امر ثانی و دختر افغان
حوالی ساعت ۹:۰۰ شب بود. در خانه نشسته بودم و به فکر برنامهریزی برای زمستانم بودم تا از وقتم بهخوبی استفاده کنم. دفعتاً خواهرم مرا صدا زد و خبری را برایم بازگو کرد که به یکبارهگی دنیایم را تیره و تار ساخت. آری، برایم گفت که وزارت تحصیلات حکومت سرپرست در تصمیمی جدید گفته است که دختران پس از این تا «امر ثانى» اجازه ندارند به دانشگاه بروند.
فکر کردم این خبر صحت نداشته باشد تا اینکه از منابع موثق این را شنیدم. باز هم امید داشتم. با خود گفتم اکنون ما در رخصتیهای زمستانی قرار داریم، ممکن است تا تمام شدن این رخصتیها دانشگاه هم دوباره باز شود و همچنان اینکه از طرف اداره دانشگاه پیام دریافت کردیم که تشویش نداشته باشید، انشاالله ما دروس خویش را ادامه میدهیم و چه بسا خوبتر و حالخوشتر از این خبر. یک روز بعد آگاه شدیم که علاوه بر مکاتب و دانشگاهها، کورسهای آموزشی و مدارس نیز مسدود شدهاند. این به معنای آغاز یک تیرهگی دیگر در زندهگی ما بود.
به ادامه آن خبر دستور دادند که به فارغان دختر سند تحصیلی داده نشود. خواهرم که تازه دانشگاه خود را به اتمام رسانیده بود، با شنیدن این خبر خیلی مایوس شد. فوراً با یکی از استادانش به تماس شد تا بتواند تصدیق فارغالتحصیلی از دانشگاه را به دست بیاوردو فردای آن روز زمانی که به دانشگاه برای دریافت سند رفت، برایش به جرم دختر بودن اجازه ورود داده نشد. آنجا بود که آخرین جرقههای امید را از دست دادم. فهمیدم که در افغانستان هیچ دختری نباید آرزو داشته باشد و رویابافی کند؛ چرا که او خود گنهکار است، چون دختر به دنیا آمده است. چون دختر به دنیا آمده است، اجازه ندارد تحصیل کند. اجازه ندارد برای آینده خود برنامهریزی کند. اجازه ندارد لباسی را که دوست دارد، بپوشد. اجازه ندارد با دوستانش به تفریح برود. اجازه ندارد صدایش را بلند کند.
من به این میاندیشم که روزی شاید فرمان جدیدی صادر شود که تا «امر ثانی» دختران و زنان حق ندارند نفس بکشند؛ چون مردان با کمبود آکسیجن روبهرویند.