‌طلبی‌‌، مشعل اعتراض، شعور و بیداری بعد از هژده ماه همچنان فروزنده، درخشنده و تابنده مانده است. بنابراین می‌توان گفت که در هیچ مقطعی از تاریخ افغانستان زنان به این پیمانه در مقابل دگم‌اندیشی، ستم و تبعیض ایستاد نشده‌اند. آن‌ها بیم جان ‌سپردن، زندان و زولانه شدن و تحقیر و توهین طالبان را به ‌جان خریدند‌، اما نهراسیدند. روایتی از جنس بیداری جامعه و بیزاری از بنیادگرایی خلق کردند و تاریخ را از حالت تسلسل مذکر آن خارج ساختند. زنان امروز به رغم حذف، خانه‌نشینی و مواجه بودن با انواع تهدیدات، از حاشیه به متن تاریخ آمده‌اند. اگر زنان در برابر رژیم طالبان نمی‌ایستادند، قربانی نمی‌دادند، فداکاری نمی‌کردند و بر پویایی و آگاه‌مندی  اعتراضات رهایی‌بخش‌شان پا نمی‌فشردند، مسلماً امروز وضعیت به‌گونه‌ دیگر رقم می‌خورد. امروز زنان به رغم حذف از حوزه عمومی زنده‌گی، محور تمام گفت‌وگوها و نشست‌های بین‌المللی با طالبان را تشکیل می‌دهند. این بیداری و بیزاری زنان از طالبان است که عمر حاکمیت این گروه را کوتاه‌تر می‌کند، هر‌چند هنوز راه دور و آینده نا‌روشن است. با این حال هر آن‌چه در این مسیر به وقوع به‌پیوندد و تحول و دگرگونی به میان می‌‌آید، زنان عامل قابل حساب این تغییر خواهند بود. تاریخ پسا‌طالبان، تاریخی خواهد بود که تنها مردان در آن نقش‌آفرین نبوده‌‌، بلکه در آن مبارزات زنان با خط درشت نوشته خواهد شد. زنان امروز بخشی از قوه محرک و تولید نیرو برای رهایی‌اند.