ماراتون تظاهر و خودنمایی؛ سیاست‌مداران بی‌ریشه و اتکا بر حمایت خارجی

 ✍سنجر سهیل

در سال‌های پسین جمهوریت، ملاقات با نماینده‌گان دیپلماتیک کشورهای غربی، به‌ویژه امریکا، در میان سیاسیون افغانستان به یک فرصت کلان برای تظاهر و تبلیغ بدل شده بود. هرازگاهی که اشرف غنی، آن متقلب بزرگ که دو بار بر کرسی ریاست جمهوری با تقلب و حمایت خارجی تکیه زد، با یکی از نماینده‌گان دیپلماتیک کشورهای غربی دیدار و ملاقات می‌کرد، خبرهای آن را دم و دستگاه تبلیغاتی ارگ به‌سرعت پخش می‌کردند تا نشان بدهند که اشرف غنی فرد مهمی است و نماینده‌گان کشورهای‌ خارجی برای دیدار و ملاقات با وی پیوسته به ارگ می‌آیند. در میان رقبای اشرف غنی، به‌ویژه آنانی که هم‌چشمی مستقیم با وی داشتند، از جمله داکتر عبدالله عبدالله، حامد کرزی، عطا‌محمد نور، محمد محقق و بسیاری دیگر، پخش تصاویر و ویدیوهای ملاقات‌های اشرف غنی جنب‌و‌جوش فراوان ایجاد می‌کرد و آنان نیز تلاش می‌کردند تا با همان مقام یا دیپلمات خارجی و یا یک شخصیت دیگر که از لحاظ جایگاه سیاسی و دیپلماتیک با فردی که اشرف غنی ملاقات کرده بود، هم‌طراز بود، ملاقات کنند تا به این صورت آنان نیز بتوانند چند قطعه عکس و ویدیو از ملاقات خود پخش کنند.

آن روزها، ما در اتاق خبر ۸صبح، وقتی با انبوهی از اخبار دیدارهای‌ سیاست‌مداران افغانستان با مقام‌ها و دیپلمات‌های خارجی مواجه می‌شدیم، به شوخی به هم‌دیگر می‌گفتیم که «چرا فلانی خان عکس خودش را با سفیر پاکستان نشر نمی‌کند.»

واقعیت این بود که در سال‌های پسین جمهوریت و پس از کاهش گسترده نیروهای بین‌المللی در افغانستان، رفت‌و‌آمد نماینده‌گان دیپلماتیک بسیاری از کشورهای به کابل، کاهش یافت. شمار اندکی از مقام‌‌های خارجی که هنوز به دلیل حضور نظامی‌شان به افغانستان رفت‌و‌آمد می‌کردند، به شمول مقام‌های حکومتی، می‌خواستند با شماری از سیاست‌مردان خارج از حکومت نیز دیدار کنند.

برخی‌ به این باور بودند که به دلیل حضور گسترده نظامی خارجی‌ها در افغانستان و نیز به دلیل این‌که بخش عمده‌ای از  بودجه ملی، دفاعی، انکشافی و خدمات برای افغانستان از سوی کشورهای دارای نیروی امنیتی در افغانستان تامین می‌شد، دیدار و ملاقات با نماینده‌گان دیپلماتیک آن کشورها، به دلایل متعدد، هم برای حکومتی‌ها و هم برای سیاست‌مداران خارج از حکومت یک مزیت و نیز یک فرصت بود. اما توجه بیش‌ از حد به تماس با خارجیان و جلب حمایت آنان، فرصت اصلی تماس با مردم و ایجاد حرکت‌ها و نهادهای دارای پیوند مردمی را از دولت و سیاست‌مداران گرفت. دولت‌مردان و سیاست‌پیشه‌ها به انسان‌های منزوی، مغرور، بی‌رابطه با مردم و گرفتار انواع توهمات بدل شدند و مردم را از خود راندند. پیروزی طالبان و ریشه‌ دواندن تندروی در سراسر کشور، محصول همین اتکای بیش‌ از حد بر منابع و حامیان خارجی و بی‌توجهی به مردم بود. مردمی که پس از سقوط حاکمیت طالبان در سال ۲۰۰۱ با هیجان و شوق تمام به آغاز یک عصر تازه در کشور امید بسته بودند و از روندهای دموکراتیک استقبال می‌کردند، با گذشت زمان ناامید شدند.

