جنبش زنان؛ فرصتی برای تغییر
تاریخ مبارزات زنان در جهان، دارایی فرازونشیبهای فراوان است. این مبارزات و جنبشهای زنان بوده که سبب تغییر و اصلاح در ساختار جوامع، نظامها و افکار عمومی نسبت به مسایل بشری و حقوق بشری شده است. اگر نگاهی به مبارزات زنان در طول تاریخ بیندازیم، درخواهیم یافت که در نخست تمام زنان مبارز و جنبشهایی که برای عدالت، برابری، آزادی و دادخواهی به منظور نهادینهسازی حقوق بشری زنان و اقلیتها به خیابانها ریخته و صدایشان را بلند کردهاند، مورد خشونت و ظلم قرار گرفتهاند. در سرار جهان نقطه مقابل جنبشها و اعتراضات مدنی زنان سرکوب، برخوردهای خشمگین و حتا ترور و مرگ بوده است. اکنون که زنان در کشورهای جهان اول و غرب در سکوی آزادی و قدرت قرار گرفتهاند، نتیجه سالها زحمت زنان و دخترانی است که در خیابانها و جادهها برای کسب حقوق اساسی و انسانیشان فریاد زدند و سکوت نکردند. این دستاوردها، جانمایه خون زنانی است که در این راه جان شیرینشان را از دست دادهاند. بعد از حدود دو قرن مبارزه بیوقفه زنان در کشورها و مناطق مختلف جهان که تحولات ژرفی در مسایل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جهان ایجاد کرده است، اکنون زنان سهم ویژهای در پیشرفتها داشتهاند. تخم این مبارزات که نخست در کشورهای اروپایی در قرن ۱۹ گذاشته شد، اکنون به درختی تنومند تبدیل شده است که از اقیانوسها و مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و سیاسی گذشته و در سراسر جهان ریشه دوانید است.
در طول تاریخ این زنان بوده که برای صلح و برابری جنگیده و باشکوهترین جنگ تاریخ بشر را رقم زدهاند. همواره این فریادها و اعتراضات بلند زنان بوده که کاخ ظالمان و مستبدان تاریخ را به لرزه درآورده و ویران کرده است. زنان بودهاند که به نظامهای ننگین و سیاه بشر نقطه پایان گذاشته و مشق دموکراسی را سرمشق تاریخ بشر ساختهاند. از لغو نظام بردهداری در امریکا گرفته تا کسب حق رای زنان در انگلستان و سرگونی نظامها و دیکتاتورانی چون معمر قذافی در لیبیا، همه نتیجه مبارزات و جنبشهایی بوده است که جرقه آن را زنان روشن کردند. با گذشت دو قرن از مبارزات سیاسی و مدنی زنان در کشورهای مختلف، هنوز فاصله بشر با شکوفایی مدنیت و عدالت به اندازه کهکشان راه شیری است؛ اما آنچه امیدوارکننده است، نفس و انرژی این مبارزات است که ا ز جامعهای به جامعه دیگر الهام میگردد و همچون خون در مویرگهای جامعه تزریق میشود و جریان پیدا میکند.
تظاهرات و اعتراضات این روزهای زنان و دختران در افغانستان و ایران، انرژی مثبتی از همین تاریخ مبارزات مدنی زنان دنیا است. زنانی که از دل سنتهای خاردار و زنستیز جامعه گذشته و در میان انبوهی از لشکر تاریک در پی احیای حقوق از دست رفتهشان هستند. دختران مبارز خیابانهای امروزی کابل همان وارثان دختران زیرزمینی کابلاند که سالها پیش در خفا مبارزه کردند و قربانی دادند. تداوم این راه و تغییر میدان مبارزات زنان و دختران افغان از دالانها و زیرزمینیها به دانشگاه و خیابانها، نویدبخش است. یک سال میشود که زنان این سرزمین تنها خیابانها و جادههای شهر را که بوی تکجنسیتی میدهد، برای «نان، کار، آزادی» راهپیمایی میکنند و در تلاش بازگشت به اجتماعاند.
