عرصه قدرت نرم در کشور خالی است
در روزهایی که مذاکرات دوحه جریان داشت، گروه طالبان از نظر نظامی و جنگافزار با دولت اشرف غنی قابل مقایسه نبود. دمودستگاه نظامی و اداری پیچیده و سنگین دولت، باعث شده بود که طالبان را جدی نگیرند و در هر گام پروسه مذاکرات باید فشار فوقالعاده از سوی امریکا اعمال میشد تا دولت اشرف غنی همراهی کند. این امر به تدریج میدان مذاکره را به سود طالبان تغییر داد، تا جایی که حکومت کابل از معادله حذف شد و نمایندهگان آن صرفاً برای تشریفات در دوحه حاضر میشدند.
با نزدیک شدن روزهای پایان خروج نیروهای امریکا و متحدانش، دولت جمهوری اسلامی افغانستان به مجموعهای از سلاحکوتها، سربازان، مقداری پول و دفاتری تقلیل یافت که از پشتوانه قدرت نرم داخلی، بهخصوص اعتماد و حمایت مردم و نیز حمایت بینالمللی محروم شده بود. طالبان در روزهای آخر نجنگیدند، بلکه به حمایت استخبارات پاکستان و برخی کشورهای منطقه و نیز همکاری امریکا و متحدانش، ذهنیتها را مدیریت کردند. آنان با فرماندهان، ریشسفیدان و نمایندهگان اقشار مختلف در سراسر کشور تماس گرفتند و بهجای تفنگ و تیر به وعده و گفتوگو اتکا کردند. افغانستان را طالبان به دلیل نبود رقیب در عرصه قدرت نرم تسخیر کردند، نه به دلیل ضعف قدرت نظامی طرف مقابل.
پس از دولت جمهوری اسلامی، جایگاه طالبان تغییر کرد. آنان به چوکی دولت نشستند؛ سلاح، پول و ابزار سخت قدرت را تصاحب کردند، اما میدان قدرت نرم همچنان خالی ماند. حداقل اعتباری که آن گروه در بین برخی اقشار در جامعه بدست آورده بود نیز با گذشت زمان کاهش یافت. اکنون طالبان به نیروی مغرور، پر از سلاح و قدرت سخت بدل شده است که خیال دارد با فرمان و میله تفنگ امارت کند. طالبان در عرصههای خدمات و رفاه اجتماعی، تحصیل و کار، اقتصاد و تولید، حقوق بشر و آزادی، قانون و دیپلماسی در این مدت کوتاه، خطاهای جبرانناپذیر مرتکب شدهاند و آن حداقل قدرت نرمی را که به دلیل ناکارهگی نظام قبلی به دست آورده بود نیز چون بادِ هوا از مشتشان پریده است. اعدامهای صحرایی، تصفیه خونین مردمانی که در حوزه مقاومت زندهگی میکنند، بستن مکاتب، لغو قوانین، دشمنی با ارزشهای مدنی که بخش بزرگ مردم بدون آنها زندهگی را خالی از معنا مییابند و بیتوجهی به اصول و مقررات بینالمللی، گروه طالبان را در اذهان بیش از گذشته منزوی ساخته است.
طیفهایی در درون امارت طالبان متوجه این کمبود میباشند و حامیان خارجی نیز میکوشند آن گروه را تشویق کنند تا در مسیر ایجاد یک دولت متعارف گام بردارند. آیا خاستگاه و فلسفه وجودی طالب اجازه چنین کاری را میدهد؟ تجربه نشان داده است که گروه طالبان نمیتواند از ریشههای خود بریده، در مسیر سخت و جانکاه دولتداری مدرن گام بردارد. چرا که طالبان میراثداران واکنش اقشار محافظهکار منطقه ما در برابر جریانهاییاند که خواهان مدرنیزهسازیاند، میخواهند دولت مبتنی بر قانون و تفکیک قوا تشکیل دهند، تعلیم و تحصیل را ابزار ارتقای مادی و معنوی جامعه میدانند نه تبلیغ و دستور را. کسانی در درون و نیز نیروهایی از بیرون، میکوشند طالبان را به ساختن نظامی تشویق نمایند که شبیه شاهی مشروطه باشد. در آن نظام، امیر نقش شاه را داشته باشد و قدرت اجرایی براساس قانون عمل کند. از همینرو گاهی آوازه میافتد که طالبان بر اساس قانون اساسی ۱۳۴۳ هجری شمسی یک قانون تازه معرفی خواهند کرد؛ اما آنچه از ملاهبتالله و دیگر ملاهای قدرتمند حاکم شنیده میشود، نیت ایجاد حکومت اسلامی سچه و فراتر از قانون است که در آن شریعت، یعنی دستور امیر و تشخیص شورای علما، حکم خواهد راند نه قوانین مدنی و قراردادهای اجتماعی.
این وضعیت فرصتی را بهروی آن عده سیاستمداران باز کرده است که قصد دارند از کمبودهای جمهوری اسلامی بیاموزند و درعین حال نیاز کشور را به اداره مبتنی بر قانون جدی میگیرند. میدان قدرت نرم در کشور خالی است. چند ده میلیون انسان چشمبهراه حرکتی میباشند که آنان را به دعا و آسمان ارجاع ندهند، بلکه برای یافتن نان و تحقق آزادیهایشان برنامه زمینی و انسانی داشته باشند. طالبان نیروی سنگشده و بدویاند. آنان ظرفیت تعامل و هوش سیاسی لازم برای درک نیازهای امروز مردم افغانستان را ندارند. آیا از میان تعداد بیشمار جوانان تحصیلکرده، کارگران و متشبثان جهاندیده، سیاستمداران و فعالان مدنی گرم و سرد چشیده، نیرویی به پا خواهد خاست تا بهجای چشم دوختن به تغییر احتمالی طالبان و حمایت خارجیان، آستین بر بزنند و جای خالی قدرت سیاسی مشروع و مردمی را در ذهن مردم پر کنند و بدیل نیروی بدوی طالب شوند؟ تسخیر میدان اردو و نظام اداری، بدون کسب مشروعیت و فتح اذهان شهروندان کشور اگر به دست هم بیاید، راهگشا نخواهد بود و به ثبات و صلح منجر نخواهد شد.