متقلب اعظم، اشرف‌ غنی‌ احمدزی، به دلیل این‌که بر کرسی ریاست جمهوری لمیده بود، از نخستین افرادی بود که مقام‌ها و نماینده‌گان دیپلماتیک کشورها با وی ملاقات می‌کردند. به دنبال آن، ریاست شورای عالی مصالحه، شورای ملی و به اصطلاح فرماندهان و رهبران جهادی و در رده‌های سوم و چهارم شماری از صاحبان شرکت‌های تجاری و سازمان‌های غیرحکومتی نیز با این افراد دیدار می‌کردند. اشرف غنی با شیوه دوگانه‌ای که در برخورد با خارجیان و داخلی‌ها اتخاذ کرده بود، آخرین میخ فاصله را بر تابوت رابطه دولت و ملت کوبید. او در ملاقات با خارجی‌ها می‌کوشید با فاکت و گزارش و استدلال سخن بگوید و برای هر مجلس مهم تمام دم‌ و دستگاهش را بسیج می‌کرد تا برایش سند و فاکت بدهند، اما در صحبت با مردم می‌کوشید خیال‌پردازی کند، دروغ ببافد و توهم خلق کند. حتا لحن سخنانش در این دو عرصه تفاوت داشت. در صحبت با خارجیان آرام و آهسته صحبت می‌کرد، اما در خطاب به مردم با دشنام، عربده و فریاد گپ می‌زد. مردم تمام این جریان‌ها را از طریق رسانه‌ها شاهد بودند و به‌تدریج آخرین علایق و امیدهای‌شان را نیز از آن دستگاه متقلب و منزوی و سیاست‌مداران بی‌ریشه‌اش بریدند. در ماه‌های پایانی عمر جمهوری اسلامی، سکوت و نظاره‌گری مردم، حاکمان و سیاست‌مداران را متحیر ساخته بود. فریاد و هیجانی که گاهی از ارگ بر‌می‌خاست، در درون اجتماع همراهی نمی‌شد و عاقبت دولتی که مقام‌هایش تنها به حمایت و رضایت خارجیان چشم دوخته بودند، با پایان آن حمایت‌ها با دستگاه تا دندان مسلح و خزانه‌ نسبتاً پر اما بی‌نیرو و ریشه بدل شد و فروریخت.

من و بسیاری‌های دیگر به یاد داریم که بخش عمده‌ای از انرژی، تمرکز و تلاش سخنگویان و اداره‌های روابط عامه نهادهای حکومتی به جای ارایه معلومات به شهروندان و مقابله با جنگ روانی طالبان، مصروف تهیه خبر، گزارش، ویدیو و عکس دیدارهای رییسان و آمران‌شان بود. سیاست‌مداران خارج از حکومت نیز با استخدام ده‌ها کارمند مطبوعاتی و ده‌ها به اصطلاح «فیس‌بوک چلونکی»، پول زیادی را صرف تبلیغات و پروپاگندا می‌کردند تا به این ترتیب در افکار عامه داخل و خارج، خود را محبوب و مهم جلوه دهند.

متاسفانه این ماراتون تظاهر و خودنمایی پس از دو سال از شکست و فروپاشی شرم‌آور جمهوری اسلامی افغانستان، هنوز در میان سیاست‌گران تبعیدی ادامه دارد. چنان‌چه هریک از این فراریان و شکست‌خورده‌گان که از عوامل عمده فروپاشی نظام جمهوری اسلامی افغانستان هستند، هرازگاهی که با یک مامور درجه چندم یک کشور خارجی دیدار می‌کنند، با سرعت عکس‌های خود را از طریق رسانه‌های اجتماعی پخش می‌کنند تا به اصطلاح اهمیت خود را به رخ رقبا بکشند و به افکار عامه داخل و خارج چنان وانمود کنند که گویا هنوز آنان  در نزد «خارجی‌ها» اهمیت دارند و یا به گفته یک دوست «هنوز به لحاظ سیاسی زنده‌اند».

