انزوای زنان و پیامدهای آن
✍محمدآقا دریابی
در ۱۵ آگست ۲۰۲۱، وقتی طالبان قدرت را در دست گرفتند، بیانیههای زیادی را صادر کردند و مدعی شدند که تمام حقوق مردم را طبق احکام شریعت حفظ خواهند کرد و تنها حجاب را برای زنان اجباری میدانستند، اما متاسفانه آنچه را در جریان یکونیم سال گذشته شاهد بودیم، بسیار متفاوت با این موضوعات بود. رویکرد نیمهبدوی و به ادعای آنها شرعی، باعث شده که زنان افغان از حقوق ابتدایی و اولیه خود نیز محروم شوند. مواردی مثل منع مسافرت بدون حضور محرم، منع تحصیل دختران در مکتب/مدرسه و دانشگاه، ممانعت از کار زنان در ادارات داخلی و موسسات بینالملی، منع مراجعه زنان به مساجد، منع رفتن زنان به حمامهای عمومی زنانه و نانواییهای زنانه، نمونههایی از محدودیتهایی است که طالبان تا حال به صورت رسمی آنها را اعلام و اعمال کردهاند. اینکه در روزهای آینده کدام دستورالعملهای تازه از این گروه صادر میشود، معلوم نیست؛ احتمالاً دستور بعدی طالبان منع مطلق زنان از فضای باز خواهد بود که زنان قادر نخواهند بود که از خانهها بیرون برآیند. تبعات این فرمانها آینده بسیار تاریک و مبهم در پی خواهد داشت. من تلاش خواهم کرد تا در این مقاله کوتاه پیامدهای این رویکرد طالبانی را بیان کنم.
۱- پیامدهای حذف زنان
تبعات اقتصادی: جمعیت فعال یک کشور، میزان عرضه نیروی کار آن کشور را تشکیل می دهد. جمعیتی که دارای فعالیت سودمند هست به تولید ثروت و خدمات اقتصادی می پردازد؛ از این رو، حذف زنان از تمام فعالیتها که تقریباً نیمی از نفوس افغانستان را تشکیل میدهند، پیامدهای ناگوار و جبرانناپذیر بر جامعه اقتصادی خواهد داشت. هر قدر زنان در انزوا قرار گیرد، اقتصاد و بهرهوری اقتصادی را کاهش مییابد، تنوع اقتصادی و برابری درآمد را از بین میبرد، عدم وجود خلاقیت و کارآفرینی زنان موانع سرمایهگذاری را بیشتر میکند که در نتیجه فضای کسبوکار از رقابت باز میماند و تولید ناخالص داخلی بنابر عدم اشتغال زنان کاهش چشمگیری خواهد داشت. طالبان تلاش خواهد کرد تا با اعمال مالیاتهای سنگین بالای مردم این نرخ را بالا ببرد، اما این عملکرد طالبان دامنه فقر را بیشتر کرده و در نتیجه باعث کوچ اجباری شده و مردم زیادی کشور را ترک خواهند کرد. از سوی دیگر، منع زنان از تحصیلات، تولید یا بازده اقتصادی را تحت تأثیر قرار میدهد. طالبان نمیتوانتد هیچ جایگزینی را پیدا کنند که این خلای بزرگ اقتصادی را پر کند.
۲- تبعات خانوادهگی و اجتماعی
- گسترش فقر در جامعه: بربنیاد معلومات دفتر هماهنگی کمکهای بشری سازمان ملل متحد، بیش از ۲۵ ملیون تن در افغانستان زیر خط فقر زندهگی میکنند؛ یعنی بیش از نیم جمعیت کشور دچار ناامنی غذایی است. این در حالی است که طالبان نیمی از نفوس افغانستان را از تمام فعالیتها منع کرده و همچنان جنگ چندین دهه اخیر از خانوادهها قربانی گرفته و کودکان زیادی را یتیم ساخته است. چون سهم مردان در میدان جنگ خیلی بیشتر از زنان کشور بود، از اینرو، زنان زیادی بیوه شدند و مسوولیت تأمین نفقه خانواده به دوش زنان افتاد. مادران این سرزمین در طول چندین سال ثابت ساخت که سرپرستان خوبی برای فرزندانشان هستند، اما عملکرد زنستیزانه طالبان زندهگی زنان شاغل را بیشتر از هر قشر دیگر متأثر ساخته است.