اعتراضات گسترده جهانی که به تاریخ ۸ اکتبر در بیش از ۱۰۰ شهر جهان در همنوایی با هزارهها به منظور توقف نسلکشی انسان هزاره در افغانستان، برگزار شد، در نوع خود بینظیر بود. جرقه آن نیز از سوی دختران و زنان کابل به تاریخ ۱ سپتامبر زده شده بود که در روزهای بعد این صداها و فریادها تکثیر شد و به شهرهای هرات، غزنی، بلخ و ننگرهار رسید. این تغییرات و تحولات در راه و رسم مبارزات زنان و دختران برای صلح، آزادی، برابری و کسب حقوق بشریشان در دل جامعه مردسالار افغانستان و نظام حاکم زنستیز، نشان از قدرت جمعی و اجتماعی زنان دارد که اینگونه جهان را با خود همنوا ساخته است. اکنون که در این مقطع قرار گرفتهایم و توانستهایم مبارزات و صدای خود را جهانی بسازیم، نیاز مبرم به ثبت این وقایع و تاریخسازی و آدرس مشخص داریم.
ثریا بها، نویسنده کتاب «رها در باد» در یکی از مصاحبههایش گفته است که ما تاریخچه مدونی مانند تاریخچه جنبش زنان ایران نداریم. به باور او، زن افغانستانی نه تاریخ دارد، نه گذشته و نه هویت.
زنان افغان برای ثبت هویت و مکتوب کردن گذشته و تاریخشان، نیاز به یک سلسله پژوهشهای بنیادین و اساسی دارند تا دلایل پسرفتها و موانع پیشرفتشان را بررسی کنند و برای رفع آن راهکارهای اساسی نظر به جامعه افغانستان و سطح دانش زنان و مردم این جامعه ارایه دهند. اگر متن جنبشها و مبارزات زنان افغانستان را تحلیل و ارزیابی کنیم، درمییابیم که در طول تاریخ این حرکتها بسیار زودگذر و مقطعی بوده است؛ در حالی که یکی از ویژهگیهای مهم جنبشهای اجتماعی، تداوم آن است که نیاز به فعالیتهای پیوسته و برنامهریزی شده دارد. این واکنشهای آرمانی و زودگذر، نمیتواند موفقیت چشمگیر و ملموسی داشته باشد. افغانستان آبستن تحولات و وقایع برای زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی است. این اولین بار نیست که یک گروه مشخص از جامعه مورد نسلکشی و نسلزدایی قرار میگیرد و آخرین بار هم نخواهد بود. کوچ دستهجمعی شهروندان سیک افغانستان، گواه و دال بر این مساله است که سالها در حکومتها و نظامهای مختلف مورد بیمهری و ظلم و ستم قرار گرفتند تا اینکه مجبور به ترک آشیانهشان شدند. تاریخ، این ننگ را فراموش نخواهد کرد.
کشتار زنان، دختران و جوانان نیز خارج از این دایره نیست. سالها است که ما قربانی دادیم و میدهیم، اما حساب نشدیم. بارها زنان و دختران به خیابانها ریختند و علیه تبعیض، ظلم و کشتار زنان فریاد زدند و دادخواهی کردند، اما به محض اینکه زمان گذشت و ماجرا به فراموشی سپرده شد، اهداف و انگیزه این جنبشها نیز از یاد میرود. در سال ۱۳۹۳ در رویداد هولناک قتل فرخنده، زنان در شهرهای مختلف افغانستان گردهم آمدند و با برگزاری تظاهرات گسترده، همبستهگیشان را علیه خشونت اعلام کردند. سرگذشت تاریخ مبارزات و جنبشهای زنان افغانستان، مملو از چنین همبستهگیها و وقایع است که ره به جایی نبرده است. یکی از عوامل این شکستهای پنهان، عدم انسجام و هماهنگی در میان فعالان زن و عدم ارتباط این زنان با سایر زنان در جامعه است. فعالان زن و گروههایی که ادعای فعالیت و مبارزه برای حقوق زنان را دارند، هنوز نتوانستهاند در بطن جامعه رسوخ کنند. چه تعداد از این فعالان زن به ولسوالیها و قریههای دورافتاده سفر کرده و پای سفره دل زنان هلمندی، بامیانی، نورستانی و… نشستهاند؟ چه تعداد از این زنان از وضعیت زنان و دخترانی که در زندانها و خانههای امن به سر میبردند، آگاه بودند؟ چرا باید همیشه منتظر حوادث بعدی باشیم تا حرکتی انجام دهیم؟
اکنون که این صداها و خواستهها جهانی شده است، فرصتی خوب برای مبدل ساختن این مشارکت به یک حرکت آگاهانه و برنامهریزی شده با تفکر مبارزاتی است تا بتوانیم آن را در قریهها و قشلاقهای دوردست افغانستان ببریم و زنان و دختران مغارهنشین بامیانی، چادرنشینان هلمندی و کوهپایههای پامیر و واخان نیز بتوانند در این مبارزات سهیم شوند و برای به دست آوردن حقوقشان مبارزه کنند.