جای خالی ترانه‌های میهنی

برای فراگیر شدن آرمان‌های بزرگ و گسترش آن‌ها در میان توده‌ها، ترانه‌ها و آهنگ‌های هدف‌مند، از اثرگذارترین وسایل به شمار می‌روند؛ آهنگ‌هایی با پیام رهایی، پیام آزادی، پیام همبسته‌گی، پیام عدالت و پیام‌های معطوف به ارزش‌های بزرگ انسانی. کشورهایی که زیر سلطه استعمار یا زیر چکمه استبداد بوده‌اند، برای آزادی و رهایی نیاز به توان و شور حماسی برای مبارزه داشته‌اند و از جمله کسانی که آتش حماسه را شعله‌ور و فروزان نگه داشته‌اند، هنرمندان، شاعران و ترانه‌سازان بوده‌اند.

در افغانستان، از آغاز جنگ‌ها به این‌سو، جریان هنر، به‌ویژه موسیقی در مسیر سراشیبی قرار گرفت و کم‌تر آهنگ‌هایی ماندگار تولید و عرضه شد. اگر از مواردی استثنایی مانند آهنگ استاد مددی «وطن عشق تو افتخارم» و آهنگ آقای داوود سرخوش، «سرزمین من» و آهنگ «دا ز موژ زیبا وطن» از مرحوم اولمیر بگذریم، دیگر کمتر اثری هنری‌ای می‌بینیم که از قبول عام برخوردار شده و توانسته باشد با پیامی پرشکوه در میان توده‌ها نفوذ و اثرگذاری پیدا کند.

طالبان، القاعده و گروه‌های هم‌فکرشان، علی‌رغم ایدیولوژی سخت‌گیرانه و سراسر تعصب‌شان، به اهمیت هنر آواز واقف بوده و از زمان پیدایش و حاکمیت اول‌شان تا ۲۰ سال پس از آن، توانستند سرودهای حماسی خود را تولید کرده و از این راه پیام خویش را به لایه‌های مختلف جامعه افغانستان، حتا تا دورافتاده‌ترین روستاها برسانند و نوعی همبسته‌گی عاطفی در بخش‌هایی از جامعه با خود پدید بیاورند. همین کار را فلسطینی‌ها و سایر گروه‌هایی کردند که برای هدف و آرمان خاصی می رزمیدند. آنان توانستند، از این راه، پیام خود را به میلیون‌ها مخاطب رسانده و قضیه میهنی خود را زنده نگه دارند. این یعنی پی بردن به اهمیت و کارکرد موثر هنر در راستای پی‌گیری آرمان‌ها و برانگیختن عواطف به سود آن‌ها.

در طرف مقابل، در ۲۰ سال دوره جمهوریت، علی‌رغم آزادی گسترده‌ای که برای رسانه‌ها و فعالیت‌های هنری وجود داشت، جز کارهای میان‌مایه و بی‌جان، فعالیت چشم‌گیری در این عرصه دیده نشد که بتواند در حرکت دادن مردم به سوی افق‌های گشوده‌تر سهمی بگیرد. نه دولت آن زمان به این موضوع پرداخت و اثری عرضه کرد که توان مقابله و خنثا‌سازی آهنگ‌ها و ترانه‌های تروریستی را داشته باشد و نه نهادهای غیردولتی چنین همتی به خرج دادند. از این جهت، تا هنوز اگر قرار باشد آهنگی در مناسبتی ملی پخش شود، ناچار باید به همان تولیدات چند دهه قبل مراجعه کرد.

افغانستان اکنون در یکی از بدترین دوران‌های خود قرار گرفته و برای رهایی از این وضعیت نیاز به خلق حماسه است. مردم نیاز دارند تا از این خمود بدر آیند، این دل‌سردی و بی‌انگیزه‌گی باید جایش را به امید و تحرک بدهد. نسل‌های آینده نباید زبون و تسلیم‌پذیر بار آیند و بزدلی و بی‌اراده‌گی نباید در روان یک ملت نهادینه شود. برای این کار نیاز به خلق حماسه است، به برانگیختن روحیه‌ها، به در هم شکستن ناامیدی‌ها و به طرح آرمان‌ها. برای چنین هدفی هیچ وسیله‌ای موثرتر از موسیقی نیست. اکنون وقت آن است که شاعران و ترانه‌سرایان میهن به تولید آثار نو، آستین بالا بزنند و خواننده‌گان خوش‌آواز، آن‌ها را به آهنگ‌های ماندگار تبدیل کنند. هنر رسالت‌مند می‌تواند ملتی در‌هم‌شکسته را از نو سر پای کند و روان‌های خسته و رنجور را به شادابی و بالنده‌گی برگرداند. اگر بخواهیم روایتی نو در میان آوریم که بر آزادی و برابری انسانی استوار باشد، باید از هنر، از شعر و از ترانه به خوبی بهره بگیریم. اولین آهنگ جدید میهنی را چه کسی خواهد ساخت؟/از صفحه هشت صبح