- ازدواجهای اجباری و زیر سن: طالبان با ممنوع ساختن کار و تحصیل زنان، زمینه ازدواجهای اجباری را تشدید کرده است؛ فشار خانوادهها بر دختران که بنابر فرامین طالبان بیکار و یا از تحصیل بازماندهاند، افزایش یافته است. والدین، دخترانشان را بدون در نظر داشت رضایت و تمایل آنها، بنابر مشکلات اقتصادی وادار به ازدواج میکند که آنها بالاخره تن به ازدواج اجباری میدهد. ازدواج اجباری و اکثراً زیر سن دارای نشانهها و تبعات اجتماعی زیادی است که تفاوت زیاد سن بین زوجین یکی از نشانههای این ازدواج است. ازدواجی که زوجین در آن نقش نداشته، بلکه با هماهنگی والدین انجام میپذیرد. والدین بدون در نظر گرفتن اثرات درازمدت این نوع ازدواجها، دخترانشان را یک عمر تحت تأثیر شدید روحی و روانی قرار میدهد. والدین شاید به این درک رسیده باشد که اگر دختران آنها طبق میل خود و در زمان مناسب ازدواج کنند، پنجره دیگری از امید به روی دختران شان باز میشود، اما عملکرد طالبان این روزنه را هم بهروی دختران بست.
- گسترش خشونتهای خانوادهگی: محصور بودن زنان در فضای بسته و سپری کردن تمامی اوقات با خانواده و یا شریک زندهگی در فضای تنگ خانه، میتواند یک چالش بزرگ باشد. این مسأله برای بسیاری از افراد موجب ازدیاد استرس میشود که در نتیجه باعث اختلافات میان والدین و کودکان میشود. نداشتن سرگرمی و وجود فقر باعث ازدیاد خشونتهای فامیلی میشود که بعضاً منجر به طلاق، خودکشی و از هم پاشیدن خانوادهها میشود.
- اختلالات روانی و افسردهگی: حفظ سلامت روان به اندازه سلامت جسمی هر فرد در جامعه ارزشمند بوده و در کشورهای جهان هر قدر میانگین سلامت روان افراد بالا باشد، به همان اندازه آن جامعه عاری از خشونت خواهد بود. ما انسانها نمیتوانیم به آسانی و به تنهایی بر استرس محیطی و طبیعی خود غلبه کنیم، بلکه با همکاری با سازمانها، سلامت روان را میتوان تا حدی حفظ کرد. تحت فشار قرار دادن و به انزوا کشاندن زنان، سلامت روان این قشر را به شدت آسیب میرساند. افسردهگی یکی از شایعترین اختلالات روانشناسی است. این عارضه میتواند باعث مختل شدن زندهگی فرد و در نهایت خانواده و جامعه شود. کاهش ارتباطات و پرخاشگری اثرات ناخوشایند این پدیده است.
- افزایش نگرانیهای تربیتی: تربیت بخش جداناپذیر ازجامعه پویا است. فقدان این جزء مهم و ضروری، باعث به انزوا کشاندن جامعه میگردد. تربیت برای پیشرفت و پیچیدهگیهای جامعه بشری، جزء لاینفک از زندهگی بوده و والدین ضرورت دارد تا مهارتهای کافی برای شناخت این پیچیدهگیها و یا رویارویی با مشکلات و معضلات جدید داشته باشد تا قابلیتهای کافی برای نیازمندیهای نوین درتربیت فرزندان خود را پیدا کند. ممنوع ساختن زنان از تحصیل این نگرانیها را افزایش داده و نسل نوین این سرزمین را به دست کسانی خواهد سپرد که از معلومات و سواد کافی برای تربیت فرزندانشان برخوردار نخواهد بود.
