حضور زن در اندیشه غرب و افغانستان
✍روحالله بهرامیان
نگاه به جایگاه زن در اندیشه غرب، از یونان قبل از میلاد آغاز میشود. فلاسفه یونان چون اورپیدیس، آریستوفانس و افلاطون، با بدبینی نسبت از زن در خطبهها و اظهار نظرهایشان یاد کردهاند. بعد کلبیمسلکان بهویژه کراتس تبسی گاهی در پیش چشمان مردم با همسرش «هیپارخیا» به اجبار عشقبازی میکرده است (۱۳۹۴، ۴۵) که این نمایش در میان مردم آتن در آن موقع ناپسندترین عمل محسوب میشده است. میگویند کلبیمسلکان در سده سوم قبل از میلاد، گرایش به نوع زیست کیهانی/طبیعی داشتند، بر این اساس به ارزشها و قوانین حقوقی و اجتماعی وقعی نمیگذاشتند. آنان دیگران بهویژه زنان را چندان خار میشمردند که کارشان استهزای آنان بود. برای سرزنش، گاهی دست به اعمال غیرمعمول نیز میزدند. از این رو، آنان را با سگ مقایسه میکردند؛ روشی که در شرق بهویژه افغانستان قدیم (خراسان) روش فرقه عرفانی ملامتیه را در ذهن تداعی میکند.
در دوره زنون که بنیانگذار مکتب رواقی است، نیز وضع احترام به بشر در کل چندان شکل پیشروندهای به خود نمیگیرد. تنها انسان بهعنوان حکمران طبیعت ـ چه زن و چه مرد ـ جایگاه بهتری احراز میکند که دیگر تطبیق دادن سرسختانه انسان با نظم کیهانی که روش کلبیمسلکان است، کمرنگتر شده، برخورد بردهوار با زنان منتفی میشود؛ ولی هنوز از عدالت بشری، حقوق اساسی و برابری اجتماعی زنان خبری نیست.
سختگیری کلبیون و بیتفاوتی رواقیون با آرای نهچندان خوشبینانه افلاطون و آریستوفانس درباره زنان را اگر مطول نکنیم، توجه به زنان بهعنوان یک قشر دارای حقوق و امتیازات بنیادین در غرب، یک مدت ساکت و راکت است. تا نوبت به اظهارات و نوشتههای فیلسوف معروف ژان ژاک روسو میرسد؛ او است که زنان را با آنکه محدود و مقید میخواهد، از عرفی اعتراض میکند که بند و زنجیر ناعادلانهای برای این قشر درست کرده است. حتا تا زمان هابز که این بحث خیلی داغ میشود، خانواده در غرب پادشاهی کوچکی است که مردان شاه و فرزندان رعیت آن به حساب میآیند. فرزندان در هیچ یک از دیدگاههای هابز که نسبت به روسو خیلی متاخر است، مشخصاً دختران را در بر نمیگیرد. در قرن هژدهم تعداد قابل ملاحظهای از زنان طبقه بالا (اشراف و اعیان) تا اندازهای از حق آموزش برخوردار میشوند. برای اولین بار همین زنان بخشی از جمعیت بسیار کوچک باسوادان جامعه را تشکیل میدهند. (۱۳۹۴، ۱۳۷)
تا اینجا مسایل اشتغال و حقوق اساسی درباره زنان بسیار ضعیف است. موضوع فقط این نیست که بعضی از زنان دسترسی به تعلیم و تحصیل مییابند؛ این جریان دور از چشم عام و در پستوی خانه و خانوادههای بورژواها اتفاق میافتد. در اجتماع و در میان عام ولی خبری از مسایل تعلیم و تربیت زنان و دختران نیست. حرفهای دانشمندان درباره زنان نیز هنوز بسیار نااستوار، رکیک یا حتا رذیلانه است. شگفتیآور این است که این حرفها نهتنها با معیارهای معمول اندیشه سازگاری ندارد، که از سویی ابلهانه و از سر ترحم نیز است. (۱۳۹۴، ۱۳۲)
اما نقطه عطف سوژههای برابری و آزادیهای زنانه، پس از مواصفات کارلایل از خانمش در همین دوره شکل میگیرد. موصوف در کمال امانتداری از وفاداری و عشق بینظیر همسرش یاد میکند، طوری که او را حامی خود میخواند. در حالی که خود به اساطیر ابرمرد و انسان نابغه اعتقاد ندارد، نقش زن را در ارتقا به این امتیازبخشی برای مردان ستایش میکند. از سوی دیگر، با توجه به سنت حاکم که مفهوم فرد بهعنوان مفهوم مرکزی در محور مردان میچرخد، کارلایل تمام این کمالات را با حمایتهای زنان ربط میدهد. این سرآغاز ارجگزاری و صحبت نسبتاً عادلانه در ارتباط به حقوق و موقعیت زنان است که کارلایل را نسبت به بسیاری از نظریهپردازان زمانش برتری داده است. (۱۳۹۴، ۱۳۶)
