افغانستان از تکثر تا تفرق

افغانستان مانند اکثر کشورهای جهان جامعه‌ای متکثر است؛ هم به لحاظ قومی، هم زبانی، هم مذهبی، هم سیاسی، و هم فرهنگی. تکثر به معنای رنگارنگی و تنوع، می‌تواند به غنا و بالنده‌گی جوامع بینجامد؛ زیرا بسیاری از پیشرفت‌ها و تکامل جوامع انسانی محصول تعامل و درهم‌آمیزی گونه‌های قومی، فرهنگی و مذهبی مختلف بوده، و تمدن‌های بزرگ در اثر چنین روندی به وجود آمده‌اند. مطالعات جدیدی که بر روی دی.‌ان.‌ای انسان‌ها انجام شده، نشان می‌دهد که اساساً نژاد خالص و یک‌دست در دنیا وجود ندارد و انسان‌ها ترکیبی از خصوصیات ژنتیکی متکثر هستند. از آن‌سو، درهم‌تنیدگی روابط میان کشورها، سازمان‌ها، شرکت‌ها و گروه‌های مختلف انسانی در این عصر، جهان را به دهکده‌ای با فرصت‌های بیش‌تر همکاری تبدیل کرده است. کسانی که چنین درکی از این پدیده دارند، آن را از داشته‌های گران‌سنگی می‌دانند که باید پیوسته مورد حمایت باشد. شماری از کشورها حمایت از خرده‌فرهنگ‌ها، اقلیت‌ها، رسم و رواج‌ها، زبان‌ها و سایر تجلیات این تکثر را وظیفه ملی خود می‌دانند و برای این کار در بودجه ملی خود جایی در نظر می‌گیرند. این بودجه صرف مطالعات علمی، برنامه‌های فرهنگی، آگاهی‌دهی و مانند این‌ها می‌شود تا هارمونی لازم شکل بگیرد. در ادبیات کلاسیک ما به این وضعیت کثرت در وحدت می‌گفتند، که به معنای همساز شدن این رنگارنگی بود.

اگر فهم درستی از پدیده تکثر وجود نداشته باشد و آگاهی کافی درباره زیبایی‌های هر فرهنگ، قوم، زبان و مذهب، به دست نیاید، پدیده تکثر سبب پیدایش شکاف، رو در رویی، منازعه، برخورد و گاهی ویرانی و تباهی می‌شود. این وضعیت بیش‌تر در شرایطی اتفاق می‌افتد که دستگاه قدرت در پی یک‌دست‌سازی قومی، فرهنگی، زبانی، مذهبی یا سیاسی باشد و بکوشد هرگونه تنوع و رنگارنگی را محو کند. در دوره‌هایی که ناسیونالیزم افراطی در کشورها شکل گرفته بود، و پایه ملی‌گرایی بر عنصری غیر متکثر نهاده شده بود، چنین منازعاتی در شماری از کشورها اتفاق افتاد و به فاجعه‌های بزرگ انجامید و زخم‌های برجامانده از آن هنوز در روان جمعی‌شان باقی است. در افغانستان نیز موضوع تکثر و تنوع از موضوعاتی بوده است که تلاش کافی برای آگاهی دادن درباره آن شکل نگرفته و راهی به بازتاب دادن آن در سطوح مختلف زنده‌گی سیاسی و اجتماعی گشوده نشده است.

ما اگر بخواهیم به صلح و ثبات دایمی برسیم، ناگزیریم تکثر را به رسمیت بشناسیم و به رنگارنگی جامعه خود بها بدهیم و برای حفظ این تنوع در سطوح مختلف همت بگماریم. باید مواظب باشیم که تنوع ما به تفرق و تشتت نینجامد و سبب پراکنده‌گی نیروها و افزایش منازعات نشود. این کشور به حد کافی از منازعه، تفرقه، چند دسته‌گی و پراکنده‌گی مردمانش رنج برده است. اکنون زمان آن فرارسیده است که از این تجارب تلخ درس‌های لازم فراگرفته شود. هم هویت ملی این کشور باید بازتاب کامل تکثر این جامعه باشد و هم در برنامه‌های کلان کشور باید این تنوع ملحوظ قرار بگیرد و هم نیروهای سیاسی رویکردی به این موضوع داشته باشند که آن را به عامل قوت ما تبدیل کند نه عامل ضعف ما. برخورد عاقلانه با تکثر و تنوع می‌تواند ما را به یکی از جوامع پویا، مستحکم و رو به ترقی تبدیل کند و برخورد حماقت‌بار با آن، به‌گونه‌ای که اکنون در کار حاکمان کابل می‌بینیم، می‌تواند بر شکننده‌گی ما بیش از پیش بیفزاید و آن را به مصیبتی درمان‌ناپذیر مبدل کند.