در تمام کشورهای جهان نیمی از نفوس کشور را زنان تشکیل می دهد. در هر کشوری نیروی انسانی کارآمد نقش مهم را در توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد. بدون شک نقش زنان که تقریباً نیمی از نفوس افغانستان را تشکیل میدهند، اهمیت بسزایی دارد. امروز کشورهای جهان برنامههایی را روی دست میگیرد که توانمندی زنان را تقویت کند و زنان را قادر بسازد تا در تمام عرصهها نقش فعال داشته باشد؛ اما متاسفانه حکومت نیمبند طالبان تمامی فعالیتهای زنان را ممنوع کرده است. بدون درک از اینکه ملت و جامعه با چه سرنوشت روبهرو خواهد شد. به نظر من، این رویکرد طالبان نهتنها زنان را در حاشیه قرار میدهد، بلکه این گروه را بیشتر از پیش در یک انزوای سیاسی قرار خواهد داد.
سران طالبان که ۲۰ سال گذشته در حصر بودند، باید بهتر از دیگران معنای آزادی را درک کنند. آنها چه مزیتی در فضای بسته دیدهاند که زنان و مادران این سرزمین را در آن شرایط قرار میدهند؟ مگر در بند بودن مزایا هم دارد؟
لطفاً با کمی درک از آزادی، زنان این سرزمین را آزادی دهید که اگر فرصت حقیقی و واقعی برای زنان افغان داده شود، سهم خود را بیشتر از مردان ادا خواهند کرد و در بسیاری از کشورهای جهان که زمام امور به دست زنان است، آن کشورها شاهد پیشرفت و تحول بزرگی در همگام بودن با دنیای امروزی است.
من به عنوان یک معلم، هیچ تصوری از صنفهای آموزشی بدون دختران کرده نمیتوانم. آموزش دختران و پسران مستلزم یکدیگرند، آنها باهم درس میخوانند، تلاش میکنند، همدیگر خود را کمک و یاری میرسانند و یک صفآرایی منظم را تشکیل میدهند که ما نمونه بارز آن را در خانوادهها داریم که خواهران با برادرانشان یکجا درس میخوانند و با اشتیاق زیاد همدیگر را کمک و دعوت به سوی علم و دانش میکنند؛ اما حالا این شور و شوق مرده است. استاد به شاگردان خود توضیح داده نمیتواند که چرا زنان حق تحصیل ندارد. این یکی از بزرگترین معماهای حلناشده است که هر استادی را به سکوت دعوت میکند. کسب علم و دانش مردم را از جهالت بازمیدارد و به سوی نیکی و روشنایی سوق میدهد. طالبان با در نظر داشت اهمیت علم و اینکه دانستن آن بر مرد و زن فرض است، دروازههای مکاتب و پوهنتونها را باید بهروی دختران باز کنند. زیبنده این سرزمین نیست که با قدامت تمدن پنجهزارساله، تاریکی را بر روشنایی ترجیح دهد.
تأمین سلامت اجتماعی و بهداشت روانی مستلزم درک فرهنگی و اجتماعی مردم است که بهسادگی میسر نمیشود. طالبان باید واقعیتها و حقیقتهای ساختاری، فرهنگی و اجتماعی افغانستان را درک و قبول کند. نادیده گرفتن این موارد میتواند باعث گسترش مشکلات روانی مردم شود. تا زمانیکه مردم به آزادی و حقوق اساسی خود دسترسی نداشته باشد، این پدیده بیشتر گسترش کرده و جامعه را در تاریکی مطلق قرار میدهد. پذیرفتن حقیقتهای ساختاری، فرهنگی و اجتماعی افغانستان خود کلیدی است برای هر در بسته.