از انسان دموکرات تا نظام دموکراتیک
ساموئل هانتینگتون، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در آغاز دهه ۹۰ قرن گذشته میلادی کتابی منتشر کرد به نام موج سوم دموکراسی و اشارهاش به تحولاتی بود که از سال ۱۹۷۴ به بعد در پرتگال رخ داده و به مناطقی دیگر گسترش یافته بود و اینک پیشبینی میشد که با فروریختن دیوار آهنین، دامنهای بسیار گستردهتر در مقیاس جهانی پیدا کند. هنگامی که بهار عربی به راه افتاد، شماری از تحلیلگران تصور میکردند که موج دیگری از دموکراسیخواهی در جهان به راه افتاده و نظامهای دموکراتیک بیشتری پا به عرصه وجود خواهند نهاد. اما همه حوادث بدانگونه که پیشبینی میشد، پیش نرفت و فروپاشی برخی حکومتها و دولتها به پیدایش دموکراسی نینجامید. در افغانستان نیز پس از تجربه دو دهه دموکراسی نیمبند، حاکمیتی قرون وسطایی به عرصه برگشت و اختیار زندهگی ملیونها انسان را به چنگ گرفت.
چرا تحولات سیاسی در برخی از کشورها به شکلگیری نظامهای دموکراتیک منتهی نمیشود؟ در حالی که دموکراسی نظام مبتنی بر خواست مردم است و چنین نظامی منطقاً باید بیشترین طرفدار را داشته باشد و عملاً خوشنامترین نظام سیاسی در دنیای امروز است. چرا حتا تلاشهایی که به منظور ترویج و تحکیم دموکراسی صورت میگیرد، در برخی از جوامع به شکست میانجامد و جایش را دیکتاتوری یا هرجومرج میگیرد؟
یکی از پاسخها به پرسش یادشده این است که تا انسانهای دموکرات وجود نداشته باشند، نظامهای دموکراتیک شکل نخواهند گرفت. صاحبنظران میگویند، چگونه ممکن است در جامعهای متشکل از انسانهای ناباورمند به ارزشهای دموکراتیک و خویکرده به استبداد، استبداد به رنگ دینی یا رنگهای دیگر، نظامی دموکراتیک برپا شود؟ رابطه جامعه و حکومت را شماری شبیه رابطه زمین و درخت میدانند و معتقدند که ریشههای هر حکومتی را باید در فرهنگ و اجتماع مردمان آن خطه جستوجو کرد. نهال دموکراسی در خاک آلوده به ذهنیتهای قرون وسطایی ریشه پیدا نمیکند.
انسانهای دموکرات جامعه دموکرات تشکیل میدهند و دموکراسی سیاسی پس از آن پدیدار میشود. انسانهای دموکرات به کسانی گفته میشود که به بلوغ عقلی رسیده و از دنبالهروی کورکورانه مرجعیتهای دیگر رها شده باشند. کسانی که مسیر زندهگی خود را آگاهانه و با استقلال برمیگزینند و به کسی دیگر اجازه نمیدهند که برای آنان تعیین تکلیف کند. جوامع دموکرات نیز به جوامعی گفته میشود که امور مربوط به قلمرو همهگانی را با گفتوگو، مشوره و توافق همهگانی سامان میدهد و به هیچ مرجعی بالاتر از خرد همهگانی تمکین نشان نمیدهد. قرارداد اجتماعی محصول خرد همهگانی است. تا هنگامی که خانواده به فرزندان، معلم به شاگردان، ملا به نمازگزاران، موی سفید قریه به باشندهگان و دولت به مردم احترام نگزارند، آزادیهایشان را به رسمیت نشناسند و به آنان حق تصمیمگیری و انتخاب ندهند، دموکراسی حقیقی و پایدار شکل نخواهد گرفت.
دموکراسی را باید در محیط آموزشی آموخت، در محیط اجتماعی تمرین کرد و در عرصه سیاسی برای نهادینه کردنش تلاش به خرج داد. روح دموکراسی به بند کشیدن هیولای سرکش قدرت و رام کردن آن در برابر قانون است؛ قانونی که به دست مردم و به خواست آنان ایجاد میشود. چنین کاری تنها در توان انسانهای آزاده و آگاه یک سرزمین است. برای چنین آرزویی، باید سواد را همهگانی کرد، آگاهی سیاسی شهروندان را بالا برد و خرد همهگانی را به توسعه و شکوفایی رسانید./هشت صبح