باید یاد شود که روسو نیز از منظر تامیناتی، حمایت زن را مانند حمایت نهادها، اشراف و ثروتمندان مهم میدانسته است. برای همین، آماج روسو این است که زنان ممکن است از تحصیلات حداقلی برای دستگیری از مردان برخوردار باشند تا بتوانند خوب خانهداری کنند و همخانههای خستهکننده و غیر قابل تحمل نباشند. (۱۳۹۴، ۱۳۸)
با توجه به این آماجها و برداشتها، میبینیم که نگاه به زن در مجامع غربی در قرن ۱۸ هنوز کدر است؛ ولی برای رفع این درشتیها کمکم هماهنگی مردان با زنان پا میگیرد. مردان بها و ارزش خاصی به زنان قایل میشوند. محتمل است که اساس چنین اهمیت دادنها، زمینه را برای انقلاب فردیت در غرب مساعد ساخته باشد. وقتی حامی خود بتواند خودآیینی، آزادی و استقلال پیشه کند، امری محال و ناممکن نیست. همان فردیتخواهی، حق تقدم بر جنسیت و برابری حقوقی دارد؛ زیرا تا زمانی که حق تعلیمات و حق رای زنان با شعار «یک انسان یک رای» در قرن ۱۹ قوت میگیرد، انقیاد اجتماعی زنان بهعنوان واقعیتی جاافتاده در میان نهادهای اجتماعی و سیاسی غربی هنوز محفوظ است. جان اسوارت میل قبل از سیمون دوبووار بر این انقیاد خردهگیریهایی دارد.
غرض ما این است که توضیح دهیم نخستین نظریات پیرامون حقوق و حفظ جایگاه زنان در غرب مردانه است تا چهره تاثیرگذاری چون دوبووار و ویرجینا وولف از میان خود زنان به وجود میآیند. از کسانی که نام بردیم، پیرامون زنان تبصرههای مهمی کردهاند. حتا سارتر و نیچه نیز حرفهایی پیرامون حقوق و مسوولیتهای زنان دارند که زن را بتوانند در محراق توجه جامعه نگه دارند. (۱۳۹۴، ۱۳۸)
در کشور ما ولی زنان چنانکه لازم است، آزاد، مستقل و روشنفکر بار نیامدهاند. با گذشت نزدیک به ۱۳۰ سال از جنبشهای زنآزادخواهی (فمینیسم) در جهان (۱۳۹۰، ۳۵۰) ما یا نخستین زن خبرنگار را داریم که به او فخر میکنیم یا نخستین زن موتروان و هواپیماسوار را، آن هم وابسته به رژیمها و دولتهایی که مقطعی سرکار میآیند و برای زنان تعیین تکلیفهای نمادین میکنند. در غیاب دولت و نهادهای مدافع حقوق زن، بهترین زن در جامعهما زنی است که دیده نشود و صدایش شنیده نشود. ادبیات کلاسیک فارسی دری هم بدون شک متاثر از جریان کلبیون و رواقیون میتواند باشد. در آثار سنایی، ناصر خسرو، مولانا و فردوسی، ستیز با زن تبارز درشتی دارد. فردوسی میگوید:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک ازین هر دو ناپاک به
عامل اصلی دیدگاههای ستیزجویانه و بدبینانه نسبت به زنان در جامعه ما، نسبت زنان و جایگاه آنها در فرهنگ مردسالارانهای است که در عرصههای اعتقادی مورد بحث قرار گرفته است. عدم حمایت و صداقت مردان در قبال زنان و عدم تساوی کامل در قوانین ازدواج و سایر حقوق و امتیازات اجتماعی، این وضع را به وجود آورده است که زنان از منظر تساوی حقوقی، از چشم مردان بیفتند. از سوی دیگر، با دریغ هیچ مرد آگاه، دانشمند و مستقلی نیز در هیچ اثر علمی و مهمی در افغانستان از زنی بهعنوان انسان شایسته و خلاق سخن نگفته است. شاید به تناسب کلفتی بدبینیها، موضعگیری در این زمینه دشوار بوده است. حفیظ منصور در کتاب «موانع توسعه سیاسی افغانستان» بابی در مورد نگاه ناباب فرهنگی ـ اجتماعی به زنان دارد که بیشترین بخش آن را فهرست اشعاری در بر گرفته که نگاه بدبینانه به زنان را بازتولید میکند. با توجه به مقوله معروف «سنگ کم را به یاد بقال دادن» من در همین نوشته از ابیات و اشعار ضد زن در ادبیات و فرهنگ ما عامدانه خودداری کردهام.
