عاملان شکست دموکراسی و تقلای حکومت همه‌شمول

 ✍امین کاوه

رهبران سیاسی دو دهه گذشته که سکان‌دار قدرت و سیاست در افغانستان بوده‌اند، فرصت‌های طلایی افغانستان را با رویکردهای قومی و قبیله‌ای‌شان به هدر دادند. از دموکراسی و انتخابات هراسیدند و تا توان داشتند روند دموکراتیک‌سازی نهادها و بسترهای آن‌ها را تضعیف‌ کردند. تضعیف‌سازی دموکراسی از گماشتن‌های افراد غیردموکرات، غیرمسلکی و فنی در نهادهای تخصصی گرفته تا دست‌برد به آرای مردم و بدنام سازی روندهای کلان ملی را در بر می‌گرفت که می‌توانست امید برای‌ توسعه، تأمین عدالت اجتماعی و برابری شهروندی خلق کند. این رهبران سیاسی به ویژه حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی، دو چهره‌ای که در دو دهه افغانستان را رهبری کرده‌اند، سهم کلیدی و اساسی در بدنام‌سازی دموکراسی، شکست روند دولت‌سازی مدرن و ایجاد بحران در همه ابعاد آن نقش برازنده داشته‌اند. سیاست حمایت از طالب، تقلب در انتخابات، عدم تمکین به اراده جمعی و سیاست«تفرقه بینداز و حکومت کن» از مهم‌ترین ویژه‌گی‌های حکومت‌داری این دو زمام‌دار در دو دهه حضور جامعه جهانی و هزینه‌ کردن میلیاردها دالر در افغانستان است.

حامد کرزی عملاً در فربه‌سازی طالبان و تضعیف روایت جمهوریت در مقابل آنان متهم است. آقای کرزی هیچ‌گاه قهرمانی‌ها، دلیری‌ها و جان‌نثاری‌های نیروهای شجاع امنیتی را که تا آخرین قطره خون در مقابل تهاجم طالبان در گوشه‌گوشه کشور می‌جنگیدند، چنان‌که شایسته‌اش بود، قدر ندانست و پیوسته از طالبان به عنوان برادران خویش یاد کرد. وقتی سرباز در میدان جنگ متوجه شود، بشنود و ببینند که سرقوماندان اعلای قوای مسلح، دشمن میهن و تمامیت ارضی را برادر خطاب می‌کند، انگیزه و مورال رزمیدن از او ستانده می‌شود. ممکن در حالت تدافعی و دفاع مشروع از جان خویش با دشمن می‌جنگید، اما حس میهن‌دوستی، تعهد و جان‌بازی که در راه آزادی انجام داده بود، در دلش می‌مرد و سلاح‌اش دیگر آن برنده‌گی را از دست می‌داد. حامدکرزی نه‌تنها مسوول شکست انگیزه و مورال رزمی نیروهای امنیتی پیشین بود، بلکه بانی شکست دموکراسی و انتخابات نیز به شمار می‌رود. او بود که در انتخابات تقلب کرد، به صندوق‌های آرای مردم دست‌ زد و از درون صندوق، ادبیات سیاسی‌ـ‌انتخاباتی تحت نام «انتخابات گوسفندی» را بیرون کرد و تا سرحد جنگ و ویرانی حاضر نشد که مردم نتیجه حضور و رای‌ خود را در صندوق‌های انتخابات ببینند. او علاوه بر این که حامی فسادپیشه‌گان و سپردن کرسی‌های دولتی به خان‌زاده‌ها و قوماندان‌‌های جهادی و نیم‌چه‌ جهادی‌ها بود، که از دزدان تکنوکراتی نیز حمایت گسترده و همه‌جانبه کرد و هرچه در چانته دولت بود، خرج خوش‌وبش و عبا و قبای سیاست خویش کرد.

اشرف غنی، رییس‌جمهور فراری که آخرین امیدهای مردم را به یأس مبدل کرد، نقش پررنگ‌تر از اسلافش در شکست دموکراسی و روایت‌ جمهوریت دارد. او با لج‌بازی‌ها، توهم‌اندیشی‌ها و نگرش خودی و غیرخودی به نیروهای هم‌سو و باورمند به دموکراسی، نظام جمهوری را به نظام سه‌نفره تقلیل داد. تا توان داشت نهادهای دولتی را زیر و رو کرد. دست نهادهای امنیتی را بست، صلاحیت‌های تصمیم‌گیری را از آن‌ها گرفت و به بی‌تجربه‌ترین، غیر مسلکی‌ترین و ناتوان‌ترین چهره‌ها از لحاظ دانش و تجربه نظامی سپرد. از قوماندان ولسوالی تا آمر حوزه، همه را خودش تعیین می‌کرد و در موردشان تصمیم می‌گرفت. این امر باعث شد که سلسله مراتب و فرهنگ مکافات و مجازات از ساختار امنیتی از بین برود و داشتن امید به اداره سالم مبتنی بر رعایت نظم و دسیپلین اداری نابود شود. او با سبک‌دوش کردن هزاران نیروی متخصص وکارکشته و گماشتن صدها آدم غیرمسلکی و بی‌دانش و بی‌تجربه، نیروهای امنیتی را عملاً در حالت متلاشی قرار داده بود. علاوه بر انحصاری ساختن تمام منابع دولتی و قدرت، نتوانست انتخابات سراسری و بدون تقلب را برگزار کند و حتا اراده این را هم نداشت. در انتخابات پارلمانی مداخله کرد، در گزینش و تعیین نماینده‌گان، آرای مردم را کنار گذاشت و به فیصله‌های نهادهای انتخاباتی احترام نگذاشت. آنان را تهدید و توهین کرد و سرانجام نتیجه آن را مهندسی کرد و به‌جای نماینده مردم،‌ نماینده‌های دولت را به خانه ملت فرستاد. بی اعتمادی مردم به نهاد دولت و روایت جمهوری، در زمام‌‌داری او به اوج خود رسید؛ به‌گونه‌ای که مردم و نیروهای امنیتی حاضر نشدند هنگام سقوط یک مرمی به سوی کسانی که دو دهه علیه شان جنگیده بودند، فیر کنند.