افغانستان متاسفانه کشوری است که جنبش‌های پویای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در آن فرصت رشد و پخته‌گی نیافته و بارها در نطفه سرکوب شده‌اند و احزاب و سازمان‌های دارای اندیشه‌های پیش‌رو در محیط فسادزا، قراردادی و عقب‌مانده به ‌حاشیه رانده شده و یا آلوده گشته‌اند. از این‌ رو کشور ما در پنج دهه گذشته با کاریکاتوری از سیاست‌ورزی روبه‌رو بوده است. بسیاری از سیاست‌مردان این کشور افرادی به‌شدت متظاهر، دوروی، دروغگو و فاسد بوده‌اند که هدف‌شان از سیاست و رسیدن به کرسی و مقام، چیزی جز سوءاستفاده شخصی و در راستای تقویت کیش شخصیت‌شان نبوده است.

در کشورهایی که سیاست به عمل مسوولانه و ارزشمند بدل شده است، سیاست‌مردان در کنار کاریزمای شخصی باید دارای اندیشه‌های بزرگ و برنامه‌های جدی برای بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توده‌ها باشند. از لحاظ شخصیتی نیز سیاست‌مداران در کشورهای دموکراتیک و باز، مردمان دارای سوابق خوب مالی، رفتار‌های خوب انسانی و سابقه کار رضاکارانه در جوامع خود هستند. آنان از طریق مبارزه رهایی‌بخش از سطح کوچه، روستا، مسجد، کلیسا، حزب سیاسی و یا گروه‌های اجتماعی و مدنی در یک روند طبیعی به حوزه سیاست عملی وارد می‌شوند. سوابق یک شخصیت سیاسی در یک کشور دموکراتیک، نه‌تنها برای رای‌دهنده‌گان دارای اهمیت خاص است، بلکه مکانیسم‌های حقوقی و قانونی نیز وجود دارد تا مبادا افراد ناباب و دارای سوابق جرمی، اخلاقی و مالی وارد حوزه سیاست عملی شوند. حتا در برخی کشورهای دموکراتیک، افرادی که دارای سوابق جرمی مانند قتل، دزدی، فساد و تجاوز جنسی به‌ویژه تجاوز جنسی به کودکان هستند، یا برای دوره‌های مشخص و یا برای تمام عمر، از احراز هر گونه پست ‌دولتی محروم‌اند. حتا در سکتور خصوصی بسیاری از کشورهای دنیا، یکی از شروط استخدام برای کارهای بسیار معمولی، داشتن یک گواهی‌نامه سوابق جرمی است که باید نشان بدهد فردی که در یک پست استخدام می‌شود، گذشته پاک و بدون جرم داشته است.

حاکمیت طالبان فرصتی برای بازاندیشی است. نسل نو سیاست‌مداران، فعالان اجتماعی، هنرمندان و اهل تخصص باید آن درس مهم و حیاتی را فراموش نکنند که از بی‌توجهی به رای و خواست مردم و اتکای بیش‌ از حد بر منابع و حمایت‌های خارجی آموختیم. هیچ حرکت سیاسی و اجتماعی‌ای بدون ریشه ‌دواندن در درون جامعه نمی‌تواند به ‌ثمر نشیند. حرکت‌ها، احزاب و سازمان‌های امروز ما باید محصول درس‌هایی باشد که در بیش از چهار دهه بحران، به‌خصوص در بیست سال اخیر، آموخته‌ایم. نخستین و مهم‌ترین درس این است که سیاست را از تظاهر و خودنمایی نجات دهیم و به جای اتکا بر خارجی‌ها، به نیروی مردم متوسل شویم.