به رغم اینکه شرق به زنان کمترین اهمیتی نمیدهد، افغانستان مردی به بدبینی شوپنهاور نیز نداشته است، چنانکه توانسته باشد مانند او اثر بدبینانه ولی بینظیر «رسالهای درباره زنان» را نوشته و در بیهوده و خشن معرفی کردن زن از هیچ تلاشی دریغ نورزیده باشد. توجه شوپنهاور به زن در قطب مخالف پیرامون زنان قبل از روسو است که زمینه پرسش «چرا زنان زشتاند» را مطرح کرد. اهمیت این نوشته با وجود نگاه سلبی و منفی نسبت به فعالیتهای زنان در اجتماع، باعث این شد تا روسو، کارلایل، امیل، هابز و دیگران هر چند با محافظهکاری و احتیاط، ولی در مورد این جنس متفاوت از خود بنویسند. تا نوبت به دفاعیهنویسی و آزادیخواهی دوبووار، وولف، هارنت، مارگارت، دوراس، تاچر و دیگران… از قید قیادت جامعه مردان رسید.
در افغانستان زنان همواره تسلیم سلسلهمراتب انداموار اجتماعی بودهاند؛ حتا در عصر ما اسارت زنان تحت قیمومیت جامعه مردسالار بهعنوان واقعیتی غیرقابل تغییر وجود دارد. این اتفاق باعث شده است که همواره نسبت به کار زنان، مردان برای خود حاشیهای را پیشبین باشند که در حال حاضر برای زنان روا دیدهاند.
با وجود این، اما احساس استقلال، خواهش برابری و مبارزه در راه تساوی حقوقی، در میان زنان افغانستان نیز در چند دهه گذشته فراز و فرودی داشته است. شاعران و نویسندهگانی که از میان زنان در دو دهه گذشته ظهور کردهاند، توانستهاند از ممنوعترین مسایل در قبال مطالبات زنان صحبت کنند. ایجاد صنوف و شبکههای مختلف اعم از ژورنالیستها، وکلای مجلس، محصلان و هنرمندان زن، مژده از شکست تابوهایی میدهد که در مسیر فعالیت زنان قرار داشته است. اما کتمان نمیتوان کرد که عمدهترین عامل حضور کمرنگ زنان در اجتماع ما، خودکمتربینی زنان است؛ یعنی خود زن از وضعیت اجتماعی و خانوادهگیای که در آن بزرگ شده است، متاثر بوده و خود را جنس دوم تلقی میکند. (۱۳۸۶، ۵)
در زمینه فعالیتهای جسورانه زنان به همت خود جز از بنیاد «راوا» که در سال ۱۹۷۷ با ابتکار مینا کشور کمال تاسیس شد و به فعالیت اجتماعی ـ سیاسی زنان اختصاص داشت، جریان تاثیرگذار یا شخصیت تاثیرگذار سیاسی، اجتماعی و مدنی دیگر از سوی زنان نداشتهایم.
امانالله خان (۱۹۱۹_۱۹۲۸م) که غربدیده و به شاه مترقی معروف است، بزرگترین کارش تاسیس یک نشریه به نام زن (نسوان) و سهیم کردن دستوری زنان در یک بخش از فعالیتهای خدماتی بود که کمترین تاثیرگذاریای نداشته است؛ چون با رفتن او، نقش زنان یا دستکم فعالیت همان نشریه تداوم نیافت. (۱۳۶۲، ۳۵)
خانم کبرا نورزی یکی از نخستین وزیران زنان افغانستان است که بهشکل نمادین در کابینه محمدهاشم میوندوال فعالیت داشت. خانم وزیر (کبرا نورزی) کاری در راستای اعتلای نقش زنان در سیاست یا امور دیگر نکرد. یک ورق مکتوب دستنویس برای حمایت از زنی یا حتا استخدام بانویی در جایی دیده نشده است که با امضای ایشان مزین شده باشد.