در کنار این دو، نیروهای سیاسی پراگنده و رهبران سرگردان احزاب که ۲۰ سال تمام برای کسب ماموریت دولتی تلاش کردند، دغدغه و سودای کلان سیاسی را در گماشتن بچه‌ها و خویشاوندان‌شان در وزارت‌ها و سفارت‌ها خلاصه کردند. از بندرها و نهادهای درآمدزا سهم گرفتند و از سیاست،‌ دکان‌داری ساختند و نگذاشتند که خواست‌ها و مطالبات اساسی مردم به گفتمان اساسی قدرت مبدل شود. درواقع، این رهبران «گاه در آغوش این و گاه در آغوش آن» سهم کم‌تری از این دو چهره برای هدر دادن فرصت‌های طلایی افغانستان ندارند. آنان نتوانستند که از عقبه مردمی‌ای که داشتند به شکل درست در راستای تعمیم ارزش‌های دموکراتیک، پیروزی دموکراسی و اراده مردم استفاده درست و بهینه کنند. اکثر رهبران سیاسی در زدوبندهای سیاسی دو دهه گذشته فقط به زنده‌گی و جیب شخصی خویش اندیشیدند و خواست‌ها و مطالبات مردم را دست‌کم گرفتند یا هم در معاملات سیاسی به قمار زدند. این عوامل و ده‌ها عامل دیگر که به عنوان عمده‌ترین عامل داخلی در سقوط جمهوریت شمرده می‌شود، باعث شد که طالبان با سرکشیدن باده پیروزی، مست گردند و هیچ واقعیت و حقیقت را که در جریان ۲۰ سال گذشته در افغانستان شکل گرفته بود، نپذیرند، یک‌سره همه را انکار کنند و بساط تمام ارزش‌ها و ساختارهایی را که با خون هزاران تن و قربانی‌های بی‌شمار شهروندان کشور به میان آمده بود، برچینند.

این گروه به رغم خوش‌بینی‌های کاذبی که نسبت به آنان شکل گرفته بود یا ترویج شده بود، هیچ تغییری نسبت به گذشته خویش نکرده‌ و دست از سرکوب، خفقان و ستم‌گری برنداشته‌اند. هیچ بخشی از حوزه فردی و جمعی هیچ نسلی را به رسمیت نشاخنته و فضا را به‌گونه‌ای ساخته‌اند که کسی حتا صلاحیت ریش و موی سر خود را نیز ندارد. مطابق میل خویش لباس پوشیده نمی‌تواند و امید و شادی نیز از مردم گرفته شده است. در چنین فضایی است که شماری از حامیان پشت صحنه پیروزی آنان آستین برزده‌اند، می‌خواهند زیر نام حکومت همه‌شمول تسلیمی و شکست جمعی را به طالبان بسپارند و هدف از همه شمول بودن حکومت را به ماموریت گرفتن چند چهره قومی خلاصه کنند و بساط دموکراسی و انتخابات را برای همیشه از کشور برچینند.

سفر اخیر حامد کرزی، ملایعقوب و انس‌حقانی در امارات متحده عربی، در راستای همین سیاست و تحقق چنین چیزی صورت گرفته می‌تواند. پیش از این هم صداهای زیادی از اطراف و اکناف جهان در این مورد شنیده شده است. این عاملان شکست دموکراسی و انتخابات، فضا را برای حضور مجدد خویش نمی‌بینند، عمرشان نیز ایجاب نمی‌کند و نیز به مرگ سیاسی خویش می‌اندیشند و طبعیتاً در این زمینه نگاه‌های قومی و هژمونی‌طلبی در قدرت بودن قوم‌شان هم که نقش عمده دارد، برآن شده‌اند تا برای طالبان مشروعیت ببخشند و کشور را به شکل رسمی به این گروه بسپارند. در بحبوحه حکومت همه‌شمول خواهی، نسل‌ نو باید بیندیشد؛ چون در بستر امکانات ارتباطی و اطلاعاتی بالیده و رشد یافته است که از فهم بهتر در افق جهانی برخوردار است و در هویت جهانی متناسب با زیست جهانی جدید می‌تواند واقعیت‌های موجود نسل‌ نو افغانستان را خوب‌تر و بهتر نماینده‌گی کند و جهان نیز نسبت به نگرانی که از هراس‌افگنی و افراطیت دارد، نگاه دیگری به افغانستان دارد. بنابراین، نسل جدید باید درک کند که چگونه می‌تواند از فرصت‌ها و ظرفیت‌هایی که بر سر دولت‌سازی و نقشه ‌راه سیاسی در این روزها در مجامع بین‌المللی برای افغانستان مطرح می‌گردد، استفاده کند. این حرکت‌ها و نشست‌ها حتا اگر نمادین باشند، می‌توانند راهبردی جدی و نیرومند برای تحقق مردم‌سالاری و مشارکت سیاسی متناسب با بافت اجتماعی افغانستان شمرده شود. افغانستان با بیعت و تسلیمی ساخته نمی‌شود. تنها راه پیروزی افغانستان، توسعه و همه‌شمولیت، رجوع به آرای مردم و برگزاری انتخابات سراسری است.