کار اساسی در راستای حقوق و معارف زنان تا آنجا که من اطلاع دارم، از خانم رقیه آغاز میشود. رقیه یکی از نخستین وکیلان زن افغانستان است که توانست به منصب مورد نظرش برسد. خانم نسرین ابوبکر، دختر ایشان، در نهاد خیریهای به نام مادرش (مرکز رقیه) فعالیتهایی داشته است که من خود شاهد آن بودهام. خانم نسرین گروس در راستای حقوق، مطالعات و معارف زنان افغانستان سالها فعالیتهای اساسی و مفیدی به انجام رساند. افزون بر همکاریهای مالی و تجهیزاتی با یتیمخانهها، ایجاد کورسهای آموزشی برای دختران و زنان و کمک به کتابخانهها، آثاری چون «زنان در قرآن»، «قصاریخ ملالی» و «قدمهای آشتی و مسوولیت ما افغانها» را در این راستا منتشر کرد. خانم نسرین تنها زنی است که توانست قرائت یکدست روشنفکرانهتری از مطالبات زن افغانستانی ارایه کند؛ چیزی که میان صنوف و ردههای مختلف مردان و زنان نسبت به حقوق و امتیازاتشان بسیار غریب و ناپیدا بود.
خانم فوزیه کوفی میگوید: در بیست سال گذشته که دولت دموکراتیک و جمهوری در افغانستان حاکم بود و تمام نهادها دراثر انتخابات به وجود آمد، نیز مشروعیت نظام با ۴۴ درصد رای زنان قوام گرفت، متاسفانه یک تعداد زنان که در مجلس بودند این امتیاز را بخشش مردان برای خود میدانستند و نشستن و کارکردن خود با مردان زیر یک سقف را خلاف عرف و شریعت میپنداشتند. (۱۳۸۶، ۷)
این اظهار نظرها نشان میدهد که هنوز کارهای اساسی برای ظرفیتسازی در میان زنان، عمدهترین فاکتور و ضرورتی است که باید روی آن تمرکز شود. از سوی دیگر، همکاری مردان در راستای پذیرش نقش خانمها در عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و هنری در اجتماع و میان تودهها، میتواند اهمیت خاصی داشته باشد؛ زیرا از جانب مردان افغانستان بحث و تبصره ارزشی و منطقی کمتری پیرامون حقوق و جایگاه زن در مجامع علمی صورت گرفته است. به باور من، بیتوجهی به نقش و جایگاه زنان همانقدر که به مبارزه خود زنان نیاز دارد، به حمایت و پشتیبانی مردان نیز ربط میگیرد؛ زیرا بدون حمایت مردان ـ چنانکه از سر مجامع غربی گذشته است ـ رسیدن به عدالت جنسیتی و برابریهای حقوقی و قانونی ممکن نیست.
ما در کشور خود هیچگاه از زحمات مادران و دختران خود روایت نمیکنیم. در راستای شگوفایی آنها برنامه نداریم و سنت بازدارنده فعالیت زنانه را به چالش نمیکشیم. بنابراین، مردان افغانستان را میتوان قاتل محبت، خودگذری و قربانیهای بیدریغ زنان این سرزمین دانست. ما ارجگزاری به زن را نیاموختهایم، که اگر نبودند، این فرزانهگان عرصههای مختلف را نمیداشتیم. بیتوجهی به جایگاه شایسته زنان، از ما مردان خشن، بیسواد و عاری از مهربانی و درک بشری در بیرون از افغانستان به نمایش گذاشته است. زن امروز در تمام دنیا قابل حرمت و تکریم است و بدون فعالیت و سهم ارزشمند او در حیات ملتها، هیچ جامعهای نمیتواند پویا و شگوفا باشد. به امید درک این اصل و عبور از سنت زنستیز و مردسالانه در کشور عزیز ما افغانستان!
روکردها:
ـ بوک، سیسلا (۱۳۹۴)، تاریخ مختصر اندیشه، ترجمه: افشین خاکباز، نشرنو.
ـ جنبش زنان، نهضت ملی یا روند تصنعی (۱۳۸۶)، گفتوگوی ۸ و ۹، سلسله انتشارات آرمانشهر، کابل.
ـ مشکات، عبدالرسول (۱۳۹۰)، درامدی بر اندیشههای معاصر، نشر سمت.
ـ میجلی، مری (۱۳۹۴)، آرامنشر، دلفین، رایانه، ترجمه: میثم امینی، نشرنو.
ـ مایل هروی، نجیب (۱۳۶۲)، تاریخ و زبان در افغانستان، نشر بنیاد